خب عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقه مندان عزیز با یک معرفی کتاب در خدمتتون هستم کتاب جالبی است به نظر من بسیار روشنگر تامل برانگیز و به روز هست و خواندن آن را به شما علاقه مندان به مطالب علوم رفتاری مقوله ذهن و روان بسیار توصیه می کنم اسم کتاب هست The Varieties of Spiritual Experience که من براش این ترجمه را در نظر گرفتم تنوع تجربه یا تجربه های روحانی کتاب مربوط به سال ۲۰۲۲ است و نویسنده های آن david Yaeden و Andrew Newberg و کتاب از انتشارات معتبر Oxford است این نکته را هم اینجا خدمتتون عرض کنم که خیلی مواقع سوال پیش میاد که کتابها را بر چه مبنایی انتخاب می کنید خب یکیش محتوای کتاب هست یکیش دقت و بررسی اون زندگینامه و توانمندیهای علمی انتشارات نویسندگانش هست و شما وقتی کتاب را مطالعه میکنید میبینید چقدر به مستندات معتبر اشاره کرده است در واقع میشه گفت منابع و ماخذ ژورنال های به روز هست ژورنال های معتبر هست و در واقع از آنها خوب استنتاج کرده یک راه دیگه هم کمک میکنه و صرفاً مبنای تصمیمگیری نیست ولی کمک میکنه ببینی از چه انتشاراتی هست این از انتشارات Oxford هست انتشاراتی مثل Oxford ، Harvard ، MIT ، Cambridge اینها معمولاً علامت خوبی هست وقتی میخواهد کتابی را میخوان چاپ بکنند یک گروه یک هیئت ناظر و ممیزه در واقع روی آن نظارت می کنند تا مطمئن شوند که واقعاً یک اعتبار خوب علمی داره به نوعی شبیه این مقالاتی است که در ژورنال های چاپ میشود که توسط همسالان و هم گروه ها بررسی و مرور می شود اصطلاحاً Prereview هست کتاب مربوط به سال ۲۰۲۲ است و یک مقداری من امیدوارم در این جلسه و جلسه بعد که محتوای آن را به بحث می گذارم شما ببینید هم مبانی تئوری و نظری جالبی داره هم جنبههای بسیار کاربردی داره و هم اینکه با چند مسئله ای که خیلی مورد سوال قرار میگیره و توی درواقع سالهای اخیر من دیدم مورد بررسی قرار گرفته به اون میپردازم حالا خواهم گفت چه هست اون عنوان پایین ترش هست twenty first century research and perspective که در واقع به پژوهش ها و دیدگاه های قرن بیست و یکم در مورد درواقع تجربه های روحانی ما می پردازد یک آشنایی مختصر با نویسندگان داشته باشیم و بعد به کتاب پردازیم نویسنده اول کتاب David yaeden پزشک نیست ولی در مرکزی کار می کند در دانشگاه johns Hopkins یک مرکز پزشکی هست center for cycladic conscious research که در واقع مرکز مطالعات آگاهی ذهن آگاهی خودآگاهی و همچنین استفاده از روانگردان هاست یعنی در همان مرکزی که روی روان گردان ها دارند پژوهشهای پزشکی می کنند به همین دلیل است که گفتم بخشی از این کتاب ممکن پاسخگوی سوالاتی باشه که به دفعات از من پرسیده می شود در شبکه های اجتماعی و اونم اینه که این مواد روانگردان به خصوص silodosin در واقع در سلامت روان آیا می توان نقش داشته باشه ما شنیدیم اخیراً از این برای درمان افسردگی های مقاوم دارن استفاده میکنن در واقع به نوعی دارند روانگردان ها رو به صورت کنترل شده زیر نظر پزشک به صورت دارو در میارن به این امید که اینها درمان کننده بسیاری از اختلالات روانپزشکی باشند David Yaeden در این مرکز کار میکنه پس شما می تونید بفهمید یه مقداری از سوالات شما را این کتاب میتونه جواب بده و همینجا یک هشدار بدم به اون دوستانی که این سوال را دارند که خیلی بهشون توصیه می کنم این کتاب را مطالعه کنند یا این بررسی من را در واقع تا انتها دنبال کنند چون این سوالی که آیا برای روان من آیا برای افسردگی من آیا برای این خشمهای من این احساس پوچ گرایی که دارم این احساس سرخوردگی که در زندگی دارم احساس ناامیدی افکار خودکشی دارم استفاده از داروهایی مثل Ketamine و silodosin و این روانگردانها آیا کمک میکنه یا نه من شنیدم اخیراً پژوهش های زیادی در کشور هایی شروع کردند از آنها به عنوان درمان استفاده کردند جوابش اینه که به روال همیشگی پاسخ ساده نداره شما باید اول ببینید اصلا مقوله اثربخشی این ها کجا هست روی چه مولفه هایی اثر می گذارد و بعداً به نتایج نگاه کنید متاسفانه باید بگم که یه مقدار این قضیه داره بازاری میشه و یک عده سعی دارند این مفهوم را به بقیه بفروشند ببین افسرده هستی ناامید هستی احساس می کنی زندگی خوب نیست silodosin psychedelic هست یا Ketamine این هست و زندگی شما را از این رو به آن رو میکند داستان به این سادگیها نیست پس اونایی که این سوال را دارند حتماً این بخش را گوش کنند و دیگر علاقه مندان هم به مقوله خود آگاهی ذهن و اون احساس های غریب این مبحث را توصیه می کنم دنبال کنید پس David Yaeden در این مجموعه کار میکنه و مقالات جالبی داره که در این کتاب بهش استناد کرده و من هم آنها را استخراج کردم براتون ارائه خواهم داد که واقعاً استفاده از همین Magic Mushroom قارچ جادویی آیا میتونه کمک کننده باشه یا نه و چه اثراتی میتونه داشته باشه باز کتاب جالب دیگری داره که من این رو نتونستم بخونم فرصت نشده بخشهاییش را گزیده شده را در گوگل خوندم شاید بعدا اگر ببینم واقعاً ارزش اینو داره اون وقت را بهش اختصاص بدم این را هم خدمتتون معرفی کنم اسم کتاب هست Biing cal هست و این بخش دیگری از پژوهشهای Yaeden هست که اون دنبال اینه دقت کردین بعضیا احساس میکند رسالتی تو زندگیشون دارند این احساس را دارند که یک مسئولیتی به دوش دارند من فقط برای پول کار نمیکنم برای شهرت کار نمیکنم یه ندای درونی یه ندای غیبی یه ندای معنوی حالا این ندا میتونه ریشه مذهبی الهی داشته باشه ریشه سکولار داشته باشه و بشریت نوع دوستی طبیعت گرایی چون عنوانش هست scientific secular and sacred perspective دیدگاه های علمی سکولار و مقدس به معقوله ندا پژوهش جالبی کرده توی بعضی مقالات اشاره خواهم کرد که اومده دیده بعضیا تو رشتشون فقط دنبال جاهطلبی پول شغل امنیت اجتماعی نیستند یک چیزی درون من یک ندایی مثلاً به بشریت باید خدمت کنم یا احساس می کنم خداوند من را برای این قضیه برگزیده است یا احساس می کنم یه دینی رو دوش منه حالا میخواد تو پزشکی باشه تو فلسفه باشه توی آموزش پرورش باشه اومده اینارو مقایسه کرده با افرادی که این حس را ندارند و یه ذره به قول معروف سوالات را لو بدهم خب انتظارتونم احتمالا همینه دیگه یافته ها خیلی مثبت بوده دیده اونایی که به یک نوعی احساس می کنند یک ندای درونی داره هدایتشون میکنه خیلی کمتر دچار فرسودگی شغلی شدت اصطلاک شغلی شدن و کمتر وابسته بودن به پاداش های بیرونی ولی این خب به جزئیاتش پرداخته که چه مولفه هایی هست که این قضیه را دامن میزنه این به درد اونایی میخوره که احساس میکنند تو زندگیشون سرگشته هستند شغل مورد مورد نظر را پیدا نکردند احساس می کنند زندگی بهشون معنی نداده و بعد میگن اونجا Calling را پیدا کردیم این اصطلاحی که خارجی ها زیاد به کار میبرن میگه فقط وظیفه نیست یک Calling رسالت که به دوش من گذاشتن و باید اجرا کنم حالا ممکنه شما بگین بعضیا متوهمن خوب یک توهم بهشون دست داده و باید این کار را انجام بدهند این آنها را جدا کرده و آمده مولفههای را معرفی کرده که کیا رسالت وقتی بهشون داد داده میشه خوب کار میکنند و کیا توهم دارن نویسنده دوم Andrew Newberg هست راستش را بخواهید احساس من اینه با وجود اینکه Newberg از نظر مراتب دانشگاهی و از نظر سنی مقدم بر david Yaedenهست ولی احساس می کنم کمتر از او علمی است یعنی تو اینها Yaeden نویسنده علمی تر هست خیلی استخوان دار تر به بحث میپردازه Newberg یه ذره من نگرانم البته اونم توی مرکز jeferson university hospital کار میکنه توی مرکز پزشکی کار میکنه اینم پزشک نیست marcus institute of integrative health که در واقع در امور مراکز طب holistic هست و راجع به سلامت راجع به احساس شادکامی و ارتباط اون با اون پزشکی پژوهش کرده و اون هم دو کتاب داره این کتاب ها را من فرصت نکردم بخونم و باز نقدهایش را که نگاه کردم یکیش هست how inligment change in your brain که چگونه اون احساس روشنگری مغز شما را تغییر میدهد منتها این روشنگری منظور اون روشنگری درواقع انقلاب فرانسه و اون اسامی دایره المعارف اونا نیست این بیشتر اون قدم گذاشتن به وادی معنویت و یکدفعه در واقع میشه گفت بهنوعی زنده شدن روحانی هست کتاب دیگر اون هست neurotology که درواقع میشه تئولوژی نوعی الهیات خداشناسی و neurotology با این حال احساس من اینه که از رده علمی حرف های Yaeden علمی تر مقالات او خیلی استخوان دار تر و بیشتر کتاب را هم Yaeden تهیه کرده خب بیاین ببینیم بحثش چیه میدونید این بحث در واقع این که این احساس های معنوی و روحانی همین جا باید بگم نمیدونم واقعاً چی ترجمه کنم spiritual چون اینها در هر فرهنگی مصداق های خودشان را داره آیا این را روحانی ترجمه بکنیم روحانی ترجمه بکنیم با انتصابش به روح یا معنویت ولی مصادیقش را وقتی گفتم خودتان می تونید تصمیم بگیرید که کدام ترجمه براش بهتره و این چی میخواد بگه شروع در واقع کتاب با یاد کردن از William james هست William james میدونید روانشناس و فیلسوف ابتدای قرن بیستم آمریکایی است و خیلی مشهور تقریبا هر کسی کتاب های روانشناسی میخونه بدون مقدمه به William james اشاره داره و اسم کتاب عنوان کتاب هم وزن کتاب مشهورWilliam james هست می دونید William james کتابی داره با عنوان مشابه the variety of religious experience به عنوان تنوع تجربه های مذهبی ترجمه شده مربوط به 1902 هست یعنی این کتاب یعنی ۱۲۰ سال بعد از کتاب William james نوشته شده و William james در اونجا شاید میشه گفت به نوعی مطالعه این تجارب عرفانی مذهبی روحانی را درواقع پیشنهاد می دهد که بخشی از روانشناسی را بپردازد و خود سرفصلهای را مشخص میکند به نظر میآید این ۱۲۰ سال در واقع قدم جای او گذاشته اند و این پژوهش هایی که این ۲۰ سال اخیر آمده به نوعی آمده با روش شناسی مدرن این تجارب را بررسی کرده و امیدوارم از این بررسی لذت ببریدخب اینجا دیگه داریم وارد بحث نظری مون میشیم بعد ببینیم چیا هستند در کتاب با الهام از William james میاد میگه منظور چیه William james از اصطلاحی یاد میکنه به نام mystical experience ، Mystic را چی ترجمه کنیم خودش سوال رازآلود یا عرفانی راز آلود ترجمه کمتر دردسرسازی هست یک جور خنثی است ولی عرفانی جهتگیریهای خاصی داره به ویژه در فرهنگ ما با پیشینه تاریخی بسیار عمیق که در مورد عرفا و عرفان داریم و طبیعتا آنچه که در ذهن William james هست دقیقاً با آن چیزی که در ذهن عرفای ما هست یکسان نیست برای همینه که میگم بعضیا میگن این رازآلود ترجمه اش کن که از مناقشه بی مورد دوری بشه ولی آنچه که او در نظر داره راز نیست به معنی Mystery به معنی ناشناخته ها بلکه همون عرفانی هست و William james بحثش را اینجوری شروع میکنه میگه ما یک سری تجاربی در زندگی داریم یک احساس هایی بهمون دست میدهد یکسری هیجاناتی داریم که او آنها را Mystical معرفی میکنه عرفانی یا رازآلود انتخاب با خود شماست وچهار ویژگی برای این هیجانات قائل هست که کمابیش این حالت ها را دارند این چهار ویژگی را من در اسلاید شماره ۱۱ خدمتتون گذاشتم این Ineffability Noetic Quality Transience Passivity و این در واقع میشه گفت این هسته ای را می سازد که بعداً ۱۲۰ سال پژوهش روش صورت گرفته که بیان ببینند این احساسات چه هست در چه کسانی هست آیا میشه ایجادش کرد کدوماش به شما کمک میکنه و کدوماش ممکنه خیلی به سلامت روانتون کمک نکنه پس David Yaeden میشه گفت در واقع آمده گفته این کار ۱۲۰ سال پیش را به نوعی امروزیش کرده و پژوهش هایی کرده که از دستگاه MRI استفاده کرده پرسشهای متعدد هست روانپزشکان زیادی در آن ورود کردند و حتی دارو درمانی در آن در نظر گرفته است این چهار ویژگی را بیایم مرور کنیم و من بیام مقدمات و بخشهایی را خدمتتون بگم و فصل های آن را شروع می کنیم خب ما یک سری ما تجارب داریم که به گفته William james چهار ویژگی دارد این چهارتا را من اینطور ترجمه کردهام اسلاید بعدی شماره ۱۲ غیر قابل بیان Ineffability میگه بعضی افراد یک حسهایی میاد سراغشون میگه چه جوری شدی برا من بگو چه حالتی پیدا کردی که نمیشه به کلام آورد سخته لغتی براش ندارم یک حس غریبه راز گونه است با زبان متعارف نمیتوان آن را گفت یک چیزی هم فراموش کردم بگم این کتاب را من در معرفی کتاب قبلی کتاب حیرت dacher keltner خدمتتون گفتم باز خدمتتون گفتم که David Yaeden با dacher keltner مقالات مشترک بسیار زیادی با synchronicity دارند و در واقع به نوعی این کتاب زودتر از اون چاپ شده ولی این دوتا خیلی همپوشانی دارند و به همین دلیل این دوتا را تقریباً همزمان خدمتتون معرفی می کنم یکی از اون تجارب رازآلود و عرفانی همون احساس حیرت پس به نوعی اون چیزایی که اینجا میگن مصداق آن ها هم هست منتها این کتاب David Yaeden فقط به حیرت بسنده نمی کند و حس های دیگری را هم میگوید و به نظرمن استخوان دار تر و چارچوب علمی تری دارد اصلا شبیه درسنامه است شما وقتی نگاه کنید می بینید فصل فصلش یکی اومده علامت شناسی گفته شیوع گفته نمودار کشیده تاثیرات مغزی گفته بعد میریم جلو پس یکی از ویژگیهای اون ها این affability هست میگه شما همان حقیقت را هم بهراحتی نمیتوانید بگویید چی هست شما خشم را راحت می گویید عصبانیت را نسبتا راحت می گویید ترس را می گویید ولی این لغت دقیقی براش نمیتونم پیدا و به همین دلیل ترجمه هم اشکال داره ببینید به راحتی ما نمیتوانیم ترجمه کنیم awes حیرت شگفت بهت عجب نمی دونم چه هست لغت مناسب نداره 2- نوعی بینش گونه است noetic quality از همینجا پیچیدگی شروع می شود noetic quality یعنی چی نوعی حس آگاهی گونه بصیرت گونه ببین شما تا حالا تجربش را داشتید توی خواب توی خواب احساس میکنید که بعضی خواب ها نه همه خواب ها توی بعضی خواب ها میدونید خوابه خیلی جدی نمیگیرید ولی توی بعضی خواب ها هست که به شدت این احساس را دارید که این وقایع واقعیه و قشنگ می ترسید قشنگ عصبانی می شوید قشنگ غمگین می شوید بلکه از خواب بیدار می شوید یک حسی دارید که خواب بود و این واقعیه فکر کنم همتون این را تجربه کرده اید یعنی در بیداری در مقایسه با اون خوابی که ازش بیدار شدید واقعی تر رئال تر دومین مولفه ای که William james برای احساسهای عرفانی میگه میگه افراد که این را تجرب می کنند حس میکنن این نسبت به زندگی عادیمون رئال تر و واقعی تر احساس دارم که این درسته یعنی اون موقع خواب بودم و الان بیدار شدم حالا شاید اون مفهوم بیداری که Andrew Newberg میگفت توی کتابش inlidement شما متوجه بشید و این اصطلاح را هم دیدید خیلیا میگن آقا بیدار شو زندگی که فقط این نیست به خودت بیا و بعد میگه بیدار شدم چشام باز شد دنیای دیگری را دیدم پس این noetic quality اینو میگه من حتی یک نمودار براتون دارم در اسلاید شماره 14 این از کتاب David Yaeden هست خب ببینید همه اون پژوهشهایی را که میگه اومده توی حجم نمونه بالایی پیاده کرده و ببینه اومده از افراد پرسیده خب شما از این تجارب روحانی داشتید که spiritual معنوی بگو ببینم این تجاربت نسبت به حالت معمول و حالت الان که بیدار نشستی به نظرت واقعی تر جدی تر یا یا خیال گونه و وهم گونه هست چون ما توضیح آن را در این اسلاید میبینید به اسلاید نگاه کنید اون ستون هایی که سمت راست هست Much more real ، somewhat more real Muchmore real حدود ۴۵% گفتن بیش از اون و somewhat more real یعنی اگر شما یک ۲۵% و یک ۴۵% را باهم جمع بزنید یه چیزی حدود ۷۰% گفتن از اینکه من شما اینجا نشستیم واقعی تر بود حالا شما دیگه به این فکر کنید یعنی چی یعنی حس کردم الان خوابم ببین اون چه تجربه ای بود که احساس کردم زندگی اینه جهان اینه میدونم سخت بود خب یک چیزی حدود ۲۰% گفتن همون بود یک چیزی حدود ۵ تا ۱۰% گفتن نه کمتر از الان بیداریمون این احساس ها واقعی به نظر میومد پس این دومین یافتش میشه noetic quality یا یک احساس بینش گونه بی واسطه است برای همین باید تجربش کنیم تا بدونیم چی میشه 3- transiency داره گذراست همیشه نیستند یه ده دقیقه اینجوری شدم ده دقیقه که مثلاً در مقابل این آبشار عظیم نیاگارا بودم نمیدونم اون فضانوردی که میگه overview effect که گفتیم overview effect را در بررسی کتاب حیرت گفتیم این اصطلاحی هست که خود David Yaeden در واقع در ادبیات علمی باب کرد که وقتی کره زمین را از بیرون جو نگاه می کنیم یک احساسی پیدا میکنیم چشات گرد میشه و یک احساس در واقع غیر قابل بیانی هست که فکر میکنی که واقعیت زندگی این است من همش خواب بودم پس گذراست همیشه نیست چند دقیقه بیشتر طول نمی کشد و منفعل است یعنی شما آنجا نظاره گری داره سرت میاد احساس passive کاری نیست که خودت بکنی یک جوری داره اتفاق می افتد خب همان گفتم داستان noetic اصطلاحی که براش به کار میبرند وضعیت شناختی است که البته شناخت اینجا ترجمه cognition نیست شناخت را اینجا ترجمه epistemology گذاشتن یک epistemic state یک وضعیت شناختی است از شناختی که ما از جهان داریم حتی واقعی تر از واقعی More real than real یعنی چی یعنی این یکی از ویژگی هایی هست که این تجارب روحانی یا معنوی در دلشان هست حالا این ها از کجا می آید چه جوری می آید اینها همه چیزی هست که توی این کتاب و میخواهیم به آن بپردازیم و البته میگم یک چاشنی هم کنارش گذاشته و اونم مطالعات روانگردانها است silodosin یک عده که silodosin مصرف کردن همینارو گفتن یه جوری حس می کنم جهان واقعی تر شد حالا تا آخر گوش بدید خواهش می کنم چون بدآموزی نداشته باشه چون من یک نگرانی دارم مخاطب که زیاد بشه یک تعدادی هم ممکنه که به این فکر افتادند که پاشیم بریم قارچ جادویی مصرف کنیم ببینیم چی میشه میخوایم ببینیم از این دنیا واقعی تر چی هست و براشون عوارض پیدا میشه تا آخرش گوش بدید بعد آگاهانه به سمت این نوع درمان ها حرکت کنید خب پس در این اسلاید مشاهده کردید واقعی تر از Real یعنی چی پس با الهام از اون اومده کتاب خودش را شالوده کتاب خودش را بنیان گذاری کرده در اسلاید شماره ۱۵ شما یک میشه گفت نمودار مانند میبینید که طبقه بندی تجارب معنوی را در آن گذاشته است من برای این که حسابی توجه شما را جلب کنم یک دانه از این این ستاره های زرد هم کنارش گذاشتم از اینا که مثل انفجار که شما این را نگاه کنید ببینید لااقل به استناد David Yaeden و خیلی از پژوهشگران علوم اعصاب neuroscience و علوم شناختی معتقدند ما الان اون تجاربی که William james اون مولفه ها را براش گذاشت میتونیم این گونه طبقه بندی کنیم نگاه کنید spiritual experience به سه دسته تقسیم میشه 1-numinous experience 2-mystical experience 3-paranormal experience که خود آنها به زیر دسته های دیگری طبقه بندی می شوند حالا این دسته بندی ها از کجا آمده از تعداد زیادی از آدم تو فرهنگ های مختلف آمده است مثلاً اگر یادتان باشد dacher keltner در بیش از ۲۰ فرهنگ مختلف با زبان های مختلف سال کرده بود از این احساسات چی داشتید و استخراج کرده بود پرسشنامه ای درست کرده بودند که که حتی یادتان هست پرسشنامه کار مشترکی بود با David yaeden که همون all experience scarcity scale به کمک سوالات متعدد اومدن دیدن اینا به این صورت طبقه بندی میشه حالا چجوری اینارو از هم تفکیک کردند به این دلیل که مثلا اونی که numinous experience داره paranormal نداشته باشه و برعکس به همین دلیل به این نتیجه رسیدن درست اینا همشون تو دسته تجارب روحانی میرن ولی از هم متمایزن و هر کسی تو یکی از این ها خیلی جلو میره پس این اسلاید ۱۵ را شما در ذهن تان نگه دارید اساس بحث ما در این و این اسلاید ۱۵ ما میخواهیم بهش بپردازیم و یک یک نگاه کنیم من اون ترجمه ها را اینطوری براتون گذشتم تجارب معنوی را numinous experience را گذاشتم احساس حضور حالا باز بسیار پذیرا هستم به ترجمه های شما احیانا اگر کسی اطلاعاتی در حوزههای مطالعات معنوی الهیات عرفان اینها داره شاید بتونه معادل هایی بهتری ارائه بده numinous experience یعنی چی میگه بعضی افراد احساس میکنند در لحظاتی موجودی عینی و متعالی که بیشتر اشاره به ذات باری تعالی ها داره در کنار منه احساس می کنم یک موجود غیبی حاضر در محضر او هستم تجارب پس این شد numinous 2-تجارب راز آلود یا عرفانی که همون Mystical هست اون طبقه بندی Mystical راگسترش داده است 3-تجارب ماورالطبیعی که حالا خواهم گفت numinous با ماورا طبیعی فرقش چیه خدمتتون میگم بزارید یه ذره درس گونه بریم جلو بد می پردازیم بهش خب احساس حضور را که دیدید اگر باز به اسلاید ۱۵ برگردید معادل های انگلیسی را می بینید احساس حضور خودش به چند دسته تقسیم میشه 1-همون احساس حضور خالص آگاهی از حضور برای طبیعی یک دیگری مقدس این ترجمه تحت الفظی شه یعنی یک موجود مقدسی در کنار منه و من در محضر او هستم این میشه احساس او الهام گونه که ترجمه revelatory experience یک چیزی داره به دلم الهام میشه منتها شما صبح تا شب داره به دلتون الهام میشه به دلتون برات میشه اما به قول معروف این نه این واقعی تر از زندگی است و شما با یک قاطعیتی بهش معتقدید میگه اصلا روشن شدم گرفتم به گونه ای که همه سوالاتم پاسخ داده شد یک revelatory از اینا که همینجور به ذهنم افتاده شدیدتر است و سومیش اونی که فکر میکنم مخاطبین بیشتر باهاش آشنا هستند همزمانی یا synchronicity هست که Carl Gustav Jung میگه بین وقایعی که پیرامون من اتفاق می افتد احساس می کنم یک ارتباط معنی داری وجود داره در صورتی که بقیه این ارتباط را قبول ندارند منتها وقتی من میگم این ارتباط وجود داره به ونوعی به راحت نمی تونم به زبان بیارمش ولی با قاطعیت معتقدم وجود داره و یک لحظه این حس می آید حالا این synchronicity ، Carl Gustav Jung را هم بررسی کرده که چگونه است مثلا همزمان دوتا آدمی که داری بهشون فکر می کنی بهت زنگ میزنند یا اینی یک اتفاق خاص می افتد به این می پردازیم ولی اینا همش زیر گروه اون numinous experience یا احساس حضور هستد اما احساس Mystic راز آلود عرفانی چیه در شماره ۱۸ این را هم به چهار دسته در واقع طبقه بندی شده که ترجمه اش را آوردم یک احساس وحدت unity احساس می کنم با جهان بیرون یا آدمهای بیرون یکی شدم مرزها برداشته شده این دومیشه این یکی شدن میتونه همپوشانی داشته باشه با ازدستدادن مرزها یا میتونه نداشته باشه پس دومیش میشه از دست دادن مرز های وجودم با این اطراف یکی شدم حالا باز شما میگید چه جوری میشه واقعا من نمیتونم بفهمم باید تجربش کرده باشم همین که من دارم این برنامه را پخش می کنم یک عده ای ممکن شاید فکر کنن من تجربه کردم واقعا یک لحظاتی احساس کردم با دریا یکی شدم با خط افقی یکی شدم یا حس کردم این مرزها اینجا نیست شما یک مرزی دارید اطراف صورتت اطراف بدنت میگه این مرزها برداشته شده بود یعنی احساس میکردم این میز این اتاق این خونه همه جزئی از من هستند و من بین اینها حدفاصلی ندارم سومیش درگیر شدن با حیرت به طبیعت همون زیبایی طبیعت که همون Aews همون حیرتی است که keltner میگه و دیگری زیبایی هنر هست این اومده دوتا رو جدا کرده دیده بیشتر awe ها یا اون حیرت ها یا به طبیعت برمیگرده یا به هنر انسانی برمیگرده و بعضیا تو یکیش خیلی متراکمن بعضیا تو طبیعت متراکمن ولی این چهارتا زیرگروه تجربه رازآلود یا mystic هستند و بالاخره زیر گروه سوم paranormal experience ارتباط با ناشناخته ها ارتباط با ماوراءطبیعی منتها جالب این ماوراطبیعه دو دسته میشه شناخته ها و ناشناخته ها شناخته ها یعنی چی کسانی که فوت شدن یک لحظاتی حس کردم با بستگان مرحومم الان یکهو اومد جلوم یکدفعه دیدمش منتها هر دیدنی رویاگونه نیست خیلی طبیعی بود اصلا صداش واقعی واقعی بود یک لحظه اصلاً گرفتم دست شو حس کردم حس کردم دستش رو شونه هام بغل دست من وایساده بود پس اگر فرد شناخته باشه این یک زیرگروه شه یک زیر گروه دیگر به موجوداتی است که نمی شناسم اما احساس کردم که وجود دارند جن و پری بود نمیدونم احساس کردم یکی پشت سرم یه ذره ترسناکه نه sense of presence موجود مقدس نه جالب ببین احساس حضور موجود مقدس جدا شده از تجارب ماورا الطبیعه جالب دیده یه عده این تجارب را دارند یک اون تجارب را دارند مثلاً افرادی که سکولار هستند بیشتر این احساس توشون هست یعنی احساس می کنند همین الان که این جا نشستم یکی کنارم یه روحی کنارمه یه موجودی یه انرژی عجیبی کنارمه نمیشناسمش یا ممکن این حس را داشته باشد عجیب که الان مثلا پدربزرگ مرحومم اینجاست میدونم اینجاست یا از کجا بدونم منتها گذراست میگم تجارب پیچیدهای است منتها دوستان عزیز چرا حالا مطالعه اینها اهمیت داره گفتم به چند دلیل 1-اینها هیجانات خیلی تاثیر گذاری هستند ببینید شما وقتی با روانشناسی کلاسیک نگاه می کنید بیشتر مقوله افسردگی اضطراب ترس خشم و اصلاً یادتون باشه dacher keltner میگه الهام بخش من paul ekman بود اون هیجان شناس مشهور بود ولی می دونید هیجاناتی که paul ekman به عنوان جهان شمول اعلام میکنه هیجاناتی که امروزه خیلی توی روانشناسی معمول و متعارف هست اضطراب دلشوره و ما همش فکر میکنیم اوناست که سهم عمده را در زندگی دارند ولی توی قرن بیست و یکم مطالعات همهگیرشناسی epidemiology نشان داده این ها را دست کم نگیرید خیلیا میگن همون لحظه حس کردم پدر مرحومم کنارم بود باهام حرف زد و بهم گفت زندگیتو درست کن پاشو و بعد از اون یه آدم دیگه شدم این از کجا میاد یا یکی میگه که یک ندایی اینو بهم گفت و به دلم افتاد اصلا مسیر زندگیم عوض شد کم نیستند و سوال اینه که وقتی کم نیستند چرا ما این هیجان را داریم دست کم میگیریم منتها باز میگم برای اینکه شبه ای پیدا نشه شاید اسم کتاب را خوب انتخاب کرده spiritual گذاشته در صورتی که کتاب William james ، religious گذاشته بود مذهبی یا دینی چون این معتقد در محیط های سکولار هم این نتایج اتفاق افتاده یعنی ممکنه اون احساس حضورش یک حضوریه که براش جنبه مذهبی نداره جنبه سکولار داره یک انرژی عجیبی بود بعضی ها ممکنه اصطلاحات بیگ بنگ استفاده کردم احساس کردم که تمام ضد ماده و یک اصطلاحاتی از فیزیک مدرن استفاده می کنند ولی احساسم اینه که بود اونجا و رو من اثر گذاشت پس یکی فراگیر بودنش که الان دارم متوجه میشم و دوم اثر گذاریش دست کم نگیرید خیلیا زندگی زندگی را از این رو به آن رو می نکند و سوم تلاش برای بهره گرفتن از آن و درمان برای تغییر که میتونیم بفهمیم مرکز روانگردانی که درست کردن چیه چون بعضیا میگن مثلاً شما یکبار آب این حیرت را تجربه کنید اصلاً یک آدم دیگه ای شد خیلی از مسائل شما خوبه در مقایسه با سال ها دارو درمانی روان درمانی اینا ولی برای چی میگم این کتاب را دقت کنید و کتابهای مشابه از اون ور شم هست ممکن شما درگیر یک بازاریابی مد روز شده باشید که آقا مثلاً سوار هواپیما شید سوار سفینه شید برید از اون بالا کره زمین رو نگاه کنید افسردگی تون خوب میشه حتماً به نوک یک قله بسیار مرتفع برید و اون لحظه یک لحظه با طبیعت احساس وحدت وجود کنید احساس کنید مرزهاتون برداشته شده بعد بیاید پایین زندگیتون خوب میشه ازدواجتون خوب میشه خانوادتون خوب میشه یا بریده روان گردان بکشید و احساس کنید ناگهان یک روح عزیزان فوت شده هم دارن با من حرف میزنن و اون شما را راهنمایی میکنه میگم که ممکنه یک بازاریابی باشه و اینم خدمتتون بگم فراموش کردم بگم این در واقع نظر شخصی من ولی انقدرم همینجوری از آسمون نمیبینمش مقالاتی که نگاه کردم یک مقداری دارو درمانی حالت های افسردگی در روانپزشکی مدرن به یک ایستایی رسیده چندین سال که داروی جدید و بسیار کارآمدی به بازار نیومده شما داروهای سه حلقه ای را تو دهه شصت داشتید و داروهای ssri ، Fluoxetine ، citalopram ، Sertraline ، Fluvoxamine اینارو در دهه نود اینا پیدا شد ولی الان دارویی در خط تولید نیست خیلی ناامیدتون نکنم ولی ظاهراً دارویی که بگنمیگن این میاد و بازار رو عوض میکنه تحولی ایجاد میکنه نیست به همین دلیل مسیرهای فرعی رو آوردن بخشی نه همش بخشی از این ketamine و داروهای روانگردان فقط روی کارآمدی و اثربخشیون نیست دوستان روی نوعی سرخوردگی هست که خب دارو تموم شده داروی جدید چیزی نداریم بیا بریم اینا رو امتحان کنیم شاید تو اینا یک گشایشی شد و در واقع ایستایی است که دارو درمانی اختلالات خلقی داره نشان می دهد و بعضی ها را به این سو کشانده است و اینم باز یک هشدار بهتون بدم که شواهد این پژوهش ها به استخوان داری و متقنی پژوهش های دو سه دهه قبل روی داروهایی مثل SSRI ها و داروهای سه حلقه ای نیست توش شبهه هست سوگیری هست و ممکن خیلی توطئه محور نگاه نکنید ولی منافع یک عده هم باشه ممکن دارویی پیدا کنیم منجر به درآمد انبوه میشه وقتی شما فکر میکنید یک دارو هست که چند تا دود میگیری یکدفعه معنویت پیدا می کنی و گذشته برات خیلی پاک میشه اینا حاضری رقم های بالایی بدی برای همین میگن این کتاب رو بخونید آگاهانه باشید از همه طرف باید حواستون جمع باشه ولی احساسم این بود که یادYaeden داره یک موضع بیطرفانه و درسگونه ای را میگه داره شواهد ارائه میده ببینیم چی هست ادامه کتاب میاد یک سری ها آمار و تحلیل هایی رو میده که براش دونستن شون خوب بیایم از اسلاید ۲۰ شروع کنیم اومده شیوع این تجارب را توی جمعیت های مختلف اندازه گیری کرده و نموداری را رسم کرده میبینید که شایعترین تجربهای که ازش نام بردم همان احساس حضور nominace هست یه چیزی حدود ۳۵ تا %۴۰ مردم آن را تجربه کردند وقتی ازشون سوال میشه آیا احساس کردید که لحظاتی یک موجود مقدس و غیبی در کنار شماست یا در جوار او هستید و به نوعی واقعاً احساسش واقعیه یک چیزی حدود ۳۵ تا 40% مردم در جوامع غربی گفتند بله احساس Paranormal یعنی ارتباط داشتن با اون حالا جرم میخواید بگید انرژی میخواید بگید روح میخواید بگید روح غریبه ها و اینها حدود ۲۰% البته یک چیزی هم به شما بگویم همه جا نگاه کنید اینایی که این داره میگه احساس افراد هست طبعاً تاییدش نیست که طرف میگه من حس کردم با یک روحی ارتباط دارم یکی ممکنه بگه خب این حس شماست واقعیت جهان که نیست منم ممکنه چیزای را حس کرده باشم پس حواستون باشه اینجا در زمینه وجود یا عدم وجود اینا بحثی نمیکنیم دنبال تجربه افراد هستیم اینجا سوء تفاهم نشه برای همین شما هم میتونید از موضع است کولار بهش نگاه کنید و هم می تونید از موضع در واقع روحانی بهش نگاه کنید تجاربی revelatory الهام گونه حدود 15% تجارب عرفانی 15% و تجارب زیبایی شناختی طبیعت یا هنر حدود 10% و simplicity حدود 5% ببخشید این که دارم میگم خیلی عذر می خوام شاید بد براتون گفتم این قسمت رو باید اصلاح کنم این توضیح این تجارب تو کل مردم نه درصد آدم هایی که داشتن یعنی توضیح این تجارب توی جمعیت بودند توی جمعیت های مختلف حالا آمارش را خواهم گفت این یعنی تو شیوع شناسی این تجارب پخشش اینجوری که 40% مردم داشته باشند اصلاح می کنم 40% اونایی که تجربه روحانی داشتند گفتن از این دسته بودند خب این یکی در واقع آمارهای سرشکن شده هستند عامل شروع کننده تجربه چی این تجربه را برات شروع کرد کجا این تجربه را احساس کردی شایع ترین جایی که این افراد تجربه را احساس کردند توی دعا بوده Praying توی طبیعت بوده در جریان سوگ بوده در جریان مدیتیشن بوده در جریان بودن در کلیسا بوده در افسردگی بوده و در تنهایی بوده همین جور می بینید در تروما بوده نزدیک به مرگ بوده استفاده از مواد روانگردان بوده شما در اسلاید ۲۱ شیوع اینها را میبینید و بالاخره میبینید که کمترین جایی که این تجارب وجود داشتن در جریان رابطه جنسی بوده حالا اینهاینم یکی از اون ابر سوالهای سکسولوژی است که چرا به صورت سنتی رابطه جنسی با معنویت در تضاد یعنی به نظر میاد رابطه جنسی سمبل غیر معنوی است شما تا میخواهید از رابطه جنسی صحبت کنید لغت حیوانی غیر انسانی غیر متعالی به کار برده میشود کسی نمیاد راجبو معنویت سکسی صحبت کنه آیا این فرهنگی آیا این به بیولوژی بدن بستگی داره این یک سوالی است که به آن بپردازیم منتها در این کتاب نپرداخته خب بعضیل میگن در تمام فرهنگ ها به نوعی تابو مضموم افراد نمی توانند بگویند در هنگام مشاهده فیلم پورنوگرافی یا رابطه جنسی احساس های خیلی عجیب غریب معنوی داشتن میدونید که پایینترین شیوع را سکس داره بعدش در رقصیدن داره برای همین می بینید که اصولا سیستم هایی که خیلی معنویت گرا هستند نقطه مقابل سکس و رقص قرار دارند در مقابل هر چقدر به سمت مدیتیشن تنهایی طبیعت حالتهای مکاشفه می رویم این تجارب ه بیشتر میشوند اصلا این چجوریه مود انسان چیه که بین اینا نوسان میکنه آیا مثلاً یک مودم متعالی داریم یک مود پایین تر داریم میشه گفت یک بیولوژیک تر یا به قولی که با دید تخطئه کننده میگن حیوانی داریم و آیا این وابسته به فرهنگ است یا کورتکس جوری ساخته شده است که این احساسها آیا میتوان افرادی را تجسم کرد که مثلاً در جریان رقصیدن یا رابطه جنسی این احساس ها براشون به وجود آمده باشه در اسلاید ۲۲ باز یک آماری ارائه میده که چقدر اینها خود به خودی بودند چه قدر شما سعی کردید ایجاد بشن ببینید spontaneous 70% موارد را در بر می گیرد یعنی 70% موارد گفته بودند که خودشونن یعنی کاری نکردند اینکه تلاش کنم مثلاً دارم مدیتیشن کنم یوگا کار کنم برم تو تنهایی درو ببندم که سعی کنم این حسها بیاد سراغم یا مثلاً برم تو محراب کلیسا این کارو کنم حدود 10% و مابقی هم گفتن مخلوطی از اینها پس ببینید یک چیز دیگه ای که هست و تایید کننده نظر Wiliam james هست آدم نمیتونه اینارو نمیتونه تو خودش ایجاد کنه میاد سراغش یک لحظه این جوری میشه یک لحظه که کوه را دیدم اینجوری شدم یک لحظه که این اثر هنری را دیدم یکی از این حالات را تجربه کردم اسلاید ۲۳ رو داریم اون لحظهای که این تجارب داشتی تو کدوم وضعیت بودی نرمال خوب یا بد تقریباً میبینید هر سه شان یک روند دارند یک سوم یک سوم یک سوم افراد میگن تو مود خوب بودن یک سوم میگن تو مود بد بودند و خوب بود مرگ عزیزان بود و یک سوم هم میگن کاملا خنثی بودن پس تو هر سه حالت میاد سراغ آدم در احساس شادی و شعف غم و اندوه و خنثی خب پس از یک گستره اینها را دیدیم طبقهبندی اینها را دیدیم یک مقداری با دستبندیشون آشنا شدیم و یکی هم ایده اولیه هم پیدا کردیم که کدوم به کدوم و چقدر شیوع داره ببینییم ادامه کتاب چه نکات جالبی را اشاره می کند سوال بعدی آیا آنهایی که این تجارب را دارند با افراد معمولی فرق دارند اگر دارد در چه حوزهای است هوش تحصیلات وضعیت اقتصادی برون گرا هستند درون گرا هستند مضطربن neuroticن بیشتر یافته ها رد شده است یعنی اون چیزی که اینها را در واقع جدا میکنه خیلی به هوش به تحصیلات بسترن اینا ربطی نداره پس چی هست یک شاخصی که توش پیدا کردن که بیش از همه پیش بینی کننده هست البته شما ممکنه بگید این تمامی این شاخص تقریباً همونو داره میگه مقیاسی است به نام مقیاس جذب telegenia که Auke Tellegen روانشناس مشهور این مقیاس را ابداع کرده خب متولد ۱۹۳۰ هست هنوز هم زنده است با این حساب 93 سالشه و پژوهشهای زیادی کرده راجع به پدیده جذب شدن منتها جذب شدن را این برای سنجش این تجارب رازآلود ابدع نکرده بلکه برای شاخص هیپتونیزم پذیری چه کسانی بهتره هیپنوتیزم میشن وقتی پاندولی روشنه یا توی اون خلصه ها هستن پس دنبال یک شاخصی بود که ببینه کیا بهتر هیپنوتیزم میشن پس شاخص absorption tellegen ابداع شد حوزه هایی که توی این شاخص وجود داره ایناست محو شدن در امور دقت کردین بعضیا مثلاً داره نقاشی میکنن بعضیا دارن فیلم نگاه می کنم یکی داره خیاطی میکنه یکی داره آشپزی میکنه صداش می کنی مامان مامان میگه رفته بودم تو اون حالت بعضیا این ویژگی را دارند میتونن تو امور خیلی محو بشوند یک توجه خیلی عمیق دارند 2- تجسم بعضیا قدرت تجسمشون خیلی بالاست فانتزی خیلی قوی دارند مثلاً می تونند چشمشون رو ببندند و وقایع را خیلی قشنگ تجسم کنند دیدین میگن طرف خیلی آدم imaginatory هست قدرت تجسم بالایی داره 3-رویاپردازی بعضیا دیدین تو روز میشینن Day dream می کنن قشنگ میتونن تجسم کنن بیا فکر کن این کار را بکن ، آره می سازیم بعد این کار را میکنیم آره میشه خیلی قشنگ میره تو اون حالت و تحت تاثیر زیبایی و عظمت قرار میگیره مثلا همینجوری داشت تابلو را نگاه می کرد دیدین بعضیا یک فرش را نگاه می کنند ساعت میرن توش و بعد بیدارش میکنن ها کجایی عمو میگه حواسم نبود رفته بودم تو نقش و نگارش بعد داشتم تجسم می کردم که یک کاخ دارم و کنارش راه میرم و خانوادم اینجوریه اینم باز نمی دونیم چیه یک شاخصی که در بعضی از انسان ها خیلی پررنگ حالا دیدن که این شاخص تا حدی پیشبینی میکنه چه کسانی بیشتر اون تجاربی را که نام بردم تجربه خواهند کرد انسان های قدرت بالای محو شدن در امور حالا دیدن این شاخص تا حد زیادی پیش بینی میکنه چه کسانی بیشتر اون تجاربی را که نام بردم تجربه می کنند پس اینم یک یافته دیگر هست این پژوهش هاشو اشاره میکنه تو کتاب که یه مقداری آمارشو دادم ولی بهتون هشدار بدم به نظر من این شاخص نسبی است شاخص خیلی قدری نیست یعنی به صورت کلی میتونیم بگیم آدمایی که یه مقدار ذهن تجسم گرایی دارند و در امور محو میشن امکان این را به صورت ناخواسته چون دیدین اکثرشون ناخواستست بیاد سراغشون بیشتر میشه ولی با این حال اصلاً قاطع نیست این درواقع فقط تونسته زخمی کنه ما هنوز شاخص عمده ای برای مقوله تجارب معنوی نداریم ولی جالبه که بدونید بعضی ها واقعاً دارن یعنی اون تجاربی که نام بردم revelatory الهام گونه اون تجارب همزمانی synchronicity همزمانی yung این مسئله حضور موجودات ماوراء طبیعی در کنار من احساس حضور از دست دادن مرزها و اینا بعضیا رو نگاه می کنی به طرز عجیبی هیچکدومشون طبیعی نیست و بعضی دیگه میگه من تقریباً همشون تجربه کردم که این چه جوریه تنها شاخصی که میتونه به حدی بهش نزدیک بشه شاخص absorption tellegen هست که باز یک همبستگی داره با شاخص openness توی نظام های سنجش خب بیایم ببینیم دیگه به چه مقوله ها و پژوهش هایی اشاره میکنه در جریان کتابش که به نظر من ارزش داره بهشون بپردازیم خب رسیدیم به اسلاید ۲۸ اگر خسته نشدید من اینو ادامه بدم چون این کار جالبی است و با کارهای دیگری که ارائه دادم و می خوام راجع بهشون صحبت بکنم یک همپوشانی جالبی داره مفهوم عاملیت مقاله جالبی هست daniel wegner فقید یک فرد بسیار توانمندی بود پژوهش های خیلی عالی داشت ولی در میان سالی از دنیا رفت dimensions of mind perception ابعاد درک ذهن که در ژورنال science چاپ شده ژورنال معبتری هست به سال 2007 Kurt Gray و Daniel wegner کاری که کردن خیلی ساده است ببینید بعضی از کار ها توی این مقالات چاپ میشه بسیار ساده است ولی چون خلاقانه است و ولی چون به یک حوزه ناشناخته ای از ذهن پرداخته خیلی روشن گرانه است این اومده گفته ببینید انسان اینو دقت کنین خیلی به کتاب ربط نداره به علوم شناختی ربط داره ولی چون ازش یاد کرده دارم بهش استناد این دستمایه معرفی کتابهای دیگر قرارد خواهم داد از جمله کتاب بسیار روشنگر michael tomasello در مورد تکامل agency اون عاملیت میگه شما ببین موجودات اطراف خودت را نگاه کن انسان ها همین جور که بقیه اطراف را اسکن میکنن دو تا ویژگی عمده به موجودات نسبت میدهند دقت کن نسبت میدهند نه اینکه آنها دارند اینی که شما چی فکر میکنید یک محور experience یا تجربه دو محور agency شما وقتی یک گربه را می بینید سوالت اینه آیا این تجربه میکنه آیا این درد را تجربه میکنه آیا خشم را تجربه میکنه آیا گرسنگی را تجربه می کنه فراموش نکنید ما نمیدونیم میکنه یا نه ولی اینکه شما چی فکر می کنی را سنجیده مثال براتون میزنم مثلا شما اگر ساعت داشته باشید آیا ساعت درد را می فهمد نمی فهمد پس این میشه experience کردن آیا اون موجود تجربه داره یا نه پس یک محور محور تجربه است این مهم برای این که خواهید دید که به نوعی هم می توان انسان ها را بر این مبنا طبقه بندی کرد و هم به نظر می آید در سرنوشت شما در تعاملات اجتماعی درک سیاسی درک اقتصادی درک شما با طبیعت و تعاملت با طبیعت تاثیر می گذارد دومین شاخص شاخص agency است همان شاخصی که michael tomasello تکامل آن را در حیوانات بررسی کرد این موجود چقدر خویشتنداری دارد چقدر حافظه و چقدر هیجان داردکه بتواند در واقع خودش را کنترل کند چقدر برنامه ریزی دارد چقدر توانایی درک جهان را دارد پس ببینید یک محورش اینه چقدر تجربه میکنه یک محورش اینه چقدر اراده داره چقدر خویشتنداری داره چقدر کنترل روی خودش داره چقدر حافظه داره مجموعه اینها میشه Agency من مثال براتون بزنم شما وقتی یک انسان را می بینید احساس میکنید قصد دارد هدف دارد توی ذهنش یک مکنوناتی دارد یک تصمیماتی دارد یک نقشه هایی دارد یک برنامه هایی دارد ولی وقتی آب سیال را می بینید اون مثالی که براتون زدم توی داستان تناقض داستان آبی که سرریز کرده شما این حس را دارید که هدف داره نگاه کن داره با چه جدیتی داره طرف راه آب شما اینو نمیگید ولی به گربه ای این را می گید که با چه جدیتی با چه پشتکاری سعی دارد مثلا این غذا را از توی سوراخ در بیاورد پس شما agency به موجودات نسبت می دهید experience نسبت می دهید حالا چرا دارم میگم این اهمیت دارد همین جا نگه دارید بسیاری از افرادی که شما در اطراف هست و با همدیگر دچار جنگ و مشاجره هستید تو این محور ها با شما فرق دارند و همین پژوهش Daniel wegner روشنگر پدیده هایی است مثل اختلال شخصیت مغزی حالت های پارانوئید اوتیزم adhe و غیره یعنی انسان ها هر کدوم توی این محور پایین و بالا هستند ولی گفتم این محور سنجش اونا نیست سنجش باور اوناست بیایم یه نگاه بیندازیم باید تصویر جلوی شما باشد اگر نیست من دارم شفاهی توضیح می دهم برای اونها که دارند فایل صوتی گوش می دهند خب تو محور تجربه نگاه می کنیم مثلا هرچقدر میریم بالاتر یعنی موجود تجربه هیجانی بیشتری داره مثلاً یک ربات را کشیده یک آدم آهنی از نظر تجربه بسیار پایین کنارش یک سنگ قبر گذاشته Rest in peace یعنی مرده یعنی از افراد پرسیده بنظرشما یک مرده چقدر تجربه میکنه چقدر درد را تجربه میکنه چقدر گرسنگی را تجربه میکنه اکثرا پایین گفتن ولی صفر نگفتن از ربات بیشتر یعنی مردم این احساس را که مردگان هم حس دارند تجربه می کند همینجور میاد بالا شما یک قورباغه را دارید که به نظر میاد قورباغه در واقع یک تجربه نسبتا بالایی دارد جنین هست که مردم در واقع از قورباغه پایینتر گفتند همینطور میایم بالا سگ را گفتند میمون را گفتند نوزاد را گفتن اینا تجربه کنندگیشون همینجور میره بالا یعنی اگر شما بخواهید نگاه کنید مردگان جنین قورباقه سگ و نوزاد انسان اینها تو محور تجربه به ترتیب تجربه را اشغال میکنند بیایم ببینیم دیگه تو محور افقی چی هست و قورباغه agency خیلی پایین مردم معتقدند مثلاً جنین قورباغه میمون نوزاد اینا اراده ندارند نقشه ریزی ندارند برنامه ندارند ولی ربات دارد مثلا مردم گفتن و درست هم هست مثلا نگاه کنید آدم آهنی میفته دنبال شما آدم آهنی نقشه میکشه آدم آهنی میتونه پلن داشته باشه بعد انسانها هستند خود شما تقریبا هم در تجربه خودتون بالا را میبینید هم در Agency و خداوند متعال را میبینید که معتقدن در agency بسیار بالا یعنی هدف دارد نیت دارد تصمیم دارد یعنی ما داریم نسبت بهش می دهیم این حس را دارد خب بیایم ببینیم دیگر چه چیزی هست مقاله بعدی که بهش استناد کرده از همین نویسندگان هست grey و Daniel wegner مال سال ۲۰۱۱ هست distortions of mind perception in psychopathology این به درد اونایی میخوره که میخوان روانشناسی و روانپزشکی بخونن میگه خیلی خوب همین محورهایی را که ما دادیم توی افرادی که آسیب های روانپزشکی دارند بیماری دارند چه تغییری میکنه مثلا توی اوتیزم دیدن افرادی که اوتیزم دارند مقوله عاملیت یا Agency را تو دیگران کمتر می بینند یعنی وقتی بهشون گفتن بیا مشخص کنید یه انسان معمولی چقدر عاملیت داره اینو کمتر علامت داده پس در واقع در سندروم های مثل اوتیزم با یک کم نسبت دهی نیت و اندیشه به دیگران همراه هستیم در مقابل شما نگاه کنید همین مسئله را ما توی اختلال اسکیزوتایپی Schizotypal میبینیم این هایی که شخصیت اسکیزوتایپی هستند با یک بیش نسبت دهی مواجه هستند به مردگان به درخت به آدم آهنی agency بیشتری را نسبت می دهند هم تجربه بیشتری را نسبت می دهند و نقطه مقابل باز اختلالات شخصیت ضد اجتماعی را داریم Sociopathy داریم اونا میبینی یک احساس تجربه دیگران را کمتر نسبت می دهند یعنی بیاید نگاه کنید پژوهش خلاقانهای بوده یعنی یک سری از امور جاری در اطراف ما را چیده گفته بگو به نظرت این چقدر تجربه می تونه بکنه هیجانات را و چقدر هدفمند کارهاش افرادی که اوتیسمیک هستند کمتر این را گفتند افرادی که دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند تجربه کردن را کمتر گفتند ولی رو عاملیت کمتر شبهه داشتند و برای همین هم هست شما ببین اگر احساس بکنید آن موجودی که در مقابل شماست از عاملیت کمتری دارد کارهاش اشتباهاش را کمتر به دل میگیرید تصادفی مثلاً شما فکر کن وقتی آب سرریز میکنه و میاد وسیله شمارو آسیب میزنه شما نمی گیرد این عمدی این کار را کرد من باید تلافی بکنم چرا چون بهش Agency نسبت میدهید ولی اگر به یک موجودی Agency نسبت دادی یعنی باید نیت قبلی با آگاهی قبلی با برنامهریزی قبلی این کار را کرده پس باید تلافی کنم مثلاً میفهمید آدمهای کینه ای آدم های بخشنده آدمهای هالو آدمهای بدبین و پارانوئید فرقاشون کجاست در نسبت دادن تجربه و Agency به دیگران و فقط انسان ها نیست به امور هم هست مثل شما دقت کردید بعضیا خیلی میان agency و تجربه به حیوانات خونگی شون نسبت می دهند یعنی این حس را دارند که این کامل می فهمد این کامل تجربه میکند این کامل رنج را تنهایی را اذیت می شود این کامل با هدف این کار را می کند برای همین احتمالاً اینا بیشتر میرن توی انجمن های حمایت از حقوق حیوانات در مقابل یک عده ای را می بینید که نسبت کمی میدهند حیوان چی می فهمد بابا این آگاهی ندارد این یک تکه گوشت متحرک یادتان هست که Descartes راجع به این ها چی می گفت اینها صرفاً automate هستند توی اون بررسی کتاب درواقع ماشین روح صحبت کردم george mackay ، Descartes کم به اینا نسبت میداد و حتی جالب که طی تکامل بشر طی قرون مختلف این نسبت دهی فرق کرده مثلا این که نیروهای غیبی و متعالی چقدر Agency نسبت می دهیم چقدر تجربه نسبت می دهیم در ادیان ابتدایی Animismtik بوده تجربه خیلی بالا بوده در واقع موجودات غیبی عصبانی میشدن خشمگین میشدن مضطرب میشدن غمگین میشدند ولی کمکم این نسبت دهی کاهش پیدا میکند ولی در عوض مفهوم agency توشون افزایش پیدا میکنه نقششون برنامشون توجهشون که داره به من توجه میکنه یا نمیکنه من فکر می کنم این یکی از رهگشا ترین حوزه های پژوهش هست برای اینکه شاید هم این مفهوم را به صورت مشابه ما تحت عنوان mentalization داریم که در واقع peter fonagy اینو را بحث می کند که به اختلالات شخصیت یک بیش نسبت دهی دارید یا کم نسبت دهی خب اگر کتابی در این مورد میخواهید کتاب جالبی هست The mind Club در واقع Club یا انجمن ذهن Danel wegner و Kurt Gray این کتاب را نوشتند who thinks who feels and why it matters این برای درک روانشناسی انسانها روانشناسی شخصیت بسیار مهم است کی می اندیشد که احساس می کند و چرا اهمیت دارد شما میتونید در نظر بگیرید اگر شما بقیه انسان ها را فاقد احساس Agency داشته باشید مثلا نیت ندارد هدف ندارد صرفاً یک تیکه رباتن اصطلاحاً انسان زدایی ازشون میکنید dehumanization بکنید پس احتمالا راحت تر هم میتونی سلاخیشون کنید و برعکس شما اگر به درخت اینها را نسبت به بدهید از آنهایی می شوید که بهراحتی اجازه نمی دهید این درخت را بندازند شما نمیفهمی این احساس دارد این درد می کشد و نکته جالب این است که چی میشود بعضیا این محورها را حرکت می کنند ولی جالب است این کارهای Dnaiel wegner متاسفانه با مرگش ناتمام ماند ولی در واقع kurt grey دارن اینو دنبال می کنند یافته های قشنگی را به دست آوردند که چه عناصری باعث میشود ما بیش نسبت دهی عاملیت به دیگران داشته باشیم یعنی احساس کنیم دیگران یک عاملیت پررنگ دارند وحتی موضع طبقاتی ما اهمیت دارد هر چقدر شما به سمت بالاتر می روید احساس نارسیسیسم طبقاتی پیدا میکنید نسبت دهی عاملیت و تجربه به بقیه انسان ها کم می شود یعنی این احساس که اونم رنج داره میکشه اونم دل داره اونم درد داره و اونورشم هست اگر شما خیلی تروماتیزه باشید خیلی در کودکی آسیب های تروماهای روانی زیادی دیده باشید باز این نسبت دهی دچار اشکال می شود من فکر می کنم آدم های خیلی موفق آدم های دوست داشتنی تو نقطه بهینه ای از نسبت دهی تجربه توان تجربه کردن و توان داشتن عاملیت به دیگران قرار دارند یعنی من فکر می کنم این کتاب واقعا ایدش را روشنگر و Mind Club حالا امیدوارم تو فرصای این را خدمتتون بگم مال 2016 هست who thinks who feels and why it matters به این بیاندیشید mentalization و می دونید شما mentalization می تونید این ذهنی سازی را به اشیا هم نسبت دهید اگر بیش mentalization به اشیا داشته باشید تقریبا به مرز خرافی می رسید میگی ببین این سنگ چیزی درک نمیکنه چجور با این سنگ داری ارتباط برقرار میکنی این شعور نداره این درک نداره میگه نه اینم میفهمه تو نمیفهمی پس یه چیزی تو ذهن ما هست که نسبت دهی به اینارو پایین بالا میکنه و شاید این ارتباط داشته باشه با احساس ما وقتی شما احساس می کنید رودخانه داره با من حرف میزنه چرا نمی فهمی من با این رودخانه یکی شدم میگه ببین تو موجودی هستی که دارای عاملیت و تجربه هستی اون این نیست اون صرفا یک تجمعی از اتم های هیدروژن و اکسیژن مولکول های آب میگه تو اینجوری فکر میکنی ولی من حس میکنم این زندست وجود داره داره با من ارتباط برقرار میکنه پس ببینید این داستان های شهودی اینا خیلیاش به این برمیگرده و نوسان این از کجا می آید یه چیزی می دونیم Dopamine ، Serotonin و این ترکیبات Cycladic روی این اثر داره یعنی مثلا شما وقتی دوپامینت میره بالا نسبت دادن عاملیتت به بسیاری از این چیزهای که اطرفته افزایش پیدا میکنه در عوض بعضی ها هستن که شما میبینید نقطه مقابل قرار دارن اصلا هیچ حسی ندارن اصلا دیگران بنظرم اصلا زامبی هستن اصلا نمی تونم احساس کنم اینا حس دارن عاطفه دارن قصد دارن نیت دارن اصلا ذهن دارن بنظرم عروسک خیمه شب بازی هستن دقت کن اون احساس عروسک خیمه شب بازی دیدن دیگران یک طیف و از اون طرف که رودخانه داره با من حرف میزنه آبشار داره با من حرف میزنه ستاره ها دارن با من یجوری احساس یکی بودن دارم یجورای دیگست این چه شکلی شکل میگیره بنظرمن یکی از قسمت های بسیار قشنگ neuroscience اون کتاب michael tomasello این هست که اصولا ما کجا عاملیت را پیدا کردیم و از اون جالب تر یادوت هست تو تناقض داستان خدمتتون گفتم آیا تورم هم عاملیت دارد آیا نقدینگی هم عاملیت دارد آیا ترافیک عاملیت دارد مثلا ترافیک از اون چیزاست ما اکثرا به ترافیک نسبت عاملیت میدیم ترافکی جلو منو گرفته در صورتی که ترافیک فقط تجمعی از ماشین ها اصلا وجود خارجی به معنی agentic نداره هیچ احساس نداره هیچ عاملیت نداره ولی ما به این نسبت میدیم تقریبا ما به هر پدیده ای یک عاملیت حداقلی یک قدرت تجربه کنندگی حداقلی نسبت میدیم برا همینه که موجودات اصطلاحا میگن انسان موجودی Animismtik و هرچقدر این عاملیتی که به دیگران نسبت میدیم نوع برخورد ما عوض میشه برا همینم هست با نقدینگی ممکن همونگونه برخورد کنیم که با یکی از بدخواهانمون برخورد می کنیم یا به تورم جهانی به گرم شدن زمین همون گونه نگاه کنیم این یکی از زیباترین حوزه های ذهن هست که همپوشانی جالبی با این مباحث داره و باز بخش نظری دیگه تا اینجا بخش های نظری این کتاب استخراج می کنم خدمتتون میگم هر کدوم از اینا خودش یک شروع برای مطالعه است و دوستان عزیز که سوال میکنن مثلا ما چجوری مطالعه کنیم خب همینه دیگه وقتی شما اینو می خونید میگید چه کتاب جالبیه من این کتاب mind club ، Daniel Wegner را گذاشتم توی فهرست من اینو بخونم و ببینم چجوری نوسان پیدا میکنه شما دقت کنید یک نفر دیر به شما سلام می کنه اگر شما بیش عاملیت داشته باشید می دونید این چیه این داره تلافی اون روز را درمیاره اون روز من بهش گفتم این میخواد لج کنه در مقابل یکی دیگه ممکن برگرده بگه تصادفیه بابا خستس ذهنش جای دیگس حواسش نبود به شما سلام کنه این میشه کم عاملیت نقطه بهینش کجاست نقطه بهینش توی تعامل اجتماعی باید مشخص بشه ولی جالبش اینه شما همین پدیده را همین نسبت دادن ذهن و عاملیت را به اشیا هم دادید برا همینه شما دست خودتم نیست از ماشین عصبانی میشید سر کامپیوتر داد می زنید یا با گوشید بد و بیراه می گویید در صورتی که اون هیچگونه لااقل فیزیک دان ها این را می گویند هیچگونه عاملیتی ندارد و Experience و نکته جالبی که ما داریم همین مفهوم یونگی synchronicity هست وقایع جهان چیه آیا هدف دارن آیا معنی دارن اگر شما بیش عاملیت داشته باشید حالا خدمتتون خواهم گفت حتی به ترق تروق تیر چوبی خونتم یک عاملیت نسبت می دهید نمیفهمه این میخواد یک چیزی به من بگه این که چیزی نمیگه اون گرم و سرد شدن وقتی هوا سرد میشه منقبض میشه اون برداشت توعه من تو این معنی میبینم یعنی دارم نوعی عاملیت بهش نسبت میدم برای تکمیل بحث پایمون بذارید با یه شخصیت دیگه هم آشنا بشیم یک مقدار راحب به اندیشه های ایشونم هم صحبت کنم بعد وارد جزئیات کتاب بشیم باز تو کتاب و کارهای tania turman هم اشاره کرده tania turman از دانشگاه Stanford هست انسان شناس anthropologist ولی دیدگاه های جالبی داره و دو کتاب که به نوعی همین نسبت دادن عاملیت را به جهان بیرون به نقد گذاشته how god becomes real kindling the presence of invisible others when god talks back understanding the american evangelical relationship with god ، tania turman نظر tania turman چیه و این دو کتاب را قبلا در همان فکر میکنم ماشین روح بود بهش اشاره کردم یه مفهومی را مطرح می کند به نام sensory override درواقع صحبت turman یک تلفیقی است از کارهای danel wegner و مفاهیم انسان شناختی و anthropology ببین میگه اول شما یک expectation دارید یک انتظار دارید یعنی همه ما یک سری انتظارات دارم که تقریبا همخوانی داره با اون یافته های Daniel wegner در محور تجارب در محور عاملیت مثلا اگر شما این انتظار را دارید این احساس را دارید که خودکار حس دارد با یک انتظارات اولیه میرید جلو منتها tania turman اینو میگه میگه اون انتظارات اولیه ما که میتونه biologic میتونه زیستی باشه میتونه تحت تاثیر همون dopamine باشه در بستر فرهنگی میتونه شکل بگیره یعنی شما مثلا میگه ببین من حس می کنم خودکار داره با من حرف میزنه یه چیزی میخواد به من بگه و شما در فرهنگی بزرگ شدید که اون فرهنگ یه جور چپ چپ نگات میکنه میگه از این حرفا نزن خودکار به آدم چیزی نمیگه نه باور کن اومئم بنویسم اصلا این اول کار داشت یه چیزی میگفت دقت کردید بعضیا یک شعورهایی به اشیا اطرافشون نسبت می دهند یا حیوانات اصلا گربه یه چیزی میخواد بگه چرا پس الان باید این سقف صدای ترق تروقش بیاد چرا این مگس الان باید بیاد رد بشه این سعی داره بمن چیزی بگه این اون احساس اولیه شماست منتها turman میگه تو بستر فرهنگ این باید حذف بشه یا multiply بشه تو مضرب قرار بگیره مثلا اگر شما در فرهنگی بزرگ شدید که میگه به کائنات گوش بده به ندای درونت گوش بده بشین گوش بده ببین که اطرافت چه wibration ها چه ارتعاشاتی هست و اونارو بگیر این میگه میفته توی یک loop و شروع به تقویت میکنه این دید قشنگه پس خیلی از افرادی که یک پایه دارند که حالا اون پایشون میخواد استعداد جذب شدگیشون باشه انتظاراتشون در نسبت دادن عاملیت یا تجربه به جهان باشه ولی وقتی در یک بستر فرهنگی قرار میگیری یک فرهنگ حسابی اون را تقویت میکنه مثلا شما دقت کردید این فرهنگ های آسیای جنوب شرقی میاد به همه این گوش میده یا فرهنگ هایی که در بین بومیان آمریکای شمالی بود به درخت گوش بدید نگاه کن گوش نداره میگه نه همون صدای برک ببین خوب بهش فکر کن و سعی کن تو ذهنت بپرورونیش میگه وقتی بره کمک تایید فرهنگی اون expectation یا انتظارات یا تجارب اولیه در هم ادغام میشه طرف کم کم اون تجربه را گرفتن و اون تجربه را بنا بخشیدن و به همین دلیل هست که شما ممکن به درجات خیلی پیشرفته ای از احساس و ادراک برسید یعنی یک فرهنگ میگه ببین این چیزا به دلت افتاده فکر کنم مثلا سوهاضمه گرفتی زیاد غذا خوردی اینجوری خواب نما شدی یکی دیگه میگه نه جدی بگیر ببین چی میخواد بگه حالا این فرهنگ میتونه سکولار باشه میتونه غیرسکولار باشه فرهنگ سکولارم به ناخودآگاه اعتقاد داره خوابتو تعبیر کن یکی میگه خواب بود نه نه این معنی داره بگیرش بگیر و شروع کن مثل یک طنابی که یک نخی که میکشی اینو ادامه بده میگه وقتی این دوتا کنار هم قرار میگیره شما می توانید تجارب کاملا رئال تجربه کنید پس ببین چقدر قشنگ تلفیقی از زیست شناسی پایه انتظارات ما احساسات اولیه و در قالب فرهنگ قرار گرفتن را مثال میزنه مثالی که david yaeden به نقل از tania turman ارائه میده اینه اینم درست میگه این یه نکته خیلی قشنگی در علوم اعصاب هست شما الان دارید منو نگاه می کنید درسته البته اونایی که دارن تصویری نگاه می کنند اطراف منم یک صحنه هست واگر دیده باشید تو خیلی از در واقع برنامه های شعبده بازی گاهی اوقات میان صحنه را عوض می کنند و کسی متوجه نمیشه برای اینکه اطراف من را شما مرتب نگاه نمی کنید دارید بازسازی می کنید و این بازسازی قسمت عمده ای از کار کورتکس مغز یعنی شما یک تجربه را دارید بقیش می سازید و این لحظه به لحظه به روز میشه یعنی شما مطلقا این پیکسل هایی را که این دوربین داره ضبط میکنه همشو پردازش نمی کنید شما پدیده ای دارید به نام توجه به یک بخش کوچیکی دارید نگاه می کنید بقیش حس می کنید اونجا هست ولی در اصل نیست مغز شما فقط داره یک از به قول کامپیوتری ها از کش از اون حافظت هی داره آپدیت میکنه و اون را میسازه برای همینم هست شما نسبت به این دوربین خیلی حافظه کمتری مصرف می کنید و خیلی کارآمد تر می تونید نگاه کنید بقیه صحنه بازسازی شده شما است اون معتقد برای همین شما ممکن اون تجربه را بگیرید و بحث بقیش را شروع کنه بسازه براش در کدام در بستر فرهنگی پس این نظریه جالب tania turman کنارش داشته باشید که در واقع سوال بر سر اینه اون واقعی شدن که معمایی بود که William james مطرح کرد noetic experience یعنی آخه چجوره که من اینو واقعی تر از واقعی میبینم میگه خب اصلا مغز همین کار میکنه شما فکر می کنید الان اصلا دارید اطراف خودتان واقعی درک می کنید نه شما یک بخش کوچکی را که روش زوم کردی توجه داری داری درک می کنی بقیش مغزت داره اون را می سازه پس این مغز میتونه چیزهای دیگه هم برات تلفیق بکنه برای همینه که شما می تونید sense of present ولی باید اون رگه اولیه را بگیری و توسط اون میشه گفت افزایش دهنده فرهنگی تقویتشون بکنید اگر یک فرهنگی بیاد بگه نه اصلا تو این حوزه من قبول ندارم اون رگه ظریف قیچی میشه و ناچدید میشه و برای همینم هست که شما میبینید این دسته بندی ها را تو ملت ها و اقوام مختلف نشان می دهد اون دیدگاه tania turman این کتاب این ها را معرفی کرده در ادامه کتاب این تجارب را با جزئیات بیشتری به بحث گذاشته منم در قسمت بعدی که در خدمتتون هستم میام راجب بعضی از اینها مثلا همین synchronicity همزمانی یونگ اینا یک توضیحاتی میدهم یکسری امار خدمتتون می دهم و یک بخش مهم دیگه هست که یک ذره پیشتر برای قسمت دوم بازآوری می کنم به طرزعجیبی بیشتر این تجارب با احساس سلامت روان شادکامی و احساس رضایت توام است به عبارت دیگر این احساس ها چه خوشمان بیاد چه خوشمان نیاد از نظر نظری میگم برای انسان ها تجارب خوش آیندی هست و کمکشون میکنه یعنی اومدن دیدن اونی که تو زندگیش چندین نوبت احساس unity احساس وحدت داشته احساس کرده که با جهان بیرون مرزهاش یکی شده اون کمتر افسرده شده کمتر خودکشی میکنه و تو کار خودش موفق تر برای همینه که ببینید علم رفته طرفش یعنی علم روانپزشکی هم داره بهش بها میده اگه بتونی این تجارب را در بهینه ای در افراد نگه داریم افراد مثلا هرازچند وقتی یدونه از حیرت ها تجربه بکنند این خودش بر سلامت روان خیلی موثر و در واقع خیلی از فرهنگ ها اینو دامن می زنند و الانم خیلی از افراد میگن والا ما مثلا درسته میگن افسردگی داری ولی از این داروها اونقدر بهمون اثر نکرد ک داریم مدیتیشن کار می کنیم یوگا کار میکنیم تو مسائل معنوی رفتیم داره اون کمکون می کنه پس ببینید علم قشنگی داره شکل میگیره منتها این علم سنگین پیچیدست همین چیزایی که گفتم ممکن بعضیا بگن این خیلی بحث نظری بود درسته باید اون کتاب ها را بخونید هم کتاب tania turman خیلی جالب که تجارب اولیه ما به واسطه فرهنگ تقویت میشن و کمک میکنن جهان بیرون برای ما بازسازی بشه این مفهومی است یا اینکه اون نسبت دادن هایی که Daniel wegner روش کار کرده که ما به دیگران چگونه نسبت می دهیم چون یک جایی شما به چالش علمی میرسید مثلا در اسلاید بعدی که صحبت خواهم کرد همون مسئله synchronicity یه عده میگن شما دارید از نظر آماری بین اینا رابطه ای نیست ولی من دارم احساسی شهودی الهام گونه رابطه میبینم اینو چی میگی و این رابطه دیدنه داره برا من خوب عمل میکنه شادابم میکنه افسردگیم کم میشه وقتی حس می کنم ارتباط نیست اولا بگید من چرا دارم رابطه میبینم شما نمیبنی ثانیا این رابطه برای من واقعی more than rel اون جمله ای که wiliam james میگه و این از کجا اومده و البته بازم بگم همه اینام عاقبت به خیر نمیشن مثلا دیده در میان اینها اون رابطه paranormal ماوراطبیعی با ناشناخته ها کمتر اثر درمانی داره افراد وقتی حس میکنن وقتی یک جن کنارشون بود یا یک موجود ترسناک روح دیدم که نمیشناختمش روح عزیزام نبود اون موقع من حسابی افسرده شدم وحشت کردم panic کردم یا این احساس از دست دادن مرزها برای بعضیا خوبه برای بعضیا panic ایجاد میکنه وحشت میکنن داشتم احساس کردم داشتم دیوونه میشدم حس کردم بدنم یه جوری شده این احساس هایی هست که بعضیا دارن اصطلاحا بهش میگن مسخ شخصیت احساس کردم تو خوابم خودمو میزدم بیدار شو این چرا اینجوری شده اطراف وحشت کردم از خونه زدم بیرون خب پس دیگه خستتون نکنم اگر موافقید اینجا متوقف کنم ادامه خواهم داد و بازم من فقط یک نگرانی دارم افراد پیش داروی کنن سریع بپرن به conclusion پس بریم یه Cycladic امتحان کنیم از این تجارب داشته باشیم حالمون خوب بشه به این راحتی نیست ولی مطالعات او را اشاره خواهم کرد خواهیم گفت چه چیزهایی را بدست آوردن چه چیزهایی را بدست نیاوردن ولی علم مان را توی این هیجان کمتر شناخته شده باید بروز بکنیم خیلی از مشاهده کننده های این برنامه توی زمینه اضطراب افسردگی ده ها کتاب خوندن مریض دیدن ولی به جرئت می تونم بگم که کمتر سوال می کنیم که از این احساسات تا حالا داشتی و کجا این اتفاقات برات افتاده تا جلسه بعد خدانگهدار