خب سلام عرض میکنم خدمت شما دوستان، علاقمندان عزیز! با یک معرفی کتاب دیگه در خدمتتون هستم، این کتاب رو چندی پیش در اینستاگرام ازش نام بردم، خدمتتون یک معرفی مقدماتی ارائه دادم و حالا میخوایم به جزئیات آن بپردازیم و بحثی داشته باشیم درمورد کتاب”The patter seekers” نوشتهی سایمون یا Simon Baron-cohen کتاب مربوط به سال 2020 است و من فکر کردم برای ترجمه اون لغت الگو یابان یا الگو جویان یا جستجو کنندگان الگو رو در نظر بگیریم، بهنظر من کتابی است ارزشمند و میارزه اون رو بخونید خیلی متن روانی داره، آموزنده است و به نوعی جمعبندی دیدگاههای Baron-cohen هم هست! Simon Baron-cohen متولد 1958 یعنی الان 64 سالشه! استاد روانشناسی بالینی دانشگاه کمبریج هست، مطالعات خیلی زیادی درمورد روانشناسی رشد، روانشناسی تکاملی، مسئله تئوری یا نظریه ذهن مقوله اوتیسم و همچنین رفتارهای میشه گفت ضداجتماعی و شرارتبار بشری داره! این قطعه کارهای ارزشمندی تو این زمینه انجام داده که الان بهش لقبsir دادن ازجانب ملکه الیزابت به لقب به قول معروف Sir Simon Baron-cohen مفتخر شده و این لقب رو دنبال میکنه، شوالیه هست و درعینحال اگر نگاه کنید چهرهاش یه مقدار شبیه اون Sasha Baron-cohen چون اینا پسرعمو هستن Sasha Baron-cohen رو فکر کنم شاید شما دیده باشید، فیلمهای کمدی داره، کمدین هست! فیلم دیکتاتور و بورات و اینها هست! Baron-cohen یک تأثیر شگرفی بر روی روانشناسی درواقع theory of mind داشته و میشه گفت اگر شما علاقهمند هستید راجع به مسئلهای اوتیسم، مسئله سبکهای تفکر، مسئله همدلی مطالبی بدونید مرتب به اسم او بر خواهید خورد و درواقع میشه گفت اجتناب نمیشه کرد از نقد و بررسی دیدگاههای او! و من سعی میکنیم در همین جلسه مرور اجمالی به دیدگاههای او هم داشته باشم و بعد این کتاب 2020 اش رو نقد کنیم، بهنظر من خیلی اهمیت داره با بعضی جاهاش میشه مخالفت کرد چنانکه اشاره خواهم کرد من فکر میکنم بعضی جاهاش اغراقآمیزه! بهصورتی افراطی سعی در از نظریه خودش دفاع کنه ولی خوبیش اینه که کتاب هاش خیلی روونه! خیلی مثالهای شیرینی توش داره و برای کسایی که میخوان ببینن توی این حوزه چه چیزهایی هست خیلی توصیه میشه! Baron-cohen با کتاب 1995 اش یه چیزی حدود نزدیک سی سال از روش میگذره، به شهرت رسید! بنام Mind blindness یا شاید بهش بگیم کور ذهنی! اولینبار دیدگاههای خودش رو درمورد مقولهی نظریهی ذهن مطرح کرد و بعد کتابهای دیگری به چاپ رساند که اونها هم مورد توجه قرار گرفتهاند. سال 2003 the essential deference تفاوتهای بنیادین men- women and the extreme mail brain که به تفاوتهای مغز مردان و زنان میپردازه و کمکم این نظریه رو اونجا شکل میده که ما یک مغز زنانه داریم که این مغز زنانه تبحر یا میشه گفت گرایشش بیشتر به مسئله همدلی است، بیشتر به درک دیدگاه و هیجانات و افکار دیگران هست و در مقابل یک مغز مردانه داریم که در منتهالیه خودش حالتهای اوتیستیک داره، بهشدت درونگرا ولی درعینحال خیلی دنبال منطق، ریاضیات و درواقع کشف وقایع بیرونی است! این جریان فکری رو Baron-cohen تا همین کتاب الگو یابانش دنبال میکنه، (کتاب زن چیست؟ مرد کیست؟) از او چاپشده، ترجمه شده در واقع شما این ترجمه را به زبان فارسی دارید و در واقع میشه گفت همین essential defrence هست و باز کتابهای دیگری داره، 2011 کتابی داره sciense of evil ، درواقع میشه گفت علم شرارت یا علم خباثت و بحث میکنه که این افراد شرور، این افراد قسیالقلب، این افراد ضداجتماعی از کجا میان و چه ویژگیهایی دارند؟ و تأکید او در این مسئله شرارت و رفتارهای psychopathy و ضداجتماعی بر روی نداشتن همدلی و نداشتن درکِ… در واقع ناملایمات و تألمات در دیگران هست، حالا این رو من بیشتر توضیح خواهم داد که بهنظر میاد یک مسیر خاصی است که Baron-cohen دنبال کرده و البته کمتر با اقبال مواجه شده این کتاب هم ترجمه شده تحت عنوان برهوتِ همدلی یا شناخت شرارت بشری! در همدلی و ریشههای خشونت، دوتا ترجمه ازش موجوده میگم یه ذره این کتاب را باید با تأمل بررسی کرد، یک ایرادات جدی توی درواقع میشه گفت ادعاهای او وجود داره و تااینکه میرسیم به این کتاب 2020 اش الگویابان، خب یک مرور اجمالی بکنیم از اینی که حرف حسابش چی بوده؟ و طی این سالها چه چیزی رو دنبال کرده؟ کتاب Mind blindness کورذهنی، اینجوری میگه: که ببین! وقتی شما با افرادی مواجه میشید با انسانهای دیگه مواجه میشید که چند چیز رو در همون قدمهای اول متوجه میشید، مثلا اینکه اونا به کجا نگاه میکنند، یکی از ویژگیهای خیلی تکاملیافته در مغز بشر است، وقتی انسانها بههم میرسن شما خیلی خیلی سریع میبینی یکی داره کجا رو نگاه میکنه؟! این علاوه بر اینکه به این دلیل است که ما صاحب سفیدی چشم خیلی برجسته و آشکاری هستیم، حیوانات دیگه رو نگاه کنید سگ و گربه! حتی این نخستی های عالیتر! گوریل شامپانزه و اینا… اینا خیلی سفیدی چشم ندارند و اگر شما دقت کنید چقدر توان ما در سنجش زاویه دید افراد تکامل یافته! یعنی وقتیکه شما با یه نفر داری محاوره رو دنبال میکنی، گفتوگویی رو دنبال کنی، کوچکترین انحراف چشم او به یکسو رو شما سریع متوجه میشی یا از فاصله دور و خیلی راحت متوجه میشید معلم ها خیلی راحت میگن داری کجارو نگام می کنی چرا تابلو رو نگام میکنی؟ نگا نمیکنی حواست کجاست؟ تختهسیاه رو نگاه کن! و از فاصلهای خیلی دور شما متوجه خواهید شد که کی به شما داره نگاه میکنه و چه کسی جای دیگه رو نگاه میکنه! پس یکی از ویژگیهای خیلی توانمند در بشر سنجش جهت دیده است یا درواقع gaze detection و Baron-cohen متوجه شده بود که بعضی از افراد تو این توانمندی از بقیه عقبتر هستند، مثلاً شما در اسلاید شماره9 عکسایی رو میبینید که برای من و شما که احتمالاً توانایی خوبی در شناسایی جهت دید داریم gaze detection داریم، خیلی راحت میتونیم بگیم کدوم یک از این عکس ها داره به شما نگاه میکنه، کدوم به یکی از عکسها مثلا داره به سمت چپ نگام کنه کدوم یک از عکس ها حواسش جای دیگه است یا اصلاً اصلاح کنم لغت حواسش رو نگم! ببخشید! جهت دیدش! و متوجه شده بود که بعضی از کودکانی که مبتلا به اوتیسم هستند در مقایسه با بقیه کودکان در همین آزمون ساده ضعیف عمل میکنند و کمکم این نظریه را ایجاد کرد که بعضیها هستند که توانایی حتی دیدن و دقت کردن به جهت دید دیگران رو ندارن و توش خطای زیاد میکنند و در مرحله بعد اگه دقت کنین من یه چیزی گفتم.. گفتم حواسش به چی هست اون رو اصلاح کردم گفتم جهت دیدش به کجاست! میگه در پله بعدی تکاملی نهتنها شما توانایی خیلی خوب داری که ببینی هر کسی به کجا دور نگاه میکنه، زاویه دیدش چیه اینه که این دید چه معنیداره! مثلا شما وقتی داری به یه چیزی نگاه میکنی آیا این از روش میشه چیزی استنتاج کرد Baron-cohen معتقد بود بله! این میشه یک استنتاجی کرد که وقتی به چیزی داری نگاه میکنی، احتمالاً داری به اون فکر میکنی یا اون رو میخواهی یا یک گرایشی به اون داری درهرحال یه جوری یه چیزی بنام ذهن وجود داره و ذهن شما معطوف به اون شده، مثلاً در اسلاید 10 میبینید این یکی از پوسترها و عکسهای مشهور او هست که از کودکان پرسیده بود که الان این در واقع ایموجی، این تصویری که اینجا شما میبینید این شکل آدمکی که این وسط هست، کدام یک از این شکلاتا رو بهنظرت میخواد؟ یه kit cat گذاشته، یه milky way گذاشته، یه اسمارتیز گذشته، یه polo گذاشته… خب ببینید شما نمیتونی مطمئن بشی که حتماً پلو رو میخواد اون شکلات polo رو میخواد ولی وقتی داری بهش نگاه میکنه یه حدسی میزنی که بیشتر تو ذهنش با این درگیره! پس قدم دومی که او از تکامل درواقع تئوری ذهن یا نظریه ذهن در انسانها یاد میکنه، اینه که وقتی شما به چیزی داری نگاه میکنی احتمالاً داری به اون فکر میکنی یا اون رو میخوای! ولی جالب بود دیده بود بعضی از کودکان از درک این مسئله عاجزند یعنی وقتی ازشون میپرسیدی که خوب به نظرت این آدمک تو اسلاید شماره ده کدوم یک از این شکلات رو میخواد یا دوست داره بخوره؟ میگفت کیت کت! میگفتن خب چرا گفتی کیت کت؟ مثلا میگفت چون من کیت کت دوست دارم! میگفت نه! شما باید دقت کنید این داره به کدوم نگاه میکنه؟ یعنی این برداشت یا این نتیجهگیری رو نداشت که اگر یه نفر داره به چیزی نگاه میکنه احتمالاً تو ذهنش راجع به اون داره فکر میکنه! پس ببین ما وقتی به انسانها مواجه میشیم کجا رو نگاه میکنیم؟ و به چی فکر میکنیم؟ دقت کردی چقدر تو محاورههای دونفره این رو تکرار میکنیم؟ اوه حواست کجاست؟ به کجا داری نگاه میکنی بزار ببینم حتی شما اگر متوجه شده باشید اگر مثلاً اون کسی که روبروی شما هست مثلاً داره پشت سر شما رو نگاه میکنه حتی شما یه جوری حساس میشید، یه جوری کنجکاو میشید ببینید کجا رو داره نگاه میکنه و بعد بهش میگی حواست کجاست؟ مثل اینکه من رو دنبال نمیکنی به چی داری فکر میکنی؟ یا مثلا فرض کن اگر به این کتابه! .. هان اینو میگی؟ حتما میخوای راجعبه این سوال کنی! اینو تازه خریدم یعنی برداشت میکنی که وقتی به او خیره شده، پس تو ذهنش اون هست! مرحله سوم از این تکامل پیچیده ی درک جهت دید و درک نیت افراد! در واقع اشاره کردن مشترک است، اینم یه دستاورد خیلی جالبه تکاملیه! و یه صحنه بسیار شیرین برای اونهایی که بچه ی مثلاً دوازده ماه چهارده ماه اینا دارند، دقت کردید بچه رو شما بغل میگیرید همینجوری که دارین راه میرین اشاره میکنه..عه! و به شما نگاه میکنه، این یک جهش بسیار مهم در تکامل مغز هست، یعنی میشه اینجوری گفت اولاً وقتی به چیزی اشاره میکنه یعنی یک پرتابی داره از توجه و نیت و درعینحال حواسش هست که شما هم درواقع به همون پرتاب از توجه و نیت رو دارید و وقتی به شما نگاه میکنه، یه جوری داری انگار نیت خودش رو به شما پرتاب میکنه ببین اونو نگاه کن اونو نگاه کن..عه…عه..عه! و بعد شما اون رو نگاه میکنی یعنی نگاه کن هم من متوجه هستم که یه چیزی وجود داره من میتونم بهش توجه کنم، هم متوجه هستند که ذهن شما هم به یه چیزایی توجه میکنه و من میتونم ذهن شما رو بکشونم به اون چیزی توجه کنید که من دارم توجه میکنم، همین یه ویژگی ساده رو دستکم نگیرید! Baron-cohen میشه گفت حتی یه جور افراطی و شرطبندی گونه ای روی این حرفش وایساده که میگه هیچ حیوانی توان اشاره کردن نداره! یعنی ممکنه مثل یادش بدن! بادوم بهش بدن که مثلاً به چیزی اشاره کنه ولی اصلاً درکی از مسئله ی اشاره نداره که اولاً اشاره یعنی ببین ذهن من داره به اون فکر میکنه، به امتداد انگشت من یا دست من فکر میکنه! و درعینحال اگر من این امتداد رو برای شما رسم بکنم ذهن شما هم میتونه به امتداد انگشت من تعمیم پیدا بکنه و به همون چیزی فکر کنه که من دارم فکر میکنم، این یک پیچیدگی خیلی زیاد در مغز انسان است و کودک انسان در سال دوم بهخوبی این رو مسلط میشه، خب پس این مرحله شاید بگین سوم تکامل هست، کمکم همینجور که تکامل و درواقع تکامل مغز رو داریم، تکامل ذهن رو داریم مرحله چهارم شکل میگیره که اون اوج این رشد هست و بهش میگه TOM یا Theory of mind یا تست سالی-اَن هم معروفه! میگن در حوالی سهسالگی تا پنجسالگی این اتفاق میافته! میگه کودک متوجه میشه که نهتنها من ذهن دارم و میتونم به یه چیزی فکر کنم، شما ذهن داری و میتونی به یه چیزی فکر کنی و من میتونم از طریق اشاره کردن ، نیت و فکر شما رو بکشونم به سمت اون چیزی که من بهش فکر میکنم، میتونه به این نتیجه برسه که ببین! اون چیزی که تو ذهن منه با اون چیزی که تو ذهن شماست میتونه متفاوت باشه! یعنی شما یه ذهنی! من یه ذهنم! شما ممکنه راجع به یه چیز یه جور دیگه فکر کنی و این دیگه اوج رشدی است که ما در تقابل دو نفر در نظریهی ذهن داریم تست سالی-ان چیه؟ همتون شنیدین احتمالاً مخاطبین این ویدیوها معمولاً باید باهاش آشنا باشند! داستانش به این صورته درواقع میان مثلاً در حضور یک فرد یا یک کودک، یک شی رو یکجا پنهان میکنن مثلاً تصور کنید که من ندارم این رو این سمت مثلاً پنهان کنم در حضور طرف! خب اون طرفش میدونه اینجاس اگه اون فرد از اتاق خارج بشه یا پشت بکنه به این صحنه و من یواشکی رو بردارم بذارم این ور! و دوباره روش رو بپوشونم وقتی برمیگرده سوال اینه: کدام قسمت رو جستوجو میکنه آیا میاد اینجا رو نگاه میکنه یا میخواد اینجا رو نگاه میکنه؟؟ من میدونم که این وره! سمت چپ من هست ولی اون که نمیدونه چون او شاهد انتقال این از سمت راست به سمت چپ من نبوده! پس قاعدتاً باید بیاد سمت راست من رو جستجو کنه برای پیدا کردن این شی اگر از فرد پرسیدم که حالا که Sally از اتاق بیرون برگشت داخل، کجا میره دنبال اون شی میگرده؟ و او گفت در سمت راست! چون میدونه که باوجود اینه که شیء در سمت چپ من هست ولی اون که نمیدونه میره اونجا پس میگن تست TOM رو رد میکنه! یعنی رد به معنی پاس میکنه موفق میشه و امتیاز کامل میاره ولی اگر نه میاد سمت چپ منو نگام میکنه و ازش بپرسند خب چرا؟ میگه خب برا اینکه شی اینجاست دیگه! میگه نه تو ذهن شما، شما اطلاع دارید که اینجاست اون که نمیدونه! پس این نشون میده: ذهنها میتونن از هم جدا شده باشند، ذهن ها نیت دارند، ذهن ها باور دارند ذهن ها توجه دارن و میتونن این توجه متفاوت باشه. Baron-cohen در جریان Mind blindness نشون داده بود که انسانهایی که از اوتیسم رنج میبرن تو مراحل مختلف این تکامل دچار تأخیر هستند! یا دیرتر به این مراحل میرسند یا گاهی اوقات اصلاً نمیرسند! و این درواقع معتقد شده بود که تئوری یکی از تستهای خیلی مهم تعاملی است و البته باز یک دعای دیگهای میکرد TOM ویژگی انسانهاست و انسان به این مرحله میرسد، حیوانات این نظریه را ندارند که دیگران ذهن دارن و تو ذهنشون میتونن متفاوت باشند البته خودش در همین کتاب الگوی یابانش یک مقالهای که نقیض این هست، نقضکننده این هست رو ارائه میده، مقاله جالبیه شما بلکه سبکش رو متوجه بشید: Great apes anticipate that other individuals will act according to false beliefs Great apes کدوما هستند؟ شامپانزه هست، گوری، بونوبو هست، اورانگوتان هست! اینا درواقع اون میمونهای عظیم هستند که دیگه monkey بهشون نمیگن ape میگند ولی ما در فارسی هر دوی اینها رو درواقع میمون خطاب میکنیم در صورتی که اونا میمون نیستند اگر شما اون فیلم سیاره میمونها planet of apes رو دیده باشید، اینا تأکید داشتند که ما میمون نیستیم ما ایپیم! از نظر تکاملی ایپ ها خیلی به انسان نزدیکترند و توانایی بالاتری دارن، تو science 2016چاپشده- C Krupnye مؤلفه اصلی اون است و اینا اومدند همین کار رو که من نمونه کارها را در اسلاید شمارهی 14 و شمارهی 15 براتون گذاشتم، انجام دادند یعنی اومدن یه فیلم درست کردن که در این فیلم یک نفر در حضور یه نفر دیگه مثلا میاد میره لابهلای یک علفهایی قایم میشه، اون نفر هم که قایم میشه اگر نگاه کنی یه مقدارش لباسش شبیه میمون همان ایپ ها، گوریلها تنشه و بعد در حالتهای مختلف مثلا اون ناظر میره تو ساختمون! در رو میبنده و بعد اون در واقع آدمک یا درواقع میمون نمایی که قایم شده یواشکی میاد اینور و بعد دوباره برمیگرده! و حالا سوال سر اینه که اون گوریل یا شامپانزهای که شاهد این صحنه بود انتظارش اینه که اون فردی که دوباره از درواقع خفاء اومده بود بیرون! از اتاق اومده بیرون! کجا دنبال اون فرد قایم شده خواهد گشت؟ خوب اینجا سوال جواب نمیکنن از حیوان! بلکه اون میزان شگفتزدگیش یا خیره شدنش یا نگاه کردنش به این سناریوها رو میسنجند و اگر حیوان خلاف انتظارش اتفاق افتاده باشه خب دچار تعجب میشه یا بیشتر خیره میشه یا از نگاه دیدش منتظره که این مثلا بره اینور اونورو نگاه کنه! هم در اسلاید شماره 14 شما این رو میبینید هم در اسلاید شماره 15 که درواقع یک شی رو قایم میکنن مثل همون تست (سالی-ان) و اون ناظر یکبار شاهد قایم کردن و انتقالش به سوی دیگه هست، یکبار دیگر شاهد اون نیست و بعد که شما نگاه میکنید درون اسلاید آخر یا عکس آخر که با u علامتگذاری کرده، میگه اون فرد حالا تو کدوم سمت دنبال این میگرده؟ چیزی که این مقاله ادعا کرده بود جالبه! در اسلاید شماره 16 میبینید که چند بنوبو بودند، شامپانزه بودند چند ورانگوتان بودند و وقتی اومده اینا رو.. اسماشون هم اونجا نوشته! اون مواردی که قرمز علامتگذاری شده مواردیهر که جهت درست و نگاه کرده! یعنی اون سمتی که فرد یا شیء قایم شده حساب نیست!! اون سمتی که اون ناظر خیال میکنه اون شی یا فرد غایب شده! یعنی درواقع میدونه که: من شاهد بودم که آوردی گذاشتش سمت چپ، زیر جعبهی سمت چپ گذاشتی! ولی اون ناظر سمت راستش رو شاهد بوده! انتقال از راست به چپ را شاهد نبوده! پس وقتی اومده اگه بخواد بیاد اونو ورش داره باید بره سمت راستی رو برداره و درواقع با نگاه خودش انتظار داره او الان بیاد به اینسو و چیز جالبی که از شما میبینید این مواردی که با دایره قرمز مشخص شدهاند اگه اسلایدا رو به روتون باشه و اگه هم اسلایدها رو به روتون نیست دارید فایل صوتی رو دنبال میکنید بیشترش قرمز شده !یعنی چه بنوبوها و چه شامپانزهها خیلی خوب تونستن اورانگوتانها کمتر ولی بنوبوها و شامپانزهها در اکثریت موارد درست حدس زدند! یعنی TOMیا نظریه ذهن یا تست (سالی-ان) یا شبیه (سالی- ان) رو درواقع درست باز کردند. خب پس اینجا Baron-cohen اینو میگه هست! ولی من قبول ندارم! هرچند همچین مقالاتی است ولی من فکر نمیکنم بهصورت اصیل اینا بتونند این تست رو رد بکنن و اصطلاحاً TOM داشته باشند، اینم یه جای صحبته و البته یه چیزم بگم از نوشتههای Baron-cohen این چند تا کتاب مختلفش! احساس کردم یه مقدار راجع به این مرزبندیها یه اصرار شاید سختگیرانه داره خب پس چرا بگیم یا طرف TOM داره یا نداره؟ یا طرف مثلا نظریه ذهنTheory of mind داره یا نداره؟! میشه گفت درصدی از این وجود داره! یک طیف خاکستری هست که از تصادف بهتر تخمین میزنه ولی بهصورت قاطع این رو تو ذهنش نداره! بهنظر میاد یه ذره اینجا هم Baron-cohen خودش یک انعطافناپذیری نشون میده و اصرار داره یا دارد یا ندارد! و اصرار میکنه که فقط انسانها این تست رو میتونند پاس کنند و حیوان ها نه میتونند اشاره کنند نه می تونند، این تست رو پاس کنند، خوب به نظر میومد درهرحال حالا با وجود این چالش و تناقضاتی که توی پژوهش ها است و اینکه بعضی پژوهشها خلاف ادعای او را نشون دادن ولی تو حوزه کور ذهنی یک صاحبنظر برجسته هست و حرفاش خیلی با اقبال مواجه شد، کمکم میایم طرف دههی دوم قرن بیست و یکم که کتاب science of evil رو مینویسه تو کتاب science of evil اش یه جوری ادعا میکنه که خب ما یه توانایی همدلی داریم، توانایی این داریم که متوجه بشیم دیگران به چی فکر میکنن؟! دیگران از چی خوشحالن از چی ناراحتن و از چی رنج میبرند و اگر این توانایی در افراد نباشه یعنی zero empathy داشته باشیم شما مستعد رفتارهای قساوتآمیز، مجرمانه و ضداجتماعی میشید درواقع اینجوری فکر کن! مثلاً وقتی شما وسیلهایتون رو میدزدند یا به شما آسیب میزنند یا بهتون ناسزایی میگن شما ناراحت میشی و همین انتظار رو داری اگر شما توان ذهن خوانی داشته باشید، ذهن خوانی به معنی تلهپاتی نمیگم! به معنی درک احساسات و افکار دیگران را داشته باشی، اینجوری برداشت میکنی که خب پس منم اگه وسیلهای یه نفر رو بردارم بهش توهین کنم، اونم ناراحت میشه همونطور که من ناراحت میشم پس بهتر این کار رو نکنم و در واقع ادعای Baron-cohen خیلی روی این سواره که آن عاملی که باعث میشه بشر رفتار قساوتآمیز نداشته باشه و با دیگران به نوعی با مساوات و عدالت برخورد بکنه، توانایی او در همدلی است و اگر شما دقت کنید یک جنبش خیلی وسیعی توی فلاسفه، مصلحین اجتماعی، روانشناسان بالینی، روانشناسان اجتماعی شکلگرفته که اگه ما بتونیم همدلی رو تو جامعه ترویج بکنیم، بخش زیادی از بیعدالتی، ظلم و درواقع رفتارهای پرخاشگرانه کاسته میشه! یکی از پرچمداران این تفکر Baron-cohen هست! منتها وقتی کتاب science of evil رو میخونید 2011 است و چندی پیش میخواستم اینو معرفی کنم ولی یه جوری احساس کردم شاید ترویج بیشازحد این فکر باشه، بهگونهای که پشتش اون علم قاطع وجود نداره! شما متوجه میشید که خیلی از سایکوپات ها، مجرمین حرفهای، اینا اتفاقاً خیلی خوب ذهن دیگران را میخوانند و اتفاقاً خیلی خوب میفهمن تو دل شما چی میگذره! این نیست که من کورم! نمیدونم! ای وای اگه همچین حرفی رو بزنی، همچین ظلمی رو در حق یه نفر بکنی، همچین اجحافی رو تو حقش بکنی از خیلی چیزا محرومش کنی، خب اذیت میشه ناراحت میشه و بعد من یه جوری دل خودم درد میگیره! پس من این کارو نکنم، به نظر میاد این گونه نیست و در اینجا او به یک سمت خطا گونه رفته! نداشتن توان empathy رو سرمنشأش شرارت بشری میدونه ولی مثلا من فکر میکنم کتاب 1997 کتابی که 15 سال قبلاز او نوشتهشده! و Roy Baumeister نوشتتش! شاید درواقع کتاب بهتری باشه که Roy Baumeister اونم به منشأ evil به منشأ شرارت خیلی اشاره میکنه ولی او یک دید اجتماعیتر داره و این همان چیزی است که من در.. درواقع یکی از سخنرانیهای خودم تحت عنوان میراث آیشمن دنبال کردم، این در یوتیوب هست توصیه میکنم در اسلاید20 عکسش رو گذاشتم اگر دوست داشتید این رو دنبال بکنید، یه جوری نقطه مقابل این دیدگاه بارون کوهن هست، در دیدگاه بارون کوهن اشاره بر این شده که در اسلاید هیجدهم نوشتم، ما دو نوع این Empathy یا همدلی داریم، یکی همدلی شناختی یعنی اینکه بفهمیم تو ذهن یه نفر چی میگذره؟ به چه چیزایی علاقه داره؟ از چه چیزایی شاد میشه؟ از چه چیزهایی ناراحت میشه؟ مثلاً همین تست theory of mind یک نوع cognitive empathy یا همدلی شناختی است اینکه مثلاً فکر میکنه پاداش در کدام یک از جعبههاست سمت چپی یا سمت راستی؟! یه نوع دیگه داریم affective empathy که وقتی یه نفر دردش میاد، رنجش میاد، آسیب میبینه، این توان را داشته باشیم که ما هم اون حس بد یا آسیب دیدن یا رنج و شادی و غمش به ما سرایت پیدا بکنه و درواقع اونا ی که این دو نوع empathy رو ندارن مستعد میشن که به دیگران خشونت برسونند و اشاره میکنه که مثلاً در افراد اوتیستیک، در افرادی که مبتلا به اوتیسم هستند، همدلی شناختی خیلی مختل تره! مثلا اینا نمیفهمند دیگران دارند به چی فکر میکنند! یا وقتی این حرف رو زدن منظورشون چی بود، تو ذهنشون چی میگذره و افرادی که دچار رفتارهای ضداجتماعی و سایکوپاتی هستند، بیشتر در همدلی عاطفی دچار اشکالند! اما شواهد همیشه اینجوری نیست مثلاً یک کتاب دیگهای که دارم آماده میکنم خدمتتون معرفی کنم شاید آخرین اثر Temple Grandin هست بنام تفکر میشه گفت تصویری یا تفکر بصری، visual thinking -2022 هست اسم Temple Grandin رو شاید شنیده باشید، یک فردی هست که خودش مبتلا به او اوتیسم هست و توی خاطراتش میگه من اصلاً نمیتونستم خیلی چیزا رو بفهمم! مثلا وقتی دیگران بهم تبریک میگن، بابت چی تبریک میگن؟ یا مثلاً چرا باید مثلاً توی مراسم ختم دیگران یه جوری سعی کنیم به دیگران تسلیت بگیم؟! تسلا بودیم! چون درواقع اون احساس همدلی رو نداشته!! یعنی خیلی از اون حس هایی که دیگران تجربه میکردن، چه توی شادی چه توی غم! چه وقتی خیط میشدند، چه وقتی موفق میشدند چه وقتی بهشون برمیخورد! این نمیتونست درواقع تجزیهوتحلیل کنه چون اوتیسم داشته! و میگفت من بعضی مواقع میدیدم خیلی پیشنهادات یا نظرات یا صحبتهایی میکردم که به قول معروف به اون جو نمیخورد! مثلاً میاومدم با یه نفر که عزاداره شوخی میکردم یا یه نفر که مثل احساس میکنه خیلی موفق شده و شاد هست یه جملهای میگفتم حالش گرفته میشد! و اصلا از روی سونیتم نبود من نمیدونستم این رو جاها چه باید بگیم چون اصلا نمیدونستم تو ذهنش چی میگذره بعداً کمکم فهمیدم که خب وقتی افراد مثل تو مراسم بزرگداشتشونه اینا یه حسی دارند بنام خوشحالی و احساس غرور و من باید یه جوری اون رو تأیید کنم! نه اینکه بیام تمسخر کنم البته Temple Grandin هوش بالایی داشته و PHD میگیره، یک صاحبنظر میشه در مسائل زیستی و جالبه یکی از حمایتکنندگان از حقوق حیوانات و حمایت از جنبشهایی که جلوی آزار و اذیت حیوانات رو میگیره یعنی هیچگونه رفتار ضداجتماعی نداره، خودش میگه ببین من نسبت به درد و رنج دیگران احساس کور ذهنی داشتم، نمیتونستم تجسم کنم مثل سوگ شدید یعنی چ؟؟ی این احساس سرخوردگی یعنی چی؟ ولی درعینحال مرزهای اخلاقی را خیلی خوب رعایت کردم و این کتابش را معرفی خواهم کرد خدمتتون، این نشون میده که بعضیها جهانشون خیلی با اکثریت ممکن فرق کنه! حالا چرا به این اشاره کردم!چون Temple Grandin را خیلیها بهعنوان مثال نقطه مقابل میزنند دیگه که پس کور ذهنی یا نداشتن توانایی همدلی و درک ذهن دیگران لزوماً باعث رفتارهای ضداجتماعی نمیشه البته من حواسم هست که مورد دلیل نمیشه ولی چیزی که هست اینه که پژوهشهای بعدی این رو نشون داد یا حتی اصلاحش کنم پژوهشهای قبلی و بعدی اینگونه نشون داده بود که خیلی از این افرادی که قسی القلب اند و رفتارهای ضداجتماعی دارند، پرخاشگرا های حرفهای هستن اینگونه نیست که نفهمن تو دله قربانیانشون چی میگذره یا از این مسئله ناراحت میشن بلکه صرفاً براشون مهم نیست و چرا مهم نیست؟ به این دلیل که با اون فرد احساس هم خانوادگی، همگروه بودن، همخونی، هم وطن بودن، هم ایدئولوژی بودن نمیکنند و مثالهای خیلی خوبی هست، دو تا کتاب عظیم هست که من تو این زمینه معرفی میکنم که شاید تکمیلکنندهی اون بحث (میراث آیشمن) هست یکیش هسن Ordinary man مردان عادی، نوشته ی کریستوفر براونینگ، اینا روانشناس نیستند اینا تاریخدانند و دیگری Hitlers Willing Executioners درواقع جلادان یا میشه گفت اعدام کنندگان خیلی راضیِ هیتلر! نوشتهی Daniel Goldhagen و هر دوی اینها جالبه به یک دسته از فرض کنید میشه گفت همین جلادان اس اس و هیتلر اشاره میکنند که آدمهای کاملاً عادی بودند بهصورت اخص، گردان 101 پلیس ذخیره! که افرادی بودند کاملاً عادی! هیچ سابقه ی قساوت نداشتن ولی خب بر خورده بودن رفته بودن توی اون دسته! و کارهای گروهیشون خیلی مرگبار بوده و این دستمایه اون تفکری است که میگه برخلاف تصور بارون کوهن و خیلی از این جریاناتی که پشت و همراه او هستند، بخش زیادی از پرخاشگری و اون شرارتی که ما در بشر میبینیم مال این نیست که این افراد ذاتاً شرورن یا ته دلشون کورذهن اند یا توان همدلی ندارند! بلکه اینها خودشون رو در یک گروهی محصور کردند و با اون گروه خودشون فقط حس همدلی و احساس درک متقابل رو دارند و هرکی بیرون گروه باشه رو به نوعی خیلی راحت باهاش برخورد میکنن، این رو ما تحت عنوان سوگیری درونگروهی یا in group biasداریم و در واقع صحبت بر سر اینه انسانها گروههای متراکمی تشکیل میدهد در این گروهها با اعضایی که همگروه، همخون و همخانواده، همفکر خودشون میدونن کاملاً همدلانه برخورد میکنند ولی نسبت به اون کسی که بیرون گروه است کوچکترین احساس همدلی ندارند! اومدن راجعبه حتی جنایتکاران حرفهای، اینایی که مجرمین حرفهای هستن بعد که دقیقتر سوال کردهاند که مثلاً فکر میکنی اگر همچین کاری بکنی، همچین اتفاقی بیافته چه حسی خواهند داشت؟ دیدن خیلی از اونا خیلی هم دقیق جواب دادند آره من فکر میکنم پول یکیو بدزدی مثلاً این کلی زحمت کشیده نمیدونم! پسانداز کرده! گوشی خریده، وقتی گوشیشو میدزدی، چی میشه؟ میگه خیلی حالش گرفته میشه.. من میدونم اصلا دردش خیلی زیاده! میگه خب پس چرا این کارو کردی؟ خب به من چه! اونکه از ما نیست! اون مال یه طبقهی دیگهست! اون مال یه گروه دیگه است اون مال یه صنف دیگه اس! اون مال یک مذهب دیگه اس! بههمین دلیل هیچ حسی بهش ندارم، پس من فکر میکنم که اینجا باید یه ذره تعدیل کنیم البته خب بارون کوهن هم کاملاً بیراه نمیگفت، خیلی از مجرمین رو اومده بودن دیده بودن اینا اصطلاحاً cold blooded هستن! واکنشهای پوستی (الکترو گالوانیک) به درد و رنج ندارند! یعنی مثل صحنه آزار دیگران را میدیدند نه تپش قلب پیدا میکردند! نه هدایت الکتریکی پوستشون عوض میشد! میدونی هدایت الکتریکی پوست خیلی مهمه چون شما وقتی دچار تنش میشی، ناراحت میشی! ترشح عرق پیدا میشه، وقتی ترشح عرق پیدا شد این آب و نمک داره! خیلی هدایت الکتریکی پوستت عوض میشه! برای همین این الکترو گالوانیک درواقع conductivity یا هدایت الکتریکی خیلی مشخص میکنه که شما چقدر تحت تأثیر قرار گرفتی،ی متأثر شد ولی بعداً که اومدن نگاه کردن خیلی از این افراد اینگونه نیست وقتی مثلاً بهش میگی حالا فکر کن اون طرف هم گروه خودت بوده! هم باند خودت بوده! توی دسته ی خودت بوده! همولایتی خودت بوده حالا هر چیزی که براش معنی گروه داره، همخانواده شما بوده، یه دفعه میبینی تغییرات الکتروگالوانیک و حتی تصویرسازیهایی که از مغز هست فرق میکنه و یه جور دیگه میشه! خب حالا این بحث ما نیست بحث ما شرارت نیست ولی من خواستم این مقدم رو بگم که بریم خب پس بارون کوهن تو زمینه کور ذهنی بهنظر من خیلی خوب عمل کرده، ایدههای بدیع و زایندهای داشت ولی تو حوزه شرارت وقتی این کتا evil اش رو میخونید احساس میکنی یه جاهایی میخواد بهزور میخواد قضیه رو درواقع جا بندازه و شواهد رو داره دستکاری میکنه! خب اینجوری نیس دیگه! و حتی داستان اینه که مرتباً سعی میکنه که مسئله به اوتیسم سرایت پیدا نکنه چون اوتیستیک ها با آنتی سوشال ها و سایکوپات ها خیلی فرق دارند خیلی از اوتیستیک ها واقعاً رفتارهای خشونتبار ندارند و خیلی از مواقع آره! رفتار خشونتبارشون ناشی از سوءتفاهمه! فکر میکنه مثلا از این شوخی شما خوشت میاد یا فکر میکنه این کارو بکنه اصلاً به شما داده لطف میکنه داره بهت کمک میکنه درصورتیکه داره بهت آسیب میزنه! ولی بیشتر اونهایی که تو کلانتری سر و کلهشون پیدا میشه یا در واقع شاکی و قربانی هستند از دست این آدما نیستند! خب برگردیم به کتاب الگویابان توی الگویابان چه ایدهای رو داره دنبال میکنه خب طبق معمول میدونید یکی از تکنیکهای خیلی جذاب کردن کتاب اینه که شروعش با یک داستان باشه و او از شخصیتی نام میبرد که اول اسمش رو نمیگه، میگه فکر کن در ده دوازدهسالگی از مدرسه اخراج میشه! چون مرتب سؤال میکرده!! مرتب روی یکسری مسائل، مسائل ریاضی، مسائل علمی با معلمین خودش درگیر میشده!! و اونها رو به ستوه آورده بود! می فتن این مثلا وقتی به یه چیزی به قول امروزیها گیر میده، روی یک چیزی هنگ میکنه، ول نمیکنه! اینقد سوال میکنه اینقدر تکرار میکنه، یه مسئله رو ده دفعه میپرسه، اصرار داره هرچیزی دقیق باشه، کلافه کننده است و به نوعی او را از مدرسه اخراج میکنن! و میگن ببینی هیچی نمیشه و هیچ کاری نمیتونه بکنه که این فرد رو بعداً معرفی میکنه که همون میشه گفت جادوگر پارک منلو هست! من منلوپارک.. که میدونید این اسم کتابی است the wizard of Menlo park درواقع زندگی Thomas Alva Edison است و همونطور که در تاریخ است ادیسون در کودکی بهعنوان سمبل یک مخترع و یک فردی که یک ذهن خیلی پویا در زمینه کشفیات داشته میگه تو مدرسه اولا با هیشکی کنار نمیومد! سر مسائل کوچیک با دیگران درگیر میشد مرتب سوال میکرد، از مدرسه اخراجش میکنند، خونه نشین میش!ه تو خونه خودش شروع میکنه دقیق کتاب خوندن و اصرار داشته یه کتاب رو از همون اول اولش تا آخرش بخونه! همونجور کتاب ها رو از رو ترتیبم میخونده! تو کتابخونه ای که در دسترسش بوده، کار به این نداشته که کتاب بعدیش چیه، همینجور کتاب رو درمیاورده میخونده تمومش میکرده میذاشته سرجاش یکی دیگه! و همش با اعداد و ارقام درگیر بوده با ترکیبات شیمیایی درگیر بوده با خواص فلزات درگیر بوده، نمیدونم این فلز وزنش چقدره؟ چگالیش چقدره؟ هدایت الکتریکیش چقدره و بلاخره میشه همون ادیسون مشهور و اشاره میکنه که یکی از …راست میگه ویژگیهایی که الان تو DSM5بهعنوان علامت اصلی اختلال اوتیسم است رفتارها و علایق محدود و تکراری است چیزی که بهش میگن RRBI ، خانوادههایی که فرد اوتیستیک در خونواده دارن این روز زیاد دیدن! Repetitive and restrictive behavior interests یکسری رفتارها هست، یکسری علایق هست که خیلی محدوده و تکراری! مثلاً فرض کنید یک نفر فقط با خواص فلزات اشتغال ذهنی داشته باشه! شما بعضی از افراد رو دیدین مثلا یه طرز عجیبی با سنگها اشتغال ذهنی داره! این چگالیش چه جوره؟! این رنگش چه جوره! این قوامش چه جوره! و هرجا هم میبینی یک میشه گفت یک مهمونی یک گردهمایی هست، تمام ذهنش درگیر اینه!! اگه گفتی کدوم فلزه که اینجوریه؟ اگه گفتی مثلاً چگالی آهن چقدره؟ اگه گفتی مقاومت آهن در مقابل نقطه ذوب اینا چنده! و هم تعجب! چرا ب این چیزا علاقه داره خب این همه چیزای دیگه هست! چرا و ول نمیکنی؟! یا خواص موتورها، خواص نمیدونم وسایل الکتریکی این ه است که البته اینم بهتون بگم این RRBI اتوماتیک به معنی اوتیسم نیست! اینایی که این کلیپ رو دنبال میکنن دقت کن یکی از نشانههای اوتیسمه! وقتی بهصورت افراطی درمیاد وقتی آزاردهنده میشه و وقتی مخل سلامت فرد یا اطرافیانش بشه ولی اینو همینجا دستمایه قرار داده و گفته ببین در اوج منتهالیه اش! شما یه آدمایی رو داری که روی یه چیزایی خاص کلید میکنند ،هرروز بهش فکر میکنند، مرتب باهاش درگیرن و مثل اینکه تمام زندگیشون اینه! این منتهاالیه و غیرکارآمدشه! همینجور که کمتر میشه، کمرنگتر میشه، رقیقتر میشه، میشه همون چیزی که ما بهشون میگیم دانشمندان و مخترعین! چون اون آد روم نگاه کنی آخه تو بیست ساله داری رو خواص مثلاً کریستال کار میکنی یه نفر دیگه میبینیم مثلاً یه مسئله ریاضی رو دهساله باهاش درگیره ممکنه ! ممکنه بگی افرادی که این ویژگیها رو ندارن یه چند روز باش درگیرن و بعد بیخیال میشن به قول معروف و رها میکنند و میروند!! درصورتیکه بعضیا خیلی روی این در واقع میشه گفت ذهنشون یا حالت لاکت پیدا میکنه، قفل میشه! به همین دلیل در این کتابش که البته قبلتر هم به اشاره کرده ولی در کتاب الگویابانش اشاره میکنه که میگه ما شاید بگیم دو محور یا دو منتهاالیه در ذهن بشر داریم! یکیش مکانیزم سیستم ساز یا سیستم گرا Systemizing mechanism و دومیش مدارهای همدلی است! پس مغز رو میگه ذهن رو میگه: میتونیم یک دوسر یک طیف در نظر بگیریم، یک طرفش کاملاً یک نظام ساختارمندِ سیستم سازه! نقطه مقابلش یک نظام کاملاً همدلانه و درواقع empathy است، حالا چهجوری این دو سر طیف را شناسایی کرده و چهجوری این دو سر طیف را ارزیابی کرده؟ و این اومده چند تا پرسشنامه ابداع کرده! پرسشنامه هم تو کتابش گذاشته! سه تا پرسش نامش خیلی مشهوره من دوتاشو اینجا خدمتتون ارائه میدم systemizing quotient مثل آیکیو که درواقع این intelligence quotient است این systemizing quotient است! یا ضریب درواقع سیستم ساز است، یه راهنمایی ام خدمت دوستان بکنم، ببین یکی از راههایی که شما میتونی یک ادعا یک doctrine یک نظام علمی رو نقد کنین اینه که اون شواهد رو چهجوری جمع کرده و مثلاً وقتیکه به استناد پرسشنامه ی فلان! حتماً برید اون پرسشنامه رو بخونید و پیش خودتون بگید چهقدر این پرسشنامه معنیداره! چقدر این پرسشنامه برای من قابلدرکه! چقدر بهنظر من میاد سوالهایی که پرسیده خیلی سوالهای عمقی و درستیه! مثلا بعضی پرسش نامه ها رو شما نگاه میکنی خیلیحس میکنی خیلی سطحیه!خیلی آبکیه!و برای همین ادعاهایی که پشت اون هست و در واقع از اون نتیجهگیری شده با شکوتردید باید نگاه کنی! حالا اینجا قضاوت رو برای شما میگذارم که ببینیم این پرسشنامه که در اسلاید26 و 27 گذاشتم بهنظر شما چقدر همچین sound هست، منطقیه! اینجا اومده اون ضریب درواقع سیستمسازی را گذاشته البته اینم بهتون بگم که پرسشنامههای اصلیش معمولاً تعداد آیتمها، تعداد سوالات بیشتره ولی اینجا یک نوع خلاصه شده اش رو درآورده که ده شماره، ده رقم داره! بعضی هاشو براتون بخونم وقتی با یک مجموعه یا دستهبندی آشنا میشوم دوست دارم که به جزئیات آن دقت کنم و متوجه تفاوتهای کوچک بین اجزا یا اعضاء شوم مثلاً یکی از ویژگیهایی که او در منتهیالیه ذهن سیستمسازی معتقده! شما هم یه نگاه سطحی به کودکان یا آدمای اطرافتون بندازید دیدید بعضیا چقدر خوب دوست دارند دستهبندی کنند! مثلا موتورهای فلان اینجوریه! هواپیماها اینجوریه! مثلا ببینید هرچی مقاله هست راجعبه انواع بمب افکن ها خونده! مثلا بمبافکنها، انواع موشکها نمیدونم یه نوع موشک هست اینجوریه! یه نوع موشک هست…. بعد اصرار داره که این موشک ویژگیاش اینه! این یکی اینه بعد فرق این با اون اونه! یعنی یه جوری به دستهبندیها و categoryها خیلی علاقه دارند! وقتی داخل هواپیما هستم درباره مشخصات آیرودینامیکی آن فکر نمیکنم ! خب در عین شما در این اسلاید 26 هم میتونی ببینی، اونهایی که نمره دهیش معکوسه! در واقع یک و دو از بسیار مخالف و مختصری مخالف است، بعضیها نمره دهیش مستقیمه! یعنی اونجا هرچی اون سوال را قویتر باور داشته باشه از سهم systemizing یا سیستم سازیش کاسته میشه! و راست میگه شما دقت کردین بعضی وقتا تو یک وسیله مکانیکی، وسیله نقلیه خاص میبینند چقدر ذهششون درگیره!! این موتورش چه جوری کار میکنه! این چه شکلی ساخته شده! چه شکلی پیچ شده! این به کجا وصله! چرا اینو اینجوری ساختن! چرا این کفشو اینجوری ساختن! یه عده دیگه هم راحت میشینند اون تو! و از سفرشون لذت میبرند، دوست دارم مسیر یک رودخانه از ابتدا تا رسیدن به دریا را بدانم وقتی با قطار مسافرت میکنم دوست دارم بدانم که شبکههای راهآهن چگونه کار میکنند؟ و هماهنگ میشوند؟ باز شما ذهنتونو سوگیری ندم ولی اگه دقت کنی راست میگه پسربچهها بیشتر با این چیزا درگیرن! وقتی پیشبینی وضع هوا را میشنوم، خیلی علاقهمند به الگوهای هواشناسی نیستم! این نمره دهی معکوسه! میشنوه فردا بارون بیاد ولی یکی میبینی چقدر درگیر اینه مثلا انواع ابرها چیه نمیدونم فشار میافته اون نقشه رو نگاه میکنه! ببین مثلا این قرمز شده چی شده! خیلی با این چیزا ذهنش… وقتی به یک اسباب یا وسیله خانه نگاه میکنم متوجه جزئیات چگونگی ساخت آن نمیشوم! این نمره دهی معکوسه! در صورتی که بعضی ها دیدین چقدر میرن توی بحرش!ببین موتورش چهجوریه! اصطلاحا ذهن مکانیکی داره!ذهن مهندسی داره! ذهنی در واقع تحلیلگر داره توی اون حوزه! وقتی به یک قطعه موسیقی گوش میدم همیشه متوجه ساختار آن میشوم البته نمیدونم! پرسشنامه رو یه نگاهی بندازید من حس کردم پرسشنامه را شاید خب یه جوری ساخته که آقایون بیشتر توش امتیاز بیارن! میتونست راجعبه بعضی چیزا هم که سوگیری جنسیتی نکنیم ما ! میدونم این روزا خیلی اصرار بر اینکه بیاییم جنسها رو نگیم بعضی جنسها خانومها توی چیزی واردترن! آقایون توی یه چیزی واردترن! ولی میشه پرسشنامه رو جوری ساخت که نمره دهی به نفع خانمها تموم بشه مثلا میتونست بگه راجعبه وقتی فرض کن حالا مثال بزنم بافت یک پیراهن یا یک لباس هست خیلی دقیق میتونم بگم گره هاش چهجوری بوده؟ اونجا ممکن بود خانم ها بیشتر نمره بیارن! چون براتون خواهم گفت که اینکه بررسی کرده بود دیده بود تو این پرسشنامه آقایان بیشتر نمره میارن! و این یه خورده با مسائل مکانیکی ارتباط داره! پرسشنامه دیگهاش پرسشنامه همدلی هست empathy quotient این معتقده این نقطهی مقابل مغزه! مغز سیستم سازه! من بهخوبی میتوانم واکنش احساسی دیگران رو پیشبینی کنم دیگران به من میگویند که من در درک احساسات و فهمیدن آنچه در فکرشان میگذرد، توانا هستم برای من خیلی دشوار است که بفهمم چرا بعضی کارها دیر بعضی کارها دیگران را ناراحت میکند، من بهراحتی میتوانم آنچه دیگران قصد گفتن آن را دارند بفهمم و پیشبینی کنم من خیلی وقت نمیتوانم بفهمم که چرا افراد از گفتههایی ناراحت میشوند، من خیلی سریع و درونی میتوانم بفهمم که دیگری چه احساسی دارد، دیگران میگویند که من آدم بیملاحظه ای هستم اما من اکثراً نمیفهمم که چرا؟! در یک گفتگو من معمولاً روی افکار خودم تمرکز میکنم تا آنچه ممکن است در ذهن مخاطب باشد! دوستان معمولاً با من درباره مشکلاتشان صحبت میکنند زیرا معتقدند من خوب دیگران را درک میکنم! برای من درک اینکه در موقعیتهای اجتماعی چکار باید بکنم دشوار است! خب پس دیدید که به نوعی این توانایی ذهن خوندن افراد رو میگه این توانایی رو مطرح میکنه که دیگران چه شکلی درواقع ذهن دیگران را میتونن بخونن!! سریع بفهمم تو ذهن اونها چی میگذره بههمین دلیل ببین اونی که نقطه مقابل هست خیلی با ارتباط مکانیکی اجزا، اینکه وسیله نمیدونم آبسردکن، یخچال، موتور، هواپیما موشک چی هست! طبقهبندی اینها چگونه هست کار نداره! بیشتر با احساسها و هیجانها و خواندن ذهن دیگران کار میکنه برای همین میگه که این باورش اینه ادعاش اینه که ما یه بخشی از مغزمون توانایی همدلی رو خیلی خوب هدایت میکنه یه بخش دیگری از مغزمون هست که این ارتباطات علی و معلولی در جهان بیرون، دستهبندیها و رفتارهای مکانیکی رو خوب درک میکنه! به اون قسمتی که رفت کارهای مکانیکی رو خوب درک میکنه، علی و معلولی را خوب درک میکنه میگه تفکر سیستم ساز! و میگه این تفکر خیلی به سه مقوله علاقهمنه!د مشاهده دقی،ق مشاهده دقیق جهان فیزیکی! دقت کردی بعضی ها مثلا: اون رودخونه رو نگاه کن! از اون بغل اومده! یا یه ساختمون رو نگاه میکنند ببین آجرها شو چهجوری چیده! هر پنجتا آجر رو که گذاشتن بعد یه نیمه گذاشته! بعد همینجوری که سقف رفته ببین سقف به اون شیب نزدیک شده! در صورتی که بعضی ها اصلا تو این چیزا نیستن! پس یک مشاهدهی دقیق جهان بیرون! دو آزمایش کردن: بریم یه ذره اینو این ور بذاریم ببینیم چی میشه! اگه اینو یه ذره حجمش رو بیشتر کنیم چه اتفاقی میافته؟ اگه این محلول و با این محلول قاطی کنیم ببین رنگش عوض میشه! ولی این دفعه بیا سردشون کنیم، قاطیشون کنیم ببینیم چی میشه! این دفعه بیا توشون مثلاً یه فلز بذاریم بعد قاطیشون کنیم ببینیم چی میشه! یعنی میشه چی؟ مرتب آزمایش کردن و سه مدلسازی! یعنی من بیام یه مدل فرضی بسازم یک ماکتی بسازم ببینم این چهجوری عمل میکنه یعنی یک مدلی تو ذهنم مثلا از نظر ریاضی یا ازنظر مینیاتوری بسازم و ببینم که این در شرایط مختلف چگونه عمل خواهد کرد! خب اگر شما نگاه کنین، مشاهده، آزمونوخطا آزمایش کردند و مدلسازی ویژگی چیزی است که ما به تفکر علمی بهش میگیم! پس درواقع ذهن سیستم ساز خیلی به سمت تفکر علمی، تفکر منطقی و تفکر تکنیکی حرکت میکنه میگه یکی از ویژگیهای اصلی ذهن سیستم ساز قاعده ی( اگر آنگاه) است . if and then rule Rule قاعده ی if and then (اگر این آنگاه آن) یعنی چی؟ اگر مثلاً این را پنج برابر کنیم آن یکی پونزده برابر میشود! اگر به این محلول دو گرم نمک اضافه کنیم آنگاه هدایت الکتریکی آن پنج درصد افزایش پیدا میکند! اگر یک مادهای رنگ سبز داشت و چگالی آن اینقدر بود، آنگاه آن را ما در دسته فلزات طبقهبندی میکنیم، اگر یک میوهای هسته هایش از هم جدا بود و پوسته متراکم داشت و درون آن بیشاز پنج تکه بود آن را جز اینگونه میوهها دستهبندی میکنیم! و در واقع میدونید اگه قاعده ی (اگر آنگاه) به قضیه جبر بول و درواقع منطق ریاضی (جورج بول) برمیگرده دیگه! Georg Boole که او در واقع او شاید بنیانگذار ترسیم این تفکر (اگر p آنگاه q) بوده و جالبه که بدونید البته یه جاییم یه چیزی گفته حالا نمیدونم شیطنت بار بوده! عمدی بوده! بارون کوهن رو حالا من از نزدیک ندیدم نمیدونم چقدر ذهنش هست! ولی راجعبه زندگی جورج بول اشاره میکنه که او چقدر ذهنِ منطقی داشته و در واقع یکی از نوابغی بود که اینگونه دستهبندیها و این منطق ریاضی رو خیلی توسعه داد ولی در سال 1864 یک سخنرانی داشته که مجبور میشه مدت طولانی تا مسیر خونه برمیگرده زیر بارون باشه و حسابی خیس میشه! و وقتی میرسه خونه خانومش ماری که از …درواقع ادعاهای میشه گفت مغز ریاضیاتی و منطقی جورج بول خیلی تبعیت نمیکرده و طرفدار دیدگاههای شبیه هومیوپاتی بوده! معتقد بود که خب تو حالا که خیس شدی، حالا که سردت شده برای اینکه حالت بهتر بشه چون بعدش یه مقدار حالت ناخوشی پیدا میکنه بهنظر میاد حالا آنفلوانزا یا سرماخوردگی مبتلا میشه، میاد او رو در پارچههای خیس میپیچه و او را سرد نگه میداره با منطق شبیه هومیوپاتی که همون بلایی که اومد سرت باید همونو برات تکرار کنیم تا خوب بشی و این باعث میشه سه روز بعد جورج بول از دنیا میره اصطلاحاً جوونمرگ میشه و حالا نمیدونم این شیطنتش بوده که خواسته بگه زنش به کشتش داده! و زنش به این دلیل به کشت داده که اون تفکر (اگر آن گاه) رو نداشته! همینجوری احساس شهودی داشته و از هومیوپاتی پیروی میکرده که خب همون کارو باید براش بکنیم که خوب بشه درصورتیکه کاملاً عکسش باید عمل میکرد! فرایند سیستم ساز من در شمارهی 31نوشتم: Asking a question, answering the question by Hypothesizing and if and then pattern, testing the if and then pattern in a loop, modify the pattern and test the modified pattern in a loop که ترجمه ی این رو در 32 براتون گذاشتم پرسیدن یک سوال، پاسخ به پرسش از طریق فرضیه سازیِ (اگر آنگاه)، آزمودن الگوی (اگر آنگاه) در یک چرخه و اصلاح الگو و آزمودن آن در چرخه هست! تفکر علمی هم دقیقاً همینو میگه! میگه: یک بخشی از مغز رشد میکنه و صاحب تفکر سیستم ساز میشه! این تفکر خیلی پرسشگره! این میخواد بدونه چرا اینجوریه؟ چرا رنگ این، این شکلیه؟ چرا این گیاهان اینجوری رشد میکنن؟ چرا زاویه مثلاً این رودخانه با خاک اینگونه هست؟ یک سوال مطرح میشه! بعد برا خودش یه فرضیه میسازه شاید به این دلیل که مثلاً فشار ایجاد میکنه، این فشار باعث ساییدگی میشه، این ساییدگی که اتفاق افتاد باعث ریزش خاک میشه پس زاویه اون گونه میشه! پس اون رو میاد در واقع در یک الگوی آزمونوخطا میذاره! پس اگه من فشار رو بیشتر کنم اگه ساییدگی را بیشتر کنم اگر جریان را بیشتر کنم! باید ساییدگی بیشتر بشه و بعد این ریزش بیشتر اتفاق میافته و میاد اون رو محک میزنه یعنی آزمایش میکنه و براساس پاسخی که میگیره فرضیه خودش رو تنظیم میکنه میگه مثلاً دیدم نه! با افزایش فشار این اتفاق نیفتاد پس این فرضیه غلطه! یه فرضیه دیگه باید درست کنم این خیلی خلاصه ی روش علمیه! دیگه درواقع روششناسی علمی رو اینگونه میگه و در اسلاید 33 شما این رو می بینید! یک پرسش پیدا میشه! یک فرضیه ساخته میشه یه hypothesis ساخته میشه طرف hypothesis میکنه و بعد اون رو میاد با آزمایش و آزمونوخطا میسنجه اگر اینکار رو کردم آنگاه باید اینگونه شود! اگر این نشد پس فرضیه من غلطه و بعد برمیگردم و اینقدر این رو تغییر میدم تا درست بشهف یعنی شما ببینید پله 3 و 4 مرتب تکرار میشهف این معتقده این یک ذهنه درواقع سیستم سازه! ببین تو دل این شاید کمکم متوجه خواهید شد که چرا این تبعات ناخوشایندی میتونه داشته باشه و چرا دیدگاههای درواقع بارون کوهن یه مقدار زیادی چالشی شد! حالا اون شیطنتی که راجعبه جرج بول و همسرش میگه شاید اونقدرم یک تصادف نباشه ، چون همینجور که میره جلو میگه ببین این ویژگی سیستم ساز با تستسترون مربوطه و بیشتر به مغز مردانه شبیه! البته میدونید الان همچین ادعاهای شما رو متهم به جنسیت زدگی میکنند، سوگیری ضد زنان میکنند و جریانات فمینیستی ممکن خشم پیدا بکنند که درمورد ایشون هم پیدا میشه ولی خلاصهش اینه که بههمین دلیله که ما دانشمند و ریاضیدان های برجسته بیشترشون مرد بودند، این ادعای بارون کوهنه! این حرف من رو خواهش میکنم قیچی نکنید در اینجا! این ادعای بارون کوهن هست، حرف من نیست! و او معتقده که این ذهن سیستم ساز یک ذهن متمایل به مردان و متأثر از تستسترونه و بخش زیادی از الگو یابی های جهان ببین دانشمندان الگو پیدا میکردن دیگه! که مثلاً وقتی زاویهی خورشید اینقدر میشه دما اینقد میشه و بعد میاومدن اینا رو با مشاهده دقیق، مدلسازی یا اون جاهایی که امکان آزمایش بود میسنجیدند و این لوپ، این چرخه تو ذهنشون تکرار شد تا اختراع بدست میاومد یا کشف صورت میگرفت! او معتقد یک ویژگیه که در هوموساپینس پیدا ! حیوانات توانایی این نوع استنتاج و تفکر سیستم ساز رو ندارند و بههمین دلیل است که اختراع نمیتونند بکنند خب مثالهای زیادی میزنه با مثالها خستهاتون نکنم! حتی مثلا طبقهبندی کردن میوهجات هم میگه از قانون (اگر آنگاه) پیروی میکند، یعنی در واقع تمام علم اینگونه است فقط این نکته اش برام جالب بود که تو اسلاید 34 براتون گذاشتم. ما 7 هزار و 500 نوع سیب داریم نمیدونستم! خیلی جالبه یعنی ما هفت هزار و پونصد نوع سیب در دنیا داریم؟! حالا این چرا میگه طبقهبندی هم از قانون سیستم ساز و اگر آنگاه پیروی میکنه؟ میگه داستان طبقهبندی هم همینه دیگه! شما وقتی میخوای یه.. شی جدید میبینی! چهجوری اون رو دستهبندی میکنی میگی مثلاً براساس رنگش اگر رنگش اینگونه بود میره تو دسته A بعد اگر قوامش اینگونه بود میره تو دسته چهارم از دسته A! بعد اگر مثلاً مزهاش یا فرض کن پوستشو که میکنی ضخامت پوستش اینگونه بود میره توی یه زیرگروه دیگه! همین درواقع اینکه شما چهجور وارد یه گروه میشی دستهبندی میشی! به این برمیگرده اگر این ویژگی را داشت جزء این دسته اس! بعد اگر این ویژگی رو داشت جز اون دسته ی فرعی از این دسته هس! همینجور میره جلو و باز بههمین دلیله که شما اوتیستیک ها رو هم می بینی یه اشتغال ذهنی عجیبی با با دستهبندی و طبقهبندی و تعریف کردن و این جزء اینه یا اون جزء اونه دارن! و مرتب اونو تو ذهنشون تکرار میکنند و باز همینجور دارم کمکم از کتاب رو خدمتتون میگم و خلاصهش اینه که اون ویژگیای که ما در اوتیسم بهصورت منتهاالیه، افراطی و مخرب و مخل میبینیم یه ذره تعدیل شده اش میشه ذهن علمی! ذهن علمی که ساعتها میشینه فکر کنه که آیا این به این دسته تعلق داره یا به اون دسته تعلق داره؟! ویژگی این دسته چه هست و چه چیزهایی جزء لاینفک اون رو مشخص میکنه؟! مرزبندیهای سختگیرانه رو ما تو دانشمندان میبینیم! او شباهتی با تفکر اوتیستیک دارد و کجای مغز این کار رو میکنه؟ یک تعدادی اسلاید هم نشون داده و برمیگرده به مطالعات تصویرسازی مغز! MRI ها … Functional MRI ها که نشون میده Interaparietal sulcus یک قسمتی که شما در اسلاید34 در مغز ببینید در لوب آهیانه parietal است و درواقع اون شکافی هست که بنام شکاف درون یا داخل آهیانهای معروفه! Interaparietal sulcus و الان در اسلاید 36 باز جای شمال بیشترشو میبینی! میگه این بخش از مغز رشد کرده و باعث شده توانایی تفکر علمی در او هوموساپینس انسان هوشمند تکامل پیدا بکنه! خوب این تفکر سیستمایزنگه! …… در اسلاید 37 شما میبینید چه چیزهایی ازش نشأت میگیره یا چه چیزهایی به چه چیزهایی منتج میشه؟! مثلاً ریاضیات و علوم، قانون! راست میگه قانون همهاش اگر آنگاه هست دیگه! اگر شما این کار رو کردی و این دو نفر شاهد بودند جرمش اینه! اگر شما این کار را کردی ولی در حین حمل این مدرک رو نداشتی، جرمش اینه! یعنی همه اینها یکسری دستهبندی میسازه! بیزینس! طبقهبندیف اختراع! سیمتاکس، هنر؛ ورزش، پختوپز مهندسی و تکنولوژی، کشاورزی، اگر خاک اینگونه بود و این مقدار آب بدی و این دانه را به این فاصله بکاری منجر به این خواهد شد و موسیقی! که موسیقیام درواقع میدونین نتها همش فاصله این، اینکه این چقدر هست، باچه فرکانسی به ارتعاش در بیاری و غیره پس درواقع شما اگر نگاه کنید تفکر سیستم ساز تفکری است که علم منطق قانون و بسیاری از اختراعات ما از اون به دست اومده به دلیل رشد اون شکاف interaparietal در هوموساپینس بوده و تا حد زیادی تحت تأثیر تستوسترونه و یه معنی که توش چند تا مقاله که خود بارون کوهن داره تو کتابش ندیدم اینقدر با صراحت بگه ولی تو مقالاتش گفته، گفته اصلاً این به معنی این نیست که ما بیاییم خانومها رو دستکم بگیریم یا فکر کنیم… من فقط از نظر آماری میگم ولی خب جوابش اینه که خوب آماری داری میگی که از نظر آماری امکان اینکه یک ذهن بتونه ویژگیهای علمی، تفکر عقلانی، منطقی تفکر درواقع دستهبندی کننده داشته باشه، این مغز بیشتر مردانه است دیگه! تعارف رو بزاریم کنار ولی هی همش اومده گفت نه منظورم سوگیری جنسیتی نیست ولی خب عملاً داری اون کار رو میکنی در مقابل میگه ما یک مدارهای همدلی داریم، یک بخش دیگر مغز است اون بیشتر قسمت آهیانه و شکاف آهیانه است، این بیشتر به قسمتهای پیشانی و اوربیتال فرونتال و قسمتهای در واقع لوب پیشانی برمیگرده که اینها مدارهای همدلی هستن! مدارهای همدلی یعنی بفهمی تو ذهن دیگران چه میگذرد؟ احساسهای دیگران چیه؟ این پرسش نامه اش رو دیدین! بهنظر من پرسشنامه همدلی یک پرسشنامه ی همچیین جوندار تر و استخواندارتری بود، اون پرسشنامه سیستم سازش کردم حس کردم، نمیدونم حالا!!! خب اگه شما تو قطار میشینی و خیلی به مسیرهای قطار فکر نمیکنی امتیاز کم میاری یا حوصله نداری راجع به اینکه فکر کنی این هواپیما چهجوری ساختهشده چرا پوزش اینجوریه؟ چرا بالش اینجوری ؟امتیاز از دست میدی یا اگر گزارشهای هواشناسی رو همینجور میخونی و خیلی علاقه نداری بدونی مثلا چی میشه که گردباد درست میشه؟ چی میشه برف میاد و اینا! پس امتیاز کم میاری و شاید به دلایل فرهنگی خانمها کمتر به اون چیزها علاقمند باشن! ولی مدارهای همدلی چی بود؟ اونی که تو پرسشنامه empathy اون ده قلمی که بعداً خدمتتون گفتم میگه وقتی این بالا باشه شما یه ویژگیهای دیگه پیدا میکنی! ذهن طرف خوب میخونی! ذهن طرفو که خوب خوندی و متوجه شدی تو ذهنش چی میگذره؟ نقطه دیدش چیه؟ به چی داری فکر میکنه؟ کجا یه چیزی رو بد فهمیده! سهتا اتفاق میافته! یک: توانایی بالاتر در فریب دادن پیدا میکنی! یعنیقدرت اینو داری به طرف راحتتر دروغ بگی! چون میدونی تو ذهنش هست چی هست؟ میدونی به چی داره فکر میکنه! میدونی به چه چیزی فکر نمیکنه! میدونی چه چیزایی رو میدونه و چه چیزایی رو نمیدونه! چون دقت کن همون تست (سالی و آن) را که گفتیم یه ویژگی مهمش اینه که میفهمم که من میدونم که این اینجاست!! ولی تو که نمیدونی اینجاست!! پس من میتونم سوءاستفاده کنم از این تفاوت دانش ولی اگه من همینطور که هر چی تو ذهن خودم هست فکر کنم شما هم اینو میدونی دیگه بهراحتی نمیتونم دروغ بگم! خودم میدونم که اون روز نرفتم سر بزنم مثلاً پولو واریز کنم ولی اون که نمیدونه! از الکی بهش میتونم بگم بانک گفت نمیشه درصورتیکه میدونم که این نبوده! خب پس flexible dissection انعطاف در فریب یا فریبکاری خیلی منعطف، خیلی قشنگ میتونی ذهن طرف رو بازیچهی خودت قرار بدی این یک ! و جالبه که حالا یک نظریاتی هست که میگه هوموساپینش همونطور که گفتم از بقیهی حیوانات متمایز میشه و ذهن سیستم ساز داره، بارون کوهن و خیلیهای دیگه معتقدند که در این حوزه مدارهای همدلی هم هوموساپینس از بقیه خیلی جلو میفته و حتی این ادعا است که نئاندرتال اینقدر توانایی فریب نداشته! حالا ادامهی کتاب اشاره میکنه که نئاندرتال مثل هوموساپینس نمیتونست ذهن بخونه به همین دلیل نمیتونست دروغ بگه! نمیتونست فریب بده! حالا شما ممکنه بگی اینو از کجا پیدا کردن ؟ از کجا میدونستن که نمیتونسته ذهن بخونه! خب اشاره خواهم کرد که درمورد ابزارها و وسایل شکاری که میساخته مثلا تله گذاشتن یک نوع ذهن خوانی دیگه! که من بفهمم حیوان این رنگ رو که میبینه گول میخوره! فکر میکنه این غذاست میره اونجا پاش گیر میکنه میافته تو تله! یعنی شما باید بتونی ذهن اون موجود رو بخونی پس تله هوشمند بسازیم یا مثلاً فرض کن ابزار شکاری که داشتی مثل دیدند بعضی دارت ها چیزهایی که درست کردن، این صدا نداشته باشه چون فهمیده اگر اون صدا رو بشنوه یا مثلا پای خودش رو در هنگام شکار یه جوری می پوشونده یا استتار لباس! مثلاً من لباس پلنگی بپوشم استتار بپوشم تا او منو نبینه! اون منو نبینه یعنی چی؟ یعنی من میدونم تو ذهن اون چی هست و میدونم من چه شکلی باشم اون میتونه من رو بشناسه یا نشناسه پس اومده بودن دیده بودن استتار، تله گذاشتن یا در واقع شکار پنهان! سسسس… صدا نکن! اینجوری صدا کنی اون میفهمه رم میکنه! پس فهمیدم که اونم یه ذهنی دور که براساس اون من میتونم فریبش بدم! ظاهراً چون نئندرتال این توانایی را نداشته، میگن از هوموساپینس عقب افتاده و تو رقابت با او شکستخورده! یه قسمت خوبم داره مدارهای همدلی! توانایی آموزگاری بالا ! میگه اونهایی که آموزگاران خوب هستند خوب درس میدن، باید مدار همدلی قوی داشته باشند این ببین! همدلی فقط عاطفی نیستا! نه اینکه مهربون باشن همدرد باشند! رنج و بدبختی شما رو بفهمن! نه! بفهمن تو ذهن شما چی هست، ببین من میفهمم چرا اینجا رو نمیگیری! برا اینکه اون پیشفرض رو داری! اون پیشفرض تو ذهنت مونده! اون مسئله رو بد فهمیدی این باعث شده اینجا هی مرتب این اشتباه رو تکرار کنی، بذار اول برات خوب توضیح بدم اون که خوب جا افتاد این مسئله رو راحت حل میکنیم ،پس در واقع میگه آموزگاران برتر! سخنوران برتر اونهایی که مخاطب را مجاب میکنند مخاطب را خوب آموزش میدند! توانایی بالای ذهن خوانی دارند یعنی ببین من الان فهمیدم کجا رو گیر داری! من الان فهمیدم اعتراضت چیه! من الان دقیق میدونم توی ذهنت چی میاد! الان تو میای میگی اینجوری نمیشه!خب نه جوابش اینه! و این باعث میشه کهآموزش (پداگوژی) رشد کنه و یکی دیگر از ویژگیهای هوموساپینس این بود که خوب میتونست کودکان و اطرافیان رو آموزش بده! چون نقطهضعفها و نقطه قوت هاشون رو میخونده! شما الان یک معلم توانا باشه میگه که ببین این نمیتونه این کارو بکنه! من میدونم! این اونجا میره و اینجوری خراب میکنه، من ذهن اینو میدونم من میتونم پیش بینی کنم! درصورتیکه یکی دیگه میبینی همینجور میاد مطالب رو ارائه میده چند تا اسلاید میندازه همینجور حرف میزنه! اصلا کاری نداره که آیا با مخاطب ارتباط برقرار شد؟ مخاطب را قدم به قدم همراه این اومد جلو؟! یا نیومد یا اصلاً گم شد؟ اصلا مخاطب این حرف ها رو قبول داره، نداره؟! داره دنبال میکنه؟ نمیکنه؟! ولی یکی میبینی چقدر تیزه! چقدر قشنگ میفهمه! میگه ببین اینجا حس کردم طرف نفهمید! نگرفت استدلال منو بد فهمید! این توانایی بالای ذهن خوانی میخواد و بالاخره ارتباط انعطافپذیری یا انعطافپذیر انتصابی! Flexible referential communication بکشید این باز یه چیز دیگه است! مثال براتون بزنم دقت کردی چون بایه عده داری صحبت میکنی، این تو مسئله هوش مصنوعی خیلی داره خودشونو نشون میده! مثلا میگه ببین اون روز رفیقمون هم مسئله بودا! مثلاً او بههم خورد! منتفی شد! خیلی از مواقع شما میگی که عه! کدوم مسئله؟ یا چی منتفی شد؟ چی بهم خورد؟ میگه همون دیگه! بعد اونی که میبینی ارتباطه انتصابی انعطافپذیر داره میگه آهان گرفتم فهمیدم چیو میگی! دقت کردین خیلی از ارتباطات ما، ارتباطات عمیق ما اصلاً آشکار نیست اصلاً علنی نیست! با ایما و اشاره و کنایه است که ما میگیریم، بهم خورد دیگه! آره همون! همون یارو دیگه؟ آره همون! تو از کجا میدونی این یارو همون یارویی هست که تو ذهن منه؟ میگه برای اینکه ذهنامون خیلی خوب مچه! Sincrone! من میدونم الان تو ذهن تو چی هست! تو هم میدونی تو ذهن من چی هست؟!پس یه اشاره کافیه برام و درواقع وقتی به سمتی میریم که این توانایی پایینه! تو افراد اوتیستیک اینا رو نمیگیرند، جوکا رو نمیگیرند!هه! خودشه چی خودشه؟ ببخشید! من متوجه نشدم؟ وقتی شما جوک میگی، وقتی کنایه میزنی، وقتی مسخره میکنین وقتی یه جوری با ابهام و ایهام صحبت میکنی، دوپهلو صحبت میکنی! باید طرف بدونی تو ذهنش چیه؟ به چی داشت فکر میکرده که این به همون بخوره! افرادی که اوتیستیک هستند کمتر این توان رو دارند! برای همین تو مناسبات اجتماعی یا دستشون میندازن یا بهنظر میاد اون نظریاتی که میدهف چیزایی که میگه خیلی ضعیفه! خیلی بد عمل میکنه! خب این برای قسمت همدلی پژوهشهای زیادی داشت بارون کوهن! یکی از تست های معروفش این تستهای eys test یا آزمون چشمها است در اسلاید 39 من اینو گذاشتم، مثلاً این بریده هایی از چشم افراد رو میذاشت و میگفت به نظرت الان چه هیجانی تو چشمشه؟ مثلا عصبانیه؟ شاده؟ الان این خیلی مغروره؟ خیلی سرزنش کننده اس؟ خیلی تمسخر داره میکنه؟ و باز دیده بود اون مدارهای همدلی وقتی شما داری این چیزا رو ارزیابی میکنی فعال میشه تو تصویرسازیهای مغزی دیده بودن پرکار میشه و باز افرادی که تو اون حوزهها آسیب دیدن تو این تست ها بد عمل میکنند نمیتونن بهراحتی ذهن طرف رو بخونن، هیجان طرف رو از رو چشمهاش بخونن من در اسلاید شماره چهل این جالب بود به مقاله ای اشاره کرده بود که همین کارو اومدن راجعبه گربهها هم کردن! یعنی دیدن نهتنها شما میتونی چهرهی انسان ها رو بخونی که ببین الان کنجکاوه ها! الان یارو ناباور داره نگاه میکنه! اوه اوجوری نیگا نکن، چیه باور نکردی نه؟ اوه اونجور نگاه نکن داری مسخره میکنی! تو دلت داری بهم میخندی اوجور نگاه نکن! از اون قیافت معلومه که باورنکردی! از اون قیافت معلومه که مثلاً بدبینی! نه بدبین نباش! بعضیا خیلی خوبن… و این مقاله جالبش این بود اومده بود ببینه آیا همچین چیزی راجعبه حیواناتم داریم؟ چون راست میگه شما وقتی گربه رو هم نگاه میکنی، به این گربه نگاه کن پدرسوخته با چه غروری نشسته! یا نگاه کن داره مارو مسخره میکنه یا نگاه کن داره… خب ما نمیدونیم تو ذهن گربه چی میگذره؟!! ولی بعضیا اون انتساب یا نسبت دادن هیجان رو خیلی قشنگ میگند، درصورتی که میگن والا چهره گربه بهنظرم نمیاد این عصبانیه؟ متعجبه؟ چیه؟ یعنی بعضیا تو این حوزه خوب عمل میکنند! پس اگر مدارهای همدلی خیلی رشد کرده باشه ما mind reading ذهن خوانی خوبی داریم که در اسلاید 41 این ویژگیها رو میبینید، خوندن هیجان دیگران، شطرنج اجتماعی! این شطرنج معمولی رو نمیگه ها! اون شطرنج معمولی کاملاً یک ذهن سیستم ساز میخواد! افرادیکه نمرات بالا تو سیستمسازی میارن، شطرنجبازان خوبی اند! ولی شطرنج اجتماعی یعنی چی؟ یعنی تو رفتارهای دیگران مثلا بخونی طرف داره بلوف میزنه! طرف داره شوخی میکنه! طرف قصد حمله داره، داره یه نقشهای میکشه، در حال توطئه اس! داستانگویی story tellingچون شما اگه داستان باید یه جوری بگی طرف مقابل باور کنه! طرف مقابل خوشش بیاد! حتی میدونید تواناییهایی مثل تملق گفتن، تواناییهایی مثل فریب دادن اینا یک توانایی های بالای مدارهای همدلی رو میخواد! آموزش دادن، فریب دادن! همکاری دور و بر یک دیدگاه مشترک، طنز و درواقع ارتباطات پیچیده اجتماعی اینا برمیگرده به اون مدار دیگه! خب پس ما دو مدار عمده به باور بارون کوهن در مغزمان در هوموساپینس رشد کرده، یکیشون مدار منطقی است که منجر به انفجار علمی اختراعات و درواقع رشد تکنولوژی و صنعت شده، یه مدار دیگه داریم که باعث شده ذهن همو بخونیم ارتباط خیلی دقیق غیره کلامی با هم داشته باشیم، ایما و اشاره رو درک کنیم، داستان بگیم، روایت بگی و دور هم متحد بشیم سر باورهای مشترک! یادتونه از کتاب Dacher keltner تناقض قدرت چی گفتم؟ قدرتمندا اونهایی اند که توانایی همدلی بالا دارند، ذهن پیروانشون رو میخونن، میفهمن از چی ناراحتن! میفهمم از چی خوششون میاد، و اونو بهشون برمیگردونن و قدرت میگیرند! پس این دستههای عظیم انسانی شکلگیری این ابر امپراتوریها ، شکلگیری ابر باورها مال این بود که اون افراد توانایی خیلی بالایی داشتهاند که درواقع ذهن دیگران را تخمین بزنند و بفهمند! اون قسمت مغز رشد کرده بود، منتها در کتاب الگویابان یک ادعایی میکنه و این ادعاش درواقع برگرفته از انبوه تجویز این پرسشنامههایی که نشونتون دادم، در جمعیتهای مختلفه! چه زن چه مرد! چه سالم چه غیر سالم و مبتلا به اختلالات روانپزشکی، ادعای اون رو من بهصورت شماتیک در اسلاید 42 نشون دادم که یه الاکلنگ میبینید، او میگه این دو توانایی یک تعادل الاکلنگی دارند، یعنی وقتی یکیش زیاد میشه اون یکی کم میشه! اینو من نمیدونم!! این بهنظر میزان ثقیل اومد یعنی نمیشه شما آدمایی داشته باشی که هم هم ذهن خیلی علمی، مکانیکی ریاضیاتی داشته باشند، هم توانایی بالای ذهن خونی، درک هیجانات دیگران داشته باشند، بارون کوهن میگه براساس انبوه مطالعاتی که من کردم وقتی یکی زیاد میشه اون یکی کم میشه! حالا در ادامه کتاب این مطالعات رو نشون میده و من از شما میخوام که با تفکر نقاد و درواقع دقیق و موشکافانه تون این رو دنبال بکنید، پژوهشهای جالبی هست که مثلا میاد میره توی جمعیتهای دانشجویی ببینیم مثلاً وقتی تو این نمره خوب میارن تو اون یک کم میارن! و برعکس! یا مثلاً از نظر بار خانوادگی و بار ژنتیکی، مادر پدرهایی که توی یک توانایی بالا هستن، بچههاشون توی اون توانایی طرف مقابل الاکلنگی کم میارن! و به همین دلیل جمعیت بشری یک توزیع زنگولهای داره! یه عده اون طرف خیلی توانمندن یه عده این طرف خیلی توانمندن! خب امیدوارم خسته نشده باشید البته اینم باز به توانایی ذهن خوانی من برمیگرده که من الان یک ساعت و 16 دقیقه صحبت کردم الان باید تجسم کنم تو ذهن شما چی میگذره ؟! خسته شدین؟ باورنکردنین؟ دلزده شدین؟ این چه کتابی بود یا مثلاً نه خوب ببینیم استدلالش چیه؟ شواهد چیه؟ بریم جلو ببینیم چی هست! مثلاً مطالعه ای هست که در کمبریج انجام داده و Matematical talent is linked to Autism سایمون بارون کوهن هست و همکارانش کاری که کرده اینه! اومده در دانشگاه… میگم یافتههای مقولهای…یه توصیه دیگه ام باز بهتون دارم وقتی یه نفرو میبینیم مثلا مثل بارون کوهن که یه نظریه داره! این نظریه خیلی مشهور شده، مثلا نظریه بارون کوهن اینه که ما دو نوع مغز داریم یا دو طیف مغزی داریم که یکیش با اوتیسم مرتبطه و اون اوتیسم توی مردان بیشتره و سرمنشأ اختراعات و فیزیک و ریاضی و نجوم و اینا شده.. یه قسمت دیگه هم هست که مناسبات اجتماعی رو میسازه یه مقدار زنانهتره و سرمنشأ این روابط پیچیده اجتماعی شده، بیایید مقالاتش رو هم ببینید، فقط ادعای فردا نگاه نکنید مثلا ببینید مقالات چقدر استخون داره، روششناسیش چهقدر خوبه! و یافتهها چقدر پررنگ اند تا اینکه یه چیزی که بهزور محاسبات آماری یه جایی معنیدار شده! این اومد این کار رو کرده! اولاً اومده ببینه اوتیسم توی دانشجویان رشتههای مختلف چقدر شیوع دارد؟ رشته ریاضیات رو گرفته و رشته غیر ریاضیات 378 دانشجوی ریاضی ، 414 دانشجوی کنترل علوم انسانی، چیزی که درآورده اینه توی اون 378دانشجوی ریاضی هفت نفر مبتلا به اوتیسم بودند، یعنی یک ممیز هشتاد و پنج درصد، درصورتیکه در گروه کنترل 24 صدم درصد بود اینم بهتون بگم که شیوع اوتیسم براساس معیارهای dsm5 حدود یک درصده در جامعه! یعنی جامعه کلاً یک درصد مبتلا به اوتیسمه! پس اینجا چیزی که یافته اینه : در رشتههای ریاضی از میانگین جامعه بیشترندريال در گروه کنترل کمترن! حالا شما ممکنه روششناسیش رو زیر سوال ببری و درعینحال یه خبر خوبم ببین خیلی هم پررنگ نیست! برخلاف اون چیزی که زمزمه میشه میگن این بچههای خیلی نابغه ی ریاضی و اینا همشون اوتیستیک اند! نه! اینجا 85/1 درصد دراورده! و اوتیستیک هم من بهعنوان یک چیز ضدارزش نمیگما بهعنوان این میگم که خب در بعضی حوزهها دچار آسیب اند دیگه! تو روابط اجتماعی خوب نمیتونن ذهن افراد رو بخونند! خوب نمیتونند خوشبختانه دروغ بگن! و درعینحال یه جاهایی بهنظر میاد اون ظرافت و ریزهکاریهای روابط انسانی را خوب نمیگیرند! بههمین دلیل بعضیا ممکنه حرفهایی بزنن شوخیهایی بکنند که خیلی با جمع خوشایند نباشه! خب اینجا یه تفاوت میبینیم، تقریباً میشه گفت هفت به یک هست ولی خب حجم نمونه در نظر بگیر و مواردی که به دست اومده! اگه مثلا دو تا اوتیستیک بیشتر تو یک گروه کنترل داشتی یه دفعه دیگه این مقاله ارزش آماریش میفته! و در بستگان درجه یکششون چطور؟ دیده بودند که باز در نسبت تقریباً پنج به یک میشه یعنی در بستگان درجه یک افرادی که رشته شون ریاضی نبوده تو کمبریج! یک دهم درصد بودن، درصورتیکه اونا ییکه رشتهاش ریاضی بوده نیم درصد بودند یعنی پنج برابر! ولی باز نگاه کم درصدها کمه دیگه! باز مقاله دیگر science technology engineering and mathematics میدونید که این به stem معروفه دیگه! علوم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات! بیان ببینند افرادی که اوتیسم دارن اونوری نگاه کنند، افرادی که تشخیص اوتیسم براشون گذاشتن! خب توی مدارس استثنائی درس میخونن، وقتی اینو پا به دانشگاه بزارند، چند درصدشون به رشتههای stem میرند؟ به رشتههای علوم و تکنولوژی مهندسی و ریاضیات؟ در این مقاله که مال journal of Autism and development mental disorders هست! و در واقع نویسندهاش یک گروه متفاوت از چین و انگلستان هستند ببینید کاری که کردند درواقع چه چیزی رو اومدن بررسی کردن، مربوط به سال دوهزار و دوازده است! اومدن مدارس استثنایی رو نگاه کردن! مدارس استثنایی بسته به این.. یعنی وقتی فرد داره تو مدرسه استثنایی درس میخونه اینکه مشکل چیه دستهبندی میشن، یا ASD داره یعنی همون طیف اوتیسم داره! اشکالات یادگیری داره اشکالات زبان داره، اشکالات هوشی داره، اشکالات هیجانی داره، اشکالات شنوایی داره، اشکالات بینایی داره، اشکالات ارتوپتیک داره، سایر بیماریها هست! آسیبهای مغزی خورده یا اختلالات مرکب داره که اینجا شما تحت عنوان همین ASD, LD,SLI,ID.ED,HI,hearing impairment,VI, Visual impairment,orthopetic impairment,OI و سایر… خب باز یافتهای که تو اینجا بوده، جالبیش اینه که وقتی شما نگاه میکنید چند درصد اینها به کالج رفتن؟ چند درصدشون به دانشگاه رفتند؟ بهطور متوسط در کشورهای یه چیزی حدود 25 تا 30 درصد فارغالتحصیلهای دبیرستان به دانشگاه میروند ولی اینجا شما نگاه کنید این آمار پایین و بالا داره توی این ناتوانیهای مختلف! منتها نکته جالبی که هست اینه که اونایی که ASD دارند در اسلاید 46 شما میبینید، حدود 26 درصدشون وارد میشه گفت دورههای کاردانی شدند و حدود چهارده درصد شون وارد دورههای لیسانس شدند و مجموعه تحصیلات کاردانی و کارشناسیشون حدود 30 درصد هسن! یعنی یک سوم اونایی که اوتیسم دارند و تو مدارس استثناییِ اوتیسم دیپلم میگیرم به دانشگاه میروند، این در مقایسه با بقیه ناتوانیها پایینتره! مثلاً ببین اونایی که مشکلات ارتوپدی دارند، اونایی که مشکلات بینایی یا شنوایی دارند، حدود شصت درصدشون به کاردانی و کارشناسی راه پیدا میکنند! حالا این ممکنه بهعنوان مزیتهای سهمیهای و اینا باشه که خودش قابل بحثه! یعنی بهراحتی شما نمیتونی نتیجه بگیری! تازه اینم هست که همه ی اوتیستیک ها که دیپلم نمیگیرند ولی اینجوری فکر کن اگر شما در مدرسه استثنایی با تشخیص اوتیسم درس میخونی و دیپلم میگیری، یکسوم میرن دانشگاه و اونهایی که در مدارس استثنائی ویژه اونایی که مشکلات بینایی شنوایی یا ارتوپتیک دارند حدود شصت درصد میرن دانشگاه! پس یافته ی اول این هست که اوتیستیک ها کمتر از ناتوانی های دیگه به دانشگاه راه پیدا میکنند ولی اساس بحث این مقاله این نیست! اساسش توی 47 هست! اسلاید چهل و هفت میبینید! میگه ولی جالبه همون عدهای که میرند دانشگاه در مقایسه با بقیه رشته ها خیلی بیشتر وارد رشتههای stem میشوند! یعنی 31/34درصد! درصورتیکه بقیه ناتوانیها، ناتواناییهای بینایی، شنوایی، ارتوپتیک حدود چهارده درصد، پونزده درصد حداکثر بیست درصد به رشتههای علوم مهندسی و ریاضیات و تکنولوژی راه پیدا میکنند، پس تو این مقاله این ادعا ثابت میشه اونای که اوتیسم دارن کمتر از بقیه دانشگاه میرن ولی اگر دانشگاه رفتن بیشتر وارد رشتههای stem میشن، رشتههای مهندسی میشوند که این خودش نکتهی جالبی است! باز مقاله دیگری هست که این مقاله بهنظر میاد یک مقوله جوندار و با استخوان هست در PNAS چاپ شده!… Proceedings of the National Academy of sciences 2018- david greenberg نویسنده اصلی هست و از دپارتمان روانپزشکی و مرکز تحقیقات اوتیسم به دانشگاه کمبریج هست، بارون کوهن هم نویسنده دیگر این هست، testing the epathizing sysemizing theory of six differences and the extrem male brain theory of autism in half a million people نقطه قوت این مقاله اینه که تو نیممیلیون آدم، حدود پونصد، ششصد هزار نفر این رو بررسی کردند! چی رو بررسی کردند!؟ اون پرسشنامههایی که اول جلسه خدمتتون گفتم یادتون هست؟ پرسشنامه همدلی و پرسشنامه سیستمی! هر کدوم ده تا سوال داشت، اینو اومده به تعداد زیادی حدود نیممیلیون آدم داده! نیم میلیون آدمی که براساس جنس خانوم بودند یا آقا و درعینحال به یه درصدی از افراد که اوتیسم داشتند، و شما الان توزیع نمرات اینها رو میبینید، البته یه پرسشنامه دیگه هم داره! من اون پرسش نامه رو براتون ترجکه نکردم! که اصلا پرسش نامه ی اوتیسمه! تحت عنوان اِی کیو! Autism quotient یه پرسش نامه ی SQ داره! Systemizing اون سیستمسازی! و دیگری پرسشنامه ی EQ هست! این رو این اصطلاح EQ که میگن، این اون نیست! این یه چیز دیگه اس! با این اشتباه نکنید! اینEQ مد شده بنام Emotional quotient این نه! این empathy quotient هست! این همون برمیگرده به پرسشنامهای که خود بارون کوهن ساخته! تو اسلاید 49 شما توزیع اینا رو میبینید، خانمهای اوتیستیک، آقایون اوتیستیک، خانمهای طبیعی آقایون طبیعی، نکته جالبی که شما اینجا میتونید ببینید خب! اونی که پرسشنامه ی SQ رو نگاه کنید. SYSTEMIZING زینگ خانمهای طبیعی از همه کمتر نمره آوردند! بعد آقایون طبیعی، بعد خانمهای اوتیستیک بعد آقایون اوتیستیک ولی نکتهای که هست اینه که این جزء اون ادعاهای بارون کوهنه! ببین ادعاش اینه میگه توی قضیهی سیستمسازی که سرمنشأ اختراع و علم و منطق و ریاضیات و قانون و ایناس و متدولوژی علمی هست، آقایون از خانمها مغزشون جلوتره! و اوتیستیک ها از هر دوی اینا جلوتر و اگر شما نگاه کنید خانمهای اوتیستیک در حد آقایون هستند، حتی یه ذره بیشتر و آقایون اوتیستیک از همه بیشترن! تو اون پرسشنامه! یعنی همهاش درگیر ذهنی اند که اسباب چهجوری ساخته میشه هواپیما چرا این ریختیه؟! مسیر رودخانه چه هست؟! نمیدونم شبکههای راهآهن چی به چی وصل میشه! وقتی مثلاً اخبار هواشناسی رو گوش میدن خیلی مثلا میخوان اجزاء درواقع آماریش رو حفظ کنن، دستهبندیها رو بهطرز عجیبی تو ذهنشون هست و اوتیستیک ها هم راست میگه شما نگاه کنی همش اصرار داره ماشین فلان چه ویژگی هایی داره؟ موتور فلان چه ویژگی داره؟ اسلحه فلان چه ویژگی داره؟ و … ویژهای داریم و اینجا این یافته تأیید میشه! البته شما ممکنه اغتراض کنی که پرسشنامه زورگیرانه است! پرسش نامه رو جوری ساخته که آقایون بیشتر توش نمره بیارن! یا اوتیستیک ها… نقظه متفاوتش پرسش نامه Empathy هست، که ببینید خانمهای طبیعی بیشترین نمره رو آوردن! بعد آقایون طبیعی هست که تقریباً اندازه خانمهای اوتیستیک نمره آوردن! بهعبارتدیگر اول درک هیجانی و خوندن ذهن و توانایی فهمیدن اینکه تو ذهنته هرچی میگذره یه خانم مبتلا به اوتیسم به اندازهی یک آقای معمولی است و همینطور که میریم جلوتر یا بگیم میریم عقبتر آقایون مبتلا به اوتیسم حداقل نمره رو میارند! پس باز این مقاله رو ادعایی میدونه درجهت تأیید دیدگاه خودش، در صورتی که شماره پنجاه شما تفاوت نمره افراد در پرسشنامه SQ درمقابل EQ رو میبینید، یعنی چقدر الاکلنگ به نفع سیستمسازی است، میبینید بالاترین نمره رو آقایون تفاضل… به نفع سیستمسازی رو، آقایون اوتیستیک اند، بعد خانمهای اوتیستیک اند با فاصلهی خیلی کم و تقریباً منطبق بر اون آقایون طبیعی هستن و بعد با یک فاصله خانمهای طبیعی هستند پس این درواقع میشه گفت خلاصه دیدگاه بارون کوهنه! یه جوری حالا دیپلماتیک به قول خارجی جماعت Politically correct از نظر سیاسی سعی میکنه درست! ولی حرفشو میزنه، میگه ببین یه مغز مردانه داری، مغز مردانه به اختراع و علم و منطق و ریاضی علاقهمنده! نقطه مقابلش مغز زنانه است البته شما اگر نگاه کنی ببینین کوهان ها برا همین میگم اصل مقاله رو بخونید، آمارهای پایه رو نگاه کنید فقط به نتیجهگیری که بعداً توی یک مقاله یا کتاب دسته ی 3 یا 4 اشاره میشه بسنده نکنید اینه! ببین منحنیها رو هم سوار نیستن ولی خیلی هم همچین فاجعهآمیز از هم دور نیستند! و بارون کوهن هم به این اشاره داره میگه اصلاً به این معنی نیس که یک خانوم نتونه مخترع بشه ولی اگر شما نگاه کنید اون کوهان یا اون زنگوله قدری متمایز به سمت ضعیفتر است و ادعا میکنی که خب بههمین دلیله که خانمها کمتر امکانش هست، مخترع تاپ یا ریاضیدان تاپ بشند! این ادعای بارون کوهنه! و البته میگه وقتی مغز خیلی دیگه مردونه بشه اوتیستیک میشه! یعنی مغز اوتیستیک مغز منتهیالیه تستسترون زدهی مردانه است، خب مقالات دیگری هم هستند که در اسلاید 51 ما اینا رو دنبال کنیم تعداد اسلاید من صد و خردهایه … و یک ساعت و سی دقیقه همصحبت کردم اگه موافقین اینجا متوقفش کنیم تقریباً نصف راه رو رفتیم نصف بقیهش رو بذارم توی قسمت بعدی، خیلی هم خسته نشید، تو قسمت بعدی راجعبه اینکه هوموساپینسش چرا متفاوت از نئاندرتالها و چه شواهدی وجود دارد که در هوموساپینس این دو ویژگی خیلی رشد کردند و درواقع بارون کوهن ادعا میکنه که تمدن فعلی مال اون توانایی سیستم سازی است که هوموساپینس حدود هفتاد هزار سال پیش صاحب اون میشه و بهسرعت ما شاهد افزایش اختراعات و ریزهکاریهای تکنیکی هستیم، میتونه قایق بسازه، میتونی تیرکمان بسازه، میتونه پرتابهای خیلی دقیق بسازه و قبلاز اون بشر این توانایی رو نداشته! این ادعای بارون کوهنه! وباز شواهدی خواهیم دید که فرق این با ابزارسازی حیوانات چیه ؟! قسمت فانی است یه ذره تبلیغ بکنم چند تا اسلاید است خیلی بامزه است که آیا حیوانات هم میتونن اختراع بکنند؟! آیا حیوانات هم تفکر علمی دارن؟ که یعنی یه چیزی رو آزمونوخطا بکنن بزار امتحان کنم ببینم اینو مثلاً بیشتر پرتاب کنم ،چی میشه؟! بذار امتحان کنم از این بریزم توی این محلول چی میشه؟! بزار امتحان کنم بازم با این چوب این قسمت رو فشار بدم بعد کمتر فشار بدم چه تغییری نتیجه میکنه؟! آیا ذهن علمی، متدولوژی علمی در حیوانات هم وجود دارد یا نه؟! این تو قسمت بعدی هست! و یه مقدار به مسائل درواقع خلاقیتی اشاره خواهم کرد که خلاقیت و تفکر علمی از کجا میاد؟! امیدوارم خسته نشده باشید نمیدونم! پنجرهای به ذهن شما ندارم ولی اجازه بدید که اینجا جلسه رو تموم کنم ! بقیه اش رو بذاریم در قسمت بعد…. خر