خب عرض سلام دارم خدمت شما دوستان علاقمندان عزیز . خاطرتون باشه چندی پیش یه کتابی رو خدمتتون معرفی کردم و تاکید داشتم که بهش بپردازم و بحثی رو در خدمتتون باشم ، به نام درباره ی پسران و مردان . که البته این ترجمه ای که خودم براش انتخاب کردم ، این کتاب به احتمال زیاد ترجمه نشده تا اونجایی که میدونم. Of boys and men کتابی است نوشته ی ریچارد ریوز” و مربوط به سال دو هزار و بیست و دو است . اگر عنوان کتاب رو دقیق بخوام برای شما بخونم : why the modern male is struggling,why it matters.and what to do about it. چرا مرد معاصر در چالش؟ در تنشه؟ در فشاره؟ چرا این اهمیت داره؟ و درباره ی اون چیکار میتونیم بکنیم؟ این چرا اهمیت داره ؟ یه مقداری به نظر من مهم بود و من رو راغب کرد که حتما این کتاب رو خدمتتون معرفی بکنم . ریچارد ریوز” محقق، پژوهشگر و نویسنده ی در واقع مجموعه هایی هست در موسسه بروکینگز فعال هست و در ایران فکر میکنم یه کتاب بیشتر از او ترجمه نشده و کتاب قدیمی هم هست . کتابی تقریبا مربوط به بیست سال پیش ، به نام شنبه های شاد که اینم ترجمه ای است از happy Mondays که شنبه رو معادل دوشنبه قرار داده و در واقع کتاب هست لذت را به کارت برگردانی. یه مقدار کتاب کاربردی است، کتابی که دنبال اینه که ما چیکار کنیم که از کارمون خوشمون بیاد؟ چیکار کنیم که شنبه ها که میخوایم بریم سر کار خیلی حس بدی نداشته باشیم؟ و بتونیم با شوق و ذوق ادامه بدیم. ولی این کتابی که الان میخوام خدمتتون عرض کنم خیلی کتاب جدی تری هست ، یک اثر واقعا پژوهشی جالب، بحثانگیز و فکرمیکنم هم جنبه های کاربردی داره ، هم جنبه های مهم اجتماعی داره . یه چیزی رو قبل از اینکه بحث رو شروع کنم ، خدمتتون بگم اینه که من مرتب تاکید دارم که وقتی شما آثاری رو میخوان مطالعه بکنید ، یا تو حوزه ای فعال بشید . حوزه های علوم رفتاری بخصوص . چیزهایی که به مسائل اجتماعی برمیگرده به نوعی با جریانشناسی و به قول امروزی ها اینایی که سیاسی هستن میگن تبارشناسی قضیه آشنا بشسد. مثلااین نویسنده به کدام گروه طرف تعلق داره ؟ با چه کسانی همپوشانی داره ؟ چه کسانی هستند که جزو طرفدارانش حساب میشن ؟ باکی یه جور خصومت داره؟ حالا خصومت هم نگیم یه جور مقابله داره؟ جبه ی مقابلش قرار داره ؟ وقتی نگاه میکنیم مثلا ریچارد ریوز” میبینیم در واقع یک درواقع برنامه ی خیلی خوب با مایکل شرمر” داشت. به نظر من مایکل شرمر ” و اون show معروفش : the Michael Shermer Show که نویسنده های مشهور و افراد پژوهشگر رو میاره و باهاشون مصاحبه های تقریبا دو سه ساعته داره ، یکی از جذابترین show هایی که شما میتونید نگاه کنید. دیدگاه های شرمر” دیدگاه های روشنگرانه ای هست و با واقعا افرادی رو که میاره به نوعی صاحب نظر در حوزه ی خودشون هستن و مورد تایید هستن. یک بحثی داشت با ریچارد ریوز” در مورد کتابش، که اون هم خالی از لطف نیست، گوش بدید. ولی من سعی کردم خلاصه ای از کتاب رو ارائه بدم . یه چیز دیگه هم خدمتتون بگم ، من در بحثهای قبلی ،جاهای مختلف، توی سخنرانی های بازتاب به مسئله ای به نام تکانه ای بودن شناختی، اشاره کردم . Cognitive impulsivity و یادتون باشه فردی به نام گوردون پنیکوک” بود که حتی اصرار داشت که این یکی از قسمت های خیلی مهم حل مساله و تقویت خلاقیت هست. یعنی چی ؟ یعنی افراد وقتی یک ایده ای رو میشنون، یه چیزی میخونن ، با یه پدیدهای مواجه میشن، همونطور که ما در رفتارمون نوعی تکانه ای بودن داریم، مثلا یکی جلو شما میاد ممکنه شما بوق بزنید، بهش فحش بدید یا نمیدونم یه جای عصبانی بشید دررو محکم بزنید. ما این رفتارهای تکانه ای یا imoulsive داریم. شناخت های impulsive م داریم. و من میخوام یه هشداری بدم خدمتتون ، چون من تو این مدت کامنت ها رو هم نگاه میکردم و با عذرخواهی فراوان نمیرسم کامنت هارو تک تک جواب بدم، ولی سعی میکنم یادداشت بردارم و توی برنامه های بعدی بهشون بپردازم . شاهد این بودم که بعضیا زود به نتیجه میرسن، مثلا دو خط از یک مطلب رو میخونن یا یک بخش کوتاهی رو نگاه میکنن و سریع در ذهنشون پیش داوری هایی شکل میگیره ، باورهایی شکل میگیره و در ادامه ی مسیر اونها رو حفظ میکنند. اونایی که به تئوری خلاقیت و تقویت شهود معتقدند ، میگن : Cognitive impulsivity یعنی تکانه ای بودن شناخت ها. به خودی خود چیز بدی نیست . یعنی شما ممکنه یک متن رو بخونید تا همون دقیقه ی اول یک داوری تو ذهنتون شکل بگیره و اصلا اتوماتیک میاد، کاریش نمیشه کرد. میگه اینش بد نیست ، این که بهش بچسبی و تا آخر متن سعی کنی اون رو تایید کنی و هرچی شواهد به نفعش جمع کنی، اینه که بده. و افراد خلاق اینگونه نیست که این ها ابتدای کار سریع یه پیشداوری توشون شکل نگیره . ولی پیشداوری خودشون رو مرتب و سریع اصلاح میکننند. شاید به نوعی اون ماشین تجربه ی اندی کلارک ” هم همین رو میگفت دیگه. مغز ما مرتب حدس میزنه.. مثلا شما سریع راجب این کتاب حدس میزنید. راجب این که چرا من این رو معرفی میکنم ، حدس میزنید. راجب این که اصلا چی میخواد بگه ؟ مثلا میخواد فمنیست ها روتخطئه بکنه ؟ میخواد مرد ها رو مسخره بکنه؟ میخواد به نفع جامعه ی سرمایه داری حرف بزنه ؟ میخواد نمیدونم جناح خاصی رو در دنیا محکوم بکنه؟ سریع یک داوری هایی رو شکل میده. کاملا درسته ! ولی مطلب رو دنبال کنید، بخونید، جریانات موازی را آشنایی پیدا کنید و متوجه خواهید شد که به قول خارجی ها هم fun هم خیلی روشنگره. اما اساس بحث ریچارد ریوز” با چی هست؟ و این کتاب رو نوشته. یک تغییراتی است که در صحنه ی کار و تحصیل، در آمریکا اتفاق افتاده که مشابه اون در کشورهای پیشرفته ی دیگر تایید شده ، مشاهده شده و در حال سرایت به بقیه ی جهانه . پس با وجود اینکه بیشتر اطلاعات و آمارها مال آمریکا هست با این حال ، وقتی نگاه میکنیم موازی اون در کشورهای دیگه که مثال خواهم زد داره اتفاق میوفته و اون بند وسط عنوان کتاب why it matters? چرا مهمه؟ فکر میکنم باید در ذهنمون باشه . چون من به اون خواهم پرداخت که چرا این یافته ها مهمه؟ چون بعضیا ممکنه بگن خب چه چیزی هست ؟ حالا سالیان سال یه جور دیگه بوده، حالا اون وری داره میشه. مثلا یافته از اینجا شروع میشه که حوالی سال های هزار و نهصد و هفتاد و یک، یک سری آمارهایی رو ارائه میدن که شما یه نمونش رو در اسلاید شماره پنج میبینید ، اگر دقت کرده باشید یک خط پررنگ افقی هست که عدد صد رو داره. اون عدد صد یعنی به ازای صد تا دانشجوی دختر، صد تا دانشجوی پسر داریم. اگر پایینتر از این خط باشه یعنی به ازای صد تا دانشجوی پسر، مثلا هشتاد تا دانشجو دختر داریم.و بالاتر باشه برعکس و سه مقطع کاردانی، کارشناسی و postgraduate ، بعد از از کارشناسی. شامل فوق لیسانس و دکترا و مطالعات عالیتر رو این اومده رسد گرده. سال هزار و نهصد و هفتاد و یک میبینیم که در واقع ما شاهد این هستیم که در بعضی مقاطع به خصوص مقاطع بعد از لیسانس به ازای هر صد تا دانشجوی پسر ، پنجاه دختر وجود داشته. تقریبا حوالی سال های هزار و نهصد و هشتاد ، هشتاد و یک، هشتاد و دو یعنی روی کار اومدن رونالد ریگان” این عددها به خط افق نزدیک میشند. یعنی برابر میشن تعداد دانشجو ها.و بعد که میری جلوتر میبینی از سال های هزار و نهصد و نود، نود و پنج واضحا شاهد برتری حضور خانوم ها در هر سه مقطع هستیم. و وقتی الان رو نگاه میکنید مثلا دو هزار و بیست، تقریبا به ازای هر صد دانشجوی پسر یه چیزی حدود صد و پنجاه تا دانشجو خانوم وجود داره. خب میگم دچار Cognitive impulsivity یا تکانه ای بودن شناخت نشید. ممکنه بگین خب حالا که چی ؟ خب شده دیگه.. خانم ها بیشتر مطالعه میکنند ، دانشگاه رو پر کردند؟ آیا ایرادی هست؟ نه ، ایرادی نیست. ولی خواهیم گفت که چرا این کتاب اهمیت داره؟ ممکنه بگیم اون آمریکاست ، در اسلاید شماره ی شیش چند کشور دیگر رو هم برای ما گذاشته . از بالا به پایین کره، ژاپن، کانادا، انگلستان، استرالیا، خود آمریکا، نروژ، میانگین کشورهای مرفه، فنلاند، آلمان و ایسلند . و تو هر مقطع شما اگه دقت کنید دو تا آدمک میبینید یه آدمک سمبل آقایون ، یه آدمک سمبل خانم ها. و این جالب بود اینو، عدد خیلی جالبی که در کره جنوبی حدود هفتاد و پنج درصد خانم ها تحصیلات عالیه دارند یا در تحصیلات عالیه در حال تحصیل هستند.رقم خیلی بالاییه ! و این برای آقایون حدود شصت و سه ، چهار درصده یعنی یک شکاف یازده ،دوازده درصدی است . میایم پایین ژاپن حدود شصت در مقابل شصت و پنج درصد ، آقایون در مقابل خانم ها. کانادا فاصله خیلی زیاده ، پنجاه و پنج درصد آقایون بعد از دبیرستان وارد دانشگاه میشن در صورتی که این رقم برای خانم ها یه چیزی بین هفتاد تا هفتاد و پنج درصد . پایینتر انگلستان رو داریم، استرالیا رو داریم.. دیگه خستتون نکنم احتمالا این جلوتونه و میتونید نگاه کنید. ولی چیز جالبی که هست تو تمام این کشورهای مرفه با فاصله ی نسبتا زیاد به غیر از آلمان که باز فاصله وجود داره ولی نه اونقدر زیاد در حد پنج درصد هست . در بقیه ی این ها یک ده،ف پونزده و گاهی اوقات بیست درصد شکاف دارید بین تعداد آقایونی که در دانشگاه درس میخونند و خانوم هایی که در دانشگاه درس میخونند. و خانوم ها در همه ی این کشورها جلو زدن و فکر کنم همچنین الگویی رو هم شما در ایران شاهد هستید . شاهد افزایش حضور خانم ها در همه ی این مقاطع. ممکنه یک ایراد گرفته بشه و اونم اینه که بگید که خب این زیادتر بودن خانم ها در دانشگاه ها به دلیل نظام سهمیه بندی . شاید اینا رو بورسیه میکنند، شاید نوعی affirmative action یک نوع قانون هست اجازه بده به گروه هایی که سابقا کمتر دانشگاه میومدن یک آوانس بدن، یه پیشی بدن که اینا راحت تر وارد دانشگاه بشند . خب اسلاید هفت این رو کاملا رد میکنه . اگه بخواید بدونید این اسلاید چیه؟ این بازمربوط به جامعه آمریکاست. من جامعه ی ایران رو ندارم . کاش کسی بره این رو استخراج کنه. ولی حدس میزنم شبیه این باشه و اون نمرات GPA هست، در وقع اون pon vergeهای دبیرستان هست که بین دخترا و پسرا مقایسه کرده. نمیدونم تقریبا شما اینرو تقریبا معادل مثلا نمره ی امتحان نهایی در نظر بگیرید یا رتبه ی کنکور. یعنی وقتی دبیرستانشون رو تموم میکنند نمراتشون چجوریه؟ و اگر بخوام توضیح بهتون بدم ، شما ده تا ستون عمودی میبینید یک هست که زیرش نوشته Low کمترین تا ده که High هست. و این دهک های نمره های در واقع دبیرستان و کنکور مانند اینها رو مشخص میکنه و شما اون پرنگ ها پسرها هستند ، کم رنگها خانم ها هستند. شما میبینید پسرها بیشتر در دهک های زیر پنج هستند، یعنی بیشتر اونایی که دهک های یک تا پنج از نظر پایین بودن نمره رو دارن پسرن و برعکس این دخترا هستند. مثلا وقتی شما مقطع اولین دهک، بالاترین دهک ازنظر نمره های دبیرستانی و ورود به دانشگاه رو نگاه میکنید، شصت و شیش درصدشون خانم ها هستند ، سی و چهار درصد آقایون . در صورتی که در پیین ترین دهک وقتی نگاه میکنیم.. فارغ التحصیلان دبیرستان شصت و چهار درصد پسرا هستند و سی و شیش درصد خانم ها. خب پس این آوانس یا یک نوع سهمیه بندی نیست که خانوم ها رو بیشتر به سوی دانشگاه کشونده . بازم سعی دارم تطمیعتون کنم که از اون ، چون این از اون مطالب هیجانی ممکنه هنوز سریع داوری هایی تو ذهنتن شکل بگیره. خب نمیدونم شاید پسرا به این نتیجه رسیدن دانشگاه فایده نداره یا زودتر رفتن دنبال بیزنس یا مثلا خانم ها به نوعی دارن جبران میکنند، وایسیم تا ببینیم اهمیت کتاب کجاست؟ اسلاید بعدی ، اسلاید هشته میگه ببین این فقط تو مسئله ی تحصیل نیست. تو مسئله ی کار هم اتفاق افتاده. توی یک مقطع چهل ساله از حوالی هزار و نهصد و هشتاد تا زمانی که کتاب نوشته شده ،دو هزار و بیست و دو . یه مقطعی حدود چهل ساله رو نگاه کرده ما شاهد افزایش حضور خانم ها در بازار کار هستیم. ببینید حدود بیست و پنج تا سی درصد و سی و پنج درصد خانم ها سهمشون در بازار کار افزایش پیدا کرده. یعنی از تعداد خانم هایی که شاغل هستند ، منظور اینه.. یعنی فرض کنید اگر مثلا قبلا سی درصد ،چهل درصد خانم ها شاغل بودن ، حالا مثلا شصت درصد ،هفتاد درصدشون وارد شغل شدند که البته آمار دقیقترشو جلوتر خواهم گفت. ولی همزمان یه اتفاق دیگه هم افتاده. آقایون به طور متوسط پنج درصد از حضورشون در کاسته شده . یعنی اگر سابقا مثلا نود درصد میرفتن دنبال کار، حالا هشتاد و پنج درصد میرن دنبال کار و دقت کنید! آمار بیکاری نیستاا… بیکاری یعنی من در جستجوی کارم و کار گیرم نمیاد. این اونایی که میرن سر کار و عده ای هستند که میگن من سر کار نمیرم و نمیخواهم کار کنم . اینا در آمار بیکاری منعکس نمیشند و ما شاهد این هستیم پنج درصد آقایون طی دوره ی چهل ساله دیگه اصلا دوست ندارند برن سر کار این نیست که کار گیرشون نمیاد. به قسمت بعدی میرسیم Aspiration gap شکاف انگیزشی یا شکاف میشه گفت اون خاستگاه خواهشیشون این آرزومندی شون، ایده آل هاشون. وقتی اومدن صحبت کردن دیدن به طور متوسط در اروپا بگیر ، در آمریکا بگیر، احتمال داره درایران هم همین شواهد پیدا شه. وقتی از بچه های دبیرستانی پرسیدن پسرها دو تا سه برابر خانم ها گفتن تحصیلات فایده نداره، ما علاقه ای نداریم ادامه تحصیل بدیم، اصلا برای چی داریم درس میخونیم؟ برای چی بریم دانشگاه؟ و مشابه همین هم توی دانشگاه اتفاق افتاده. پس یعنی ما شاهد این هستیم که نه تنها حضور خانم ها داره زیاد میشه، حضور آقایون داره کم میشه ،در آقایون یا پسرها یک نوع سرخوردگی ، بی انگیزگی ،بی علاقگی به کار و تحصیل داره ظاهر میشه . البته این خیلی همچین در اون حد نیست که شما فکر کنید همه ی جمعیته ولی داره رگه هایی ازش آشکار میشه ،در حد چند درصد تا چند ده درصد دارن بی انگیزه میشند. در همین راستا تعدادی کتاب هست که اینا هم جزو کتاب های مشهوره و اگر علاقه داشتین فرصت داشتید اینا رو هم بخونید . یکیشون رو که خیلی توصیه میکنم البته به سطح علمی بودن کتاب ریچارد ریوز” نیست به نظر من ولی بالینی است، leonard sax نوشته روانپزشکه و اسمش هست boys adrift یعنی پسرهایی که دارن در واقع سقوط میکنند و او معتقده که طی سال های اخیر ما شاهد این هستیم که پسران در مقطع دبیرستان و دانشگاه قابل توجه خانواده ها که پسر بچه دارن ، علاقشون به درس کم شده، انگیزهشون کم شده، پشت کارشون کم شده . اصلا بزارید من یک سناریویی برای شما توضیح بدم چون تو این کتابا خیلی بهش پرداخته. چون لااقل تو بالین این رو زیاد میبینم ، خانواده هایی که نوجوان پسرشون دبیرستانیه یا سالهای اول دانشگاه است و این تابلو رو شما توشون میبینید میگه افت تحصیلی کرده ، مثل سابق درس نمیخونه ،این نیست که هوش نداشته باشه ، این تو دبستان خیلی نمراتش خوب بود ، خوب همش شاگرد اول بود. الان اصلا دل به کار نمیده ، انگیزه نداره، همش میگه که چی بشه؟ که چی بشه؟ و در کنارش گاهی اوقات به مصرف چیزهایی مثل گل و حشیش هم رو آورده.جالبه ! خانواده ها ، مادرها فکر میکنند عامل این سقوط این گل و حشیشه.. رفته سراغ این چیزها و این نمیذاره درس بخونه.. خب تاثیر منفی داره این رو نمیشه انکار کرد ، ولی به نظر من و به استناد این کتاب ها و این شواهدی که میخوام خدمتتون بگم همش این نیست.یک نوع بی انگیزگی، سرخوردگی داره شکل میگیره که مصرف گل داره رو اون سوار میشه . پس یه نکته برای خانواده ها اینقدر آهنین تصور نکنید ، رویاپردازی نکنید اگه این حشیش رو میذاشت کنار همچی درست میشد. نه اینجوری نیست!! اون زیر به نظر میاد این adrif این احساسی که داره، ته نشین میشه، این احساس که داره رسوب میکنه وجود داره و این فقط هم ایران نیست . حالا حتی ممکنه تو ایران شدید تر باشه من آمار ندارم ، ولی میخوام بگم یک روند جهانیه که برای همین میگم این کتاب اهمیت داره بهش دقت کنید. و از خود اون نوجوان که میپرسید، اونم یه سناریوی دیگه میگه . میگه سرخورده ام، بیحوصله ام وجالبه! بعضیاشون حتی ADHD رو مقصر میدوند. به اینم خواهم رسید یعنی میگن ببین من ADHD ام سر کلاس نمیتونم درس رو گوش بدم . همش حوصلم سر میره .همش دارم نمیدونم با کاغذا ور میرم.نمره آخر سال نمیارم .برای کنکور میخوام درس بخونم حواسم صد جا میره . خود نوجوان معتقده ADHD این بلا رو آورده سرش، خانواده ها میگن حشیش و اینا سرش آورده و این متخصصین روان و علوم رفتاری و جامعه شناس ها موندند. ولی یه روندی داره یک نوع کردن آهسته در آقایون مشاهده میشه . حالا فهمیدین چرا اهمیت داره ؟ و چرا از نظر بالینی هم بهتره بهش بپردازیم؟ مثلا leonard sax پنج عامل رو باعث این قضیه میتونه. حالا این دیدگاه خودشه، ولی خب از خودشم در نیاورده بالاخره به مطالعاتی استناد میکنه . عامل اول بازی های کامپیوتری. میگه جهان تو این چهل سال شاهد انفجار بازی های کامپیوتری شد و این قاب پسرا رو دزدیه. دخترا خیلی تو خط بازی های کامپیوتری مثل پسران نیستن و اینا ساعات زیادی رو میشنن پای بازی های کامپیوتری. از درس و انگیزه برای کار و فعالیت اجتماعی میموند و این صنعت خیلی مخربه. حالا این دیدگاه قشنگی میشه در جلسات بعد به این هم پرداخت.و جالبه! راست میگه وقتی همین آدما رو میبینی میگی ساعاتت رو چجوری پر میکنی؟ شبکه های اجتماعی، پای گوشیشه، پای لپتاپشه، پای کامپیوترشه و دل به درس نمیده ، برای آیندش هدف نداره ، یه جور بی اگیزه است . اصلا نمیدونیم چی میخواد ؟ حتی سرزنششم میکنند دیگه. میگن ما زمان ما از خدامون بود یه فرصت پیدا بشه زود بریم بچسبیم، درس بخونیم یه بیزینس راه بندازیم، پول دراریم. نه به این چیزیا هم علاقه نداره. خب teaching methods میگه مدارس به ضرر پسرا داره تموم میشه، اینم یه چیزیه اگر دوستانی دارن این برنامه رو دنبال میکنند و از معلمین عزیز هستند، تو رشته ی آموزش و پرورش هستند به این هم میشه فکر کرد. اساس این داستان اینه که ریچارد ریوز” هم تا حدی بر این صحه میذاره. اینجا ریچارد ریوز” هم جهت هست با این کتاب. من الان دارم راجب به کتاب Leonard Sax توضیح میدما!! یه لحظه رفتم اونور برای اینکه بگم فقط ریچارد ریوز” نیست که این ادعا رو میکنه، این Leonard Sax کتابش هم خیلی فروش رفته. ریچارد ریوز” هم اینو میگه.. میگه سیستم آموزش و پرورش جدید به ضرر آقایونه برای برای اینکه این ادعا وجود داره مغز پسران، پسربچه ها، نوجوانان پسر یه مقدار بیقرارترهست. یه جانشینی توشون سختتره، مرتب وول میخورند، مرتب میخوان از کلاس بیان بیرون، سه ساعت پشت سر هم توی جلسه ی امتحان نشستن، مثل دخترا براشون راحت نیست. اینا بیشتر دوست دارن تو خیابون باشن تو هیجان باشن اینا .. وهرچی ما داریم میریم جلو از اونجا که مدارس خیلی داره منظم تر میشه ، منضبط تر میشه ،یه جانشین تر میشه و اگه شما یه بار از مدرسه اخراجت کنند.. با معلم دعوا کنید با یکی، یک رفتار تکانه ای نشون بدی یه سو پیشینه ی خیلی بد برات میشه و ادامه ی تحصیلت آسیب جدی میبینه ، این سیستم داره پسرا رو زمین میزنه و مثلا فرض کن طرف میخواد بره دانشگاه ، میگم ببین شما تو دبیرستان یه بار با همکلاسیات دست به یقه کردی رات نمیدن و این رو در واقع صحه نمیذاره بگه خوب کاری کرده ولی میگه خب تو پسرها بیشتر دیده میشه. اینا شیون ترن و اگر یه مقدار اغماض تو سیستم آموزشی و تحصیلی صورت بگیره ، اجازه خواهد داد که این ها هم بتونن به مقاطع بالاتر برسن و اون وسط ذوقشون کور نشه و سرخورده نشند. یعنی سیستم های آموزشی بهتره به سمت در واقع یک سری کارهایی بره که توش هیجان تحصیلیم باشه ، زنگ ورزش بیشتر داشته باشه ، کلاس ها کوتاهتر باشه ، چهل و پنج دقیقه باشه ، یه مقدار وسطش هیجان باشه بتونن فعالیت بدنی داشته باشن و بتونن اون انرژی بیشترشون ر که فیزیکی هست تخلیه کنند. و سومیش جالبه! به نوعی به اون دومیه برمیگرده.. میگه که خب وقتی یه جا نمیتونه بشینه چه اتفاقی میوفته ؟ براش تشخیص ADHD میذارن. اینها منتقدین تقدیم این هستند که ADHD ایدیاچدی وجود داره، درسته . هیچ انکاری براش نیست ولی داره به صورت اغراق شده این برچسب رو روی آدما میچسبونن یا خود آدم ها به خودشون میدن.خب آره.. شما اگر صبح تا شب بخواید فوتبال بازی کنی تو محوطه ی آزاد باشی، یه کار یدی انجام بدی، یه کار فنی انجام بدی، شاید ADHD ات بروز نکنه ولی چهار ساعت بخوای سر کلاس ادبیات بشینی و یادداشت برداری .. اون وول خوردن و ایناا .. اذیتت میکنه و این وضعیت تو پسرا بیشتره. پس این عامل سوم رو در این میدونه که میگه اینا پیش تشخیص ADHD میگیرند و مهی اینا رو میبندن به ریتالین و داروهای محرک. غافل از اینکه اصلا مشکل توی اون نظام آموزشی ، تو روابط بین فردی و اینهاست و این پیش تشخیص گذاری یا بیمورد تشخیص گذاری در مورد ADHD داره ضرر میزنه. داره هم روحیهشون خراب میکنه، یه عده ی زیادی هستند که همش میگن من ADHD هستم ، هم اینکه دارو میخورن در صورتی که اون دارو رو نیاز ندارن. خب چندتا چیز دیگه هم داره.. محیطی که toxic هست، حالا راجب به اون الان راجب اون حرف نمیزنم. یه مسئله ی مهم دیگه میگه که اون معیارهای مردسالاری و مردانگی یه مقدار توی محیط آموزش زیرسوال رفته .. یعنی مثلا اون توانایی بدنی و به نوعی اون assertive بودن و جاه طلبی و رقابتی بودن رو به عنوان toxic masculinity درواقع مردانگی مسموم یا سمی مطرح میکنن و حالا بحث ما اون نیست . Leonard Sax بیشتر روانپزشکه و از دید مسائل روانی نگاه میکنه . باز یه کتاب دیگه براتون بگم اینم مشهورشد، اینو کریستینا هاف سامرز” نوشته. خانم کریستینا هاف سامرز” هست . The War Against Boys این یه ذره سیاسی تر و اجتماعی تره و حتی میشه گفت یک جوری جبهه میگیره با فمینیستها و میگه که این مقدار رفتارهای پسرانه رو همش مارک مردانگی سمی بهش زدن و تخطئه اش کردن باعث شده که اینا همیشه احساس سرزنش داشته باشند، و احساس طرد شدن بکنن و به خاطر اون شور و هیجانی که لزوما بدخیم نیست شماتت بشن و افول کنند و در واقع میگن policies ها ، سیاست هاست که داره پسر هارو زمین میزنه. کریستینا هاف سامرز” میشه گفت تو بین این گروهی که نام بردم بیش از همه معتقده که این داستان رویکرد فمنیستی هست که داره این رو خراب میکنه. ولی به ریچارد ریوز” خواهم رسی. ریچارد ریوز” به نظم از همه ی این ها بهتر داره تحلیل میکنه این واقعه رو. باز کتاب دیگری رو داریم اینم یه جوری مثل کریستینا هاف سامرز” که وارن فارل” نوشته و جان گری” . جان گری” اسمش رو حتما شنیدید ، همان کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی هست. The Boy crisis بحران پسران. اینا هم آماراش خیلی شبیه ریچارد ریوز” برای همین شما این هارو نگاه میکنیذپد خیالتون راحت میشه که از چند منبع مختلف با رویکرد مختلف، داره اون حرف رو میزنه. وارن فارل” یه مقداری میشه گفت محافظه کارتره و جالبه گفتم جریانشناسی، تبارشناسی اینا رو دنبال کنید این خیلی میزگردها و نشست های بیشتری رو با جوردن پیترسون” داره. و جوردن پیترسون” میدونید که یکی از چهره هایی که بایستی که با دیدگاه هاش آشنا بشید. چرا ؟ فردی به نام تایلر کوئن ” ادعایی کرده بود که البته ادعاش ممکنه درست باشه ، ولی لزوما به حق نیست . معتقد بود جوردن پیترسون” The most influential public intellectual in the western world right now. میگه در حال حاضر جردن پیترسون” در واقع مهمترین روشنفکر تاثیرگذار در دنیای غربه. این و من راحت نمیتونم ردش کنم .برای اینکه واقعا حتی سرانگشتی هم از دوستان میپرسم کیا میشناسنش؟ تو همین ایران خودمون در مقایسه با متفکر… مثلا مایکل شرمر ” رو بعید میدونم کسی شناخته باشه. خیلی کم میبینم کسایی که حتی پیج بنده رو فالو میکنند، مایکل شرمر” رو داشته باشن. ولی جوردن پیترسون” رو خیلی سوال میکنند. دیدگاهت راجب ایشون چیه؟ یا سر کلاسای درس، من گاهی میپرسم جوردن پیترسون” رو میشناسید ؟ خیلیا دست بلند میکنند.. در صورتی که استیون پینکر” رو میشناسند، دنیل دنت” رو نمیشناسند. مثلا مایکل شرمر” رو نمیشناسند. به همین دلیل به نظر میاد که این حرفش که این بالاخره یه آدم تاثیرگذاریه.. درست چندین میلیون هم صفحه های اجتماعی فالوش میکنن و ویو میخوره و کتابهاش اون کتاب دوازده قانون برای زندگی. پنج میلیون فقط تو همون سال های اول تو آمریکا و کانادا فروش کرد. و جوردن پیترسون؟ کی هست؟ اون یکی از اونایی که به همین مسئله ی بحران پرداخته ، ولی به نظر میاد یه مقدار از رویکرد مردسالارانه بهش نگاه میکنه . حتی ریچارد ریوز” به نظرمیاد نقطه ی مقابلش قرار داره. میگه اون از طریق mythopoeticall اسطوره ای شاعرانه به مسئله نگاه میکنه. یعنی برگشته به اون داستان قهرمانان قدیم مردسالاری و اون رویکرد پدرسالاری که وقتی این افول کنه بفرما همین دیگه .. مثلا یه جمله ای ازش نقل قول کرده که میگم نقل قول ریوز” حالا راویش اونه ، دیگه راست و دروغش با اون. که جوردن پیترسون” گفته که انقدر به این دخترای نوزده ساله، به این دبیرستانیا، سال اول دانشگاهی ها نگین که مهم ترین چیز زندگیتون درستونه. نه مهم ترین چیز زندگیتون میتونه تشکیل خانواده باشه، میتونه ازدواج باشه و چیزای دیگه باشه…. یعنی اینکه انقدر نگین career تون مهم ترین چیز زندگیتونه و واضحا رگه هایی از این سنتی بودن و محافظه کار بودن دیده میشه و خودشم انکار نمیکنه . اون معتقده زن و مرد تفاوت های بنیادین دارن وبرای خانم ها تو هر حوزه ای وارد شدن یا درست نیست یا مفید نیست. مثلا خانم ها به تشکیل خانواده باید بیشتر علاقه نشون بدن یا بعضی رشته ها واقعا مناسب اونها نیست. مثلا مهندسی و رشته های فنی نیان. مثلا اشاره ای کرده که تو همین آمار تو کتاب گفته پونزده درصد مهندسین در آمریکا خانم هستند و نه درصد پرستارها آقا. و جورن پیترسون” میگه درستشم همینه دیگه تقریبا باید همینجوری باشه. برای اینکه خانم ها بیشتر به مسال عاطفی و حمایت و کمک به دیگران معروفند و مغزشون به این دلیل تکامل پیدا کرده در صورتی که برای مسائل فنی و برج سازی و مکانیکی و ساختن ابزارآلات آقایون مغزشون تکامل پدا کرده.ببین شبیه اون کتاب سیمون بارون کوهن” هم هست. به همین میگم جریانشناسی بدونید و شما متوجه خواهید شد که یه دیدگاه چقدر میتونه رو پدیده های دیگه اثر بذاره و تبعات داشته باشه . پس همین الان داره یه سوالی شکل میگیره. آیا واقعا ما این گرایش های ذاتی رو در پسران و آقایون داریم؟ آیا برگرفته از تکامل homo sapiens ؟ آیا برمیگرده به اون شیوه ی زندگی اون شکارچیان اولیه که سیصد هزار سال homo sapiens رو تشکیل میدادن و قبل از اون homo habilis و homo erectus و اینا توش بوده به اون برمیگرده؟ آیا حرف های جوردن پیترسون” درسته؟ و میگه وقتی شما سعی میکنی که بازار کار رو عوض کنی، این نظام سنتی پدرسالار رو یه تغییرات افراطی توش بدی باعث میشه که این بحران برای مردا پیدا بشه. اون از یه دیدگاهه محافظه کاره و کنار وارن فارل” قرار داره. باز خواهم گفت ریچارد ریوز” به نظر من از همهی اینا منصف تره وقشنگ تر مطلب رو حلاجی میکنه. برای همینه با هم بریم جلو و بقیه کتابش رو دنبال کنیم. خب ببینیم دیگه چه چیزهایی رو در کتابش تو همون قسمت های اولیه مطرح میکنه ؟ میگه خب علاوه بر اینکه آقایون دارن اون سرخوردگی رو نشون میدن، دیگه اون میشه گفت جاهطلبی سابق رو ندارن برای پول ، درآمد.. داره گروه هایی شکل میگیره که این گروه ها ویژگی های خاصی دارند . مثلا MGTOWS طولانی شد نه؟ MGTOWS: Men Going Their Own Way مردانی که راه خودشون رو میرن. میگه در کشورهای غربی یه گروههایی پیدا شدن احتمالا تو ایران هم به زودی پیدا میشه چون اینا trickle down میکنه، سرایت میکنه. از کشورهای مرفه و پولدار که بالاخره مسیر صنعتی رو دارن میرن به بقیه کشورها. مرد هایی که میگن ببین دیگه علاقه زیادی به کار و درس نداریم ، ما راه خودمون رو میریم. خیلی علاقه ای به ازدواج نداریم . ترجیحمون اینه مجرد میمونیم ، کم در میاریم کم هم خرج میکنیم . همچین از زندگیم زیاد نمیخوایم .. خودمون رو هم با چیز های ساده هم مشغول میکنیم . بازی کامپیوتری و با رفیق ها دور هم جمع میشیم یه حشیشی بکشیم و تو پارک یه قدمی بزنیم و از دنیا چیز زیادی نمیخوایم. حتی وقتی به برونده های جنسی اینها هم نگاه میکنن میگن خیلی از مواقع مثلا خودشون رو با پورنوگرافی وچت و این چیزا مشغول میکنند و از تشکیل خانواده و حتی داشتن روابط جنسی پایدار، روابط عاطفی پایدار دوری میکنند، خیلیاشون هم مجرد میمونند. یا یک پدیده ی عجیب دیگری را نام میبرد که اینور دنیاست تو ژاپن به نام hikikomori Hikikomori ها پسران جوانی هستند که تو حداقل معیشت زندگی میکنند ،معمولا توی اتاق خیلی کوچک ، بیشتر با بازی کامپیوتری هست ، وسائل خیلی علاقه ندارند بخرن، یه تشک دارن، یه دونه میز دارن ، یه بازی کامپیوتری شون رو دارن، گاهی پورنوگرافی نگاه میکنن، خیلی از خونه بیرون نمیان، با حداقل درآمد میخوان زندگی بکنن و به قول معروف میگه جاه طلبی هاشونم در همین حده. حوصله ی چیز هم دارند. و اینا حالا چه اون وری ها، اون مردانی ه راه خود را میروند ، چه این hikikomori ها اصطلاح هایی دارن ، مراحلی دارن مثلا یه دوره ای میگن میخوایم ذاهب بشیم، go mank درواقع میخوایم راهب بشیم. البته منظور این نیست که واقعا برن راهب بودایی یا مسیحی بشن، بلکه منظورشان مثل اونا زندگی میکنی. با حداقل زندگی میکنیم و خیلی حوصله ی رقابت و ورزش و فعالیتهای که سابقا مردا بهش معروف بودند، رقابت تو زمینه ی پول، رقابت تو شهرت، رقابت توی قدرت اجتماعی و اینا خیلی نیستند. و در کنارش سندرم های دیگه ای رو شاهدن که مثلا میگه یک جوری نقش پسران و پدران مورد تمسخر قرار میگیره ، یه اسلایدی هم تو شماره هفده براتون گذاشتم، که به ویژه مادران حتی اون اعتبار رو ممکنه تو بعضی خانواده ها از پدران بگیرند و بچه ها رو در واقع به نوعی با یک رویکرد سرزنش آمیز به اون نقش جاه طلبانه مردانه رو بدن. اما چرا این کتاب رو خیلی اصرار دارم بهش بحث کنیم ؟ جمله ی قشنگی بود که اواسط کتاب خوندم از دنیل شوامنتال” . “The iron rule of politics that if there are real problems in society and responsible parties don’t deal with them,the irresponsible parties will jump on them,” قانون آهنین سیاست این است که اگر مشکلات واقعی در جامعه باشد و گروه های مسئول به آنها نپردازند ،گروه های غیر مسئول به آنها خواهند پرداخت.و معنیش این بود که ببین این داستان رو نمیتونی انکار کنی. همچین اتفاقی داره میفته ، یه تعدادی از آقایون هستن احساس سرخوردگی دارن ، احساس بازنده بودن دارن ، دارن تسلیم میشن، حوصله ی اون رقابت و شور و شوق زندگی و ندارن و اگر متخصصین علوم رفتاری، روشنفکران، افراد اهل مطالعه، جامعهشناس ها بهش نپردازن یه سری آدمای غیرمسئول بهش خواهند پرداخت و غیرمسئول منظورش اون سیاستمداران فرصت طلب و فریبکار و ایناست وو که چجوری میتونن با استفاده از همین اتفاقا اون دستور سیاسی خودشون رو جلو ببرند و افکار عمومی رو تهییج کنن، بهم بریزند و برای خودشون مثلا رای جمع کنند. یه مثالش رو من توی اسلاید نوزده دارم، مقاله ای هست از casino 2018که یک گزارش است . Emasculation, conservatism, and the 2016 election. در واقع میشه گفت مردانگی زدایی ، محافظه کاری و انتخابات دو هزار و شونزده آمریکا . بین کار جالبی کرده ! کار جالبش اینه که به یه عده ی زیادی زنگ زده و پرسیده به کی رای میدید؟ و تو دو مورد سوال کرده. یه جا این دو گانه رو کلینتون”_ ترامپ” گذاشته . خانم کلینتون” و دونالد ترامپ” یعنی اون زمان که میخواسته انتخاب بشه 2016. و یه جای دیگه سوال کرده همون برنی سندرز” و ترامپ” . اون آمار درمورد کلینتون”_ ترامپ” خیلی پررنگتر بوده،چون یه خانوم هست در مقابل یه آقا. منتهی سوالش چجوری بوده؟ وقتی به افراد زنگ میزده میگفته میخوایم نظرسنجی بکنیم که به کی رای میدی؟ دو گروهشون کرده. تو یه گروه قبل از اینکه بپرسی به کی میخوای رای بدی؟ یه سوال حساسیت برانگیزه محافظه کارانه ی ، پدرسالارانه میپرسه! اونم این و میگه .. جملش اینجوریه: نقل به مضمون میکنم میگه که خب مثلا سنتون چیه؟ تحصیلاتتون چیه؟ مجردین؟متاهلین؟..و بعد حالا اگه متاهل بودن میگه: میگه در بعضی خانواده ها درآمد خانم ها بیشتره، بعضی خانواده ها درآمد آقایون بیشتره، تو بعضی هم درآمد برابره. شما تو خانوادتون کدومه؟ یعنی ببینید سوالیه گه یه جوری با اون مرد سالاری سنتی خیلی مربوطه و غلغلک میده. یعنی یکی از شاخص های که دیدن توی اون مرد سالاری سنتی وجود داره و حتی بعضی ها بهش میگن اون مردانگی toxic اینه که مردا اصرار دارن با کسی که دارم زندگی میکننم حقوق و درآمد من بیشتر از همسرم، زنم باشه . وقتی بیشتره خیلی کلافه میشم، احساس میکنم Emasculate شدم ، اخته شدم، بی مسئولیت شدم، مردانگیم گرفته شده. مثلا اون داره بیشتر ازمن درمیاره، اون شغلش بهتر از منه و همین سوال رو تو یه عده ی دیگه آخر پرسیدن. یعنی بعد از اینکه پرسیدن به کی رای میدی؟ و نتیجه رو حالا راست و دروغش، البته حالا الان شوخی میکنم احتمالا درست بوده. یعنی داده ها fake نبودن . در اسلاید نوزده شما میبینید ، اگر از خانم ها این سوال روبپرسن که شما بیشتر درمیاری یا همسرت؟ چه قبل از اینکه بی کی میخوای رای بدی؟ چه بعد از اینکه به کی میخوای رای بدی بپرسن؟ خیلی تفاوتی نکرده. یعنی دو ستون سمت راست در ردیف بالا هست، در صورتی که تو آقایون یه تفاوت معنی داری میکنه . وقتی یادشون میوفته که ای وای ممکنه خانومت بیشتر از شما در میاره یه دفعه میبینیم میزان رای دادن به کلینتون” در واقع نقصان پیدا میکنه و رای دادن به ترامپ” یه دفعه میزنه بالا. یعنی اگر دو ستون سمت چپ رو نگاه کنید، اگر قبلش تو ذهن اینها اصطلاحا میگن prime یه جور فعال کنی که یادت میاد؟ الان حواست هست که درآمد شما از همسرت کمتره؟ اون موقع میبینی تعداد بیشتری به ترامپ” رای میدن در مقایسه با کلینتون” . اون ستون اول سمت چپه.. در صورتی که این سوال رو بذاری آخر از افراد بپرسی، یادشون نباشه یا این حس توشون زنده نباشه اینکه بین این دوتا کیو ترجیح میدی؟ خانم کلینتون” رو ترجیح میدن. خانم کلینتون” بیشتر سنبل تا حدی فمینیسم و ترامپ” که یک نوع اون مرد سالاری کلاسیک آمریکاست. و این مثالایی که میزنه ، میگه ببین چقدر راحت افراد بابت این قضیه اصطلاحا manipulate میشن. یعنی همین که یادشون بیاد که ببین خانوم شما از شما داره بیشتر در میاره یه احساس آسیبپذیری میبینن، این احساس آسیبپذیری باعث زنده شدن اون باورها یا گرایشات مردسالارانه، حتی اون مردانگی سمی میشه و خیلی راحت هم میشه ازش بهرهبرداری کرد. میشه در واقع تو انتخابات مطرح کرد و چند اسم رو نام میبره که quotation ، نقل قول هایی ازشون داره که در همین راسته هاست. از جمله رجب طیب اردوغان” ، دوترته” مال فیلیپین ، و اون عمران خان” پاکستان که اینا نقل قول هایی مثل این دارند که تقریبا مضمونشون به اینه دیگه. آخه دیگه قرار نیست که خانم ها تو همه ی حوزه ها وارد شن، یا بالاخره بین مرد و زن تفاوت هست یا خانم ها همش میان تو امور شغل و اینا پس خانواده رو کی بچرخونه؟ یعنی به نوعی اون رویکرد سالاران سنتی وقتی فعال میکنند، طرفداران زیادی جمع میشن. یااین تیشرت مشهوری که در واقع اینجا شما میبینید طرفداران ترامپ” داشتند و به نظر میومد نقش عمده ای در بسیج اون لایه های خاصی که بهش رای دادن داشت . نمونش رو توی این دو اسلاید براتون گذاشتم، ببینید نوشته I support Donald trump من از دونالد ترامپ” حمایت میکنم. I love freedom آزادی رو دوست دارم . I drinl beer من آبجو مینوشم.این آبجو نوشیدن و شکم آبجویی داشتن ، معمولا یادآور اون مردسالاری قدیمه دیگه، شکم گنده ای که اون رو مینداخته رو شلوار و مال آبجو است و میشنه ر مبل و آبجوشو میخوره و یادآور اینه که خانم داره تو آشپزخونه کار میکنه و این داره آبجوشو میخوره. I drink beer , I turn wrenches من آچار دستم میگیرم و میچرخونم ، پس یه ذره فنی بودن رو نشون میده . I protect my family من از خانوادم حمایت میکنم، باز اون نقش مردسالارانه ی کلاسیک که آقایون وظیفه دارن مواظب خونواده باشن، پول دربیارن خونواده رو تغذیه کنند، آچار دستشون باشه و بعدم که میان خونه جلوی مبل ولو شن آبجوشون رو بخورن. I own guns من اسلحه دارم. این همون اشاره به اون لایه های محافظه کار و سنتی که خب مردا باید اسلحه داشته باشن دیگه. و از اون طرفداران حمل اسلحه هستند. اگه دوست نداری برو کنار. این میگه که ببین چه جوری این داستان، این مردان سرخورده، اوناییکه احساس میکنن مردسالاریشون به زیر سوال رفته و دارن افت میکنن خیلی راحت به این گرایش ها پاسخ میدن و در انتخابات در واقع میتونن رای این ها رو جمع کنن. خب اینجا یه ذره بذارید من یه چیزی رو، این جمله رو من خیلی دوست دارم و البته نقل قولیه که استاندال” نویسنده ی فرانسوی به ماکیا ولی” نسبت میده و در اون کتاب سرخ و سیاهش، فصل چهارم نوشته آورده و جای دیگه ندیدم. یعنی اینم باز راست و دروغش با استاندال” به ماکیا ولی” این رو گفته ، گفته : E sara mia colpa se cosi e ? این اون ایتالیاییه میانه است، و بازم تقصیر منه، حالا که دنیا اینجوریه . اینو من این جمله رو خیلی دوست دارم . یعنی اگر دوستان تا اینجای کار ناراحت شدید یا حس میکنید که ای بابا این نمیشه که حالا مثلا خب اون سیاست مدار ها و دنیا اینجوریه تقصیر من نیست دوستان. اینجوریه دیگه .. یعنی این داستان روند حرکت خانم ها و بازار کار ، عوض شدن الگوهای پدرسالارانه و خشمی که تو یه عده جمع شده و دور سیاستمداران مربوطه جمع میشن ، E sara mia colpa تقصیر من نیست . وقتی اینجوریه .. خب باز یه سری آمار نگاه کنیم ، مثلا میگه در وضعیت فعلی آمریکا چهل و هفت درصد نیروی کار رو خانم ها تشکیل میدن در صورتی که مثلا چهل سال پیش این رقم کمتر بوده. یعنی تقریبا داره به پنجاه- پنجاه نزدیک میشه . یا تو بعضی حوزه ها حضور خانم ها به سرعت در حال پررنگ شدنه. چندتا آمار فقط برای اینکه این سناریو تو ذهنتون بیاد. در اسلاید بیست و چهار این رو دارم. هزار و نهصد و هشتاد ، یعنی آخرای کار جیمی کارتر” و اومدن رونالد ریگان” . این از اون دوره هایی که در واقع خیلی توی محاسبات لحاظ میشه چون میگن با اومدن ریگان” و مارگارت تاچر” یه تغییر عمده در جهان غرب اتفاق میوفته ف این مصادف است با تقریبا همون سال های اول انقلاب ایران. چهار درصد وکیل ها خانم بودند. چون وکالت هم پر درآمد وپر طرفداره. تو 2020 شده چهل و سه درصد، یعنی ببینید شاهد افزایش خیلی زیاد هستیم. یعنی خانوم ها دارن بازار کار رو توی رشته های خوب سریع پر میکنند. حالا بازم دارم میگم اصلا صحبت ریچارد ریوز” نیست که این تهدیده.. نه اصلا هیچی نمیگه. اتفاقا گفتم با مایکل شرمر” و جزو اون پیکان خوش فکری جوامع غربه. میگه این مسئله داره اینجوری تصور میشه که اینا دارن سهم آقایون رو میخورن و این سهم کار و تحصیل که در واقع گرفته شده ، باعث سرخوردگی اون ها میشه و سیاستمداران دارن از این دفاع میکنند . من تا اینجای کار توجیه شدم که واقعا این سرخوردگیه یه جریانیه، وجود داره .و به همین دلیل ریچارد ریوزگ میکه باید به این بپردازیم. ببینیم از کجا اومده ؟و راه حل درستش پیدا بکنیم. نه اینه که خب آقایون دیدن که ما نمیتونیم وکیل بشیم، برای اینکه صندلی های وکالت رو خانم ها اشغال کردن ما سرخورده شدیم، ناامید شدیم ، هی میشینیم آبجو میخوریم ، هی میشینیم حشیش میکشیم، شکممون گنده میشه ، سر کار نمیرم و حوصله ی درس واینا نداریم و دل مرده میشیم و دیگه زندگی رو هم ول میکنیم . این روند به نظر هست ولی دنبال علتش بگردیم چون بعدا باید ببینیم چیکار میتونیم براش بکنیم ؟ خب یه چیز دیگه که میپردازه ؟ باز میگم به نظرم ریچارد ریوز” منصفه. اینجا تا حدی شبیه به کارهای کریستینا هاف سامرز” که اشاره کردم به یکی از کتابهاش و اونم اینه که درآمد خانم ها هم به ازای در واقع هفته ی کاری در حال افزایشه و داره به درآمد آقایون نزدیک میشه .باز اون شاخص هزار و نهصد و هفتاد و نه ،همان هشتاد تا دو هزار و بیست .این مقطع چهل ساله رو نگاه کنیم درآمد آقایون به طور متوسط با لحاظ دلار دو هزار و بیست یعنی اصلاح شده با تورم ، حدود هزار دلار در هفته بوده که میانگین رسیده به هزار و صد دلار. ده درصد افزایش پیدا کرده و این هم خودش یه نکته است ، چون بعدا راجب این هم صحبت خواهیم کرد . در صورتی که درآمد هفتگی خانم ها از ششصد دلار رسیده نهصد دلار، پنجاه درصد افزایش پیدا کرده. پس توی مقطع چهل ساله درآمد آقایون به طور متوسط ده درصد زیاد شده ، درآمد خانم ها پنجاه درصد زیاد شده . ولی هنوز میبینیم درآمد میانگین خانم های سفیدپوست حدود نهصد دلار در کار هفتگی هست ، برای آقایون هزار و صد دلار. یعنی یک شکاف درآمدی هنوز داریم. ولی این شکاف به سرعت در حال بسته شدن است. برای کیا ؟برای خانم های سفیدپوست. سیاه پوستا رو میبینیم.. آقایون سیاهپوست خیلی افزایش درآمد نداشتند ، ولی خانم های سیاهپوست تقریبا به آقایون سیاهپوست رسیدند. یعنی شکاف درآمدی در این گروه حتی سریع تر بسته شده و اسلاید جالبی که هست این از اون اسلایدهای جنجالیه! یعنی سر این به قول معروف گیس کشی زیادی هست و دعواست. ولی من خودم فکر میکنم اسلایدش درسته و منابع مختلف رو که نگاه کردم به نظر میاد بقیه صحه میزارن روش، اونایی که از جزیان های مختلف هستند. میگه الان شما نگاه کنید میانه ی درآمد خانم ها در آمریکا هشتاد و دو درصده آقایونه. یعنی خانمها به طور متوسط هفتگی هشتصد و نود و یک دلار در میارن، آقایون هزار و هشتاد و دو دلار درمیارند. یعنی هشتاد و دو درصد اون خواهد بود. منتها وقتی نگاه میکنی اون اسلاید بیست و شش ، ردیف بالا مال سال های هزار و نهصد و هفتاد و نه. ببینید هزار و نهصد و هفتاد و نه این نابرابری خیلی زیاد بوده .. یعنی تقریبا یک شکاف شاید پنجاه درصدی بوده . ولی الان داره نزدیک میشه و دو منحنی رو نگاه کنید ،اون نقطه چین خانم ها هستنئ، خط ممتد آقایون هستند. تقریبا رو هم سوار شده و اشاره میکنه که مایکل شرمر” هم خیلی قشنگ تو مناظره ای که داشت باهاش میگفت که این pipeline خط لوله است . خط لوله شما دیدین وقتی شیر آب رو باز میکنیم ،ممکنه آب داغ رو باز کنیم ولی آب هنوز داغ نیست برای اینکه تو لوله داره میاد. و آمار این رو نشون میده که به زودی این دو به هم میرسند و عملا اون داستانی که بهش میگن شکاف درآمدی برطرف خواهد شد و همین الانم این شکاف قسمت عمده اش این نیست که در ازای کار برابر دارن به خانم ها کمتر حقوق میدن، بلکه مال اینه که هنوز خانم ها اون درجات علمی یا تجربه ای یا تخصصیشون برابر آقایون نشده ، در نتیجه میانگین درآمدیشون پایینتره . یعنی از همه ی جبهه ها چه از جوردن پیترسون” که قطعا اینگونه است، کریستینا هاف سامرز” نگاه میکنی،ریچارد ریوز” نگاه میکنی و حتی بعضی گروه های فمینیستی به این صحه میذارن که آره این داستان مال این نیست که کار مساوی میکنی کمتر بهت حقوق میدن ، اون هم هست ولی الان بیشترش ماله اینه که هنوز اون تخصص یا اون رتبه ی علمی رو نداره و این نظریه ی pipline یعنی اینکه از اون دور شروع شده داره میاد ، تو کارهای ساده ترداره شکاف بسته میشه، هنوز اون نوک قله شکاف جدیه. نوک قله کجاست ؟ اصطلاحا میگن C- suite اون درجه C در اداره ها . یعنی اونایی که chief هستند. مثلا chief executive officer . chief financial officer . CFO و اینا.. مدیرعامل های شرکت ها . مثلا یکی از شاخص هایی که مرتب بهش استناد میشه، fortune500 هست. 500 تا موسسه برتر آمریکا از نظر ثروت و درآمد . هزار و نهصد و نود و پنج، خیلی وقت پیش نیست ،میشه حدود بیست و هفت، هشت سال پیش .هیچ کدوم از پونصد تا کمپانی اول آمریکا CEO شون ، اون مدیرعاملشون خانم نبوده .تو دو هزار و بیست و دو ، چهل و یکیشون بوده. تو کتاب بهش استناد شده. و البته من چک کردم همین دیروز ، چهل و هفت تا شده تو دو هزارو بیست و سه . شکاف هنوز خیلی زیاده ، یعنی قاعدتا باید دویست و پنجاه به دویست و پنجاه باشه اگر برابری باشه. الان چهل و هفت هست به دویست و پنجاه و سه ، ببخشید چهارصد و پنجاه و سه. ولی این شکاف بهنظر یا در حال کم شدنه ولی هنوز خیلی شکاف زیادی داره. این عکس هم خانم کریستینا هاف سامرز” هست. که معتقده این شکاف درآمدی is highly discredited factoid . یک factoid یک فکت مانند رد شده است . یعنی داره این شکاف درست میشه و الان مشکل اون نیست، مشکل جای دیگست. حالا به این خواهیم رسید. همین جا فرصت شد که یه مقدار به این خانم اشاره کنم. کریستینا هاف سامرز” یه کتابی داره با سالی ستل” .سالی ستل” حالا اون کی بود ؟ اگر یادتون باشه همون کتاب brain washed رو نوشته بود. همونی که توش اشاره کرده بود که …. شروع کتاب این brain on ahmadi nezhad مغز ما بر روی احمدی نژاد که یه عده رو آزمایشش رو پخش کرده بود که افرادی که زمینه ی یهودی داشتند و تصاویر آقای احمدی نژاد رو بهشون نشون داده بود و تغییرات مغزی اینا رو تو دستگاه FMRI میخاست ببینه. که در واقع با استعاره ای شروع کرده بود که وقتی شما.. حالا جالب بود دیگه اسم آقای احمدی نژاد نفر اول این کتاب سالی ستل” بود.اون brain washed مغزشویی شده. و سالی ستل” با کریستینا هاف سامرز” یه کتاب جالب دیگه داره ، این رو به نظر من دوستانی که به مساءل رواندرمانی ، مسائل بهداشت روان، روانپزشک و اینا علاقه دارن با دید انتقادی نگاه کنند . one nation under therapy که این معتقده که یه مقداری به نظر میاد بیش از حد مردم رو داریم بیمار نامگذاری میکنیم . همه رو داریم تو قالب های بیمار میگنجونیم و اصرار داریم که تو باید بری درمان بشی تو باید بری کمک بگیری، مرتب هم داریم میگیم آمار بیماری های روانی رو به افزایشه، در صورتی که خیلی از این ها بیشتر به نظر میاد مشکلات انطباقیه. بیماری به این معنی نیست و یه صنعتی درست شده که همه چی روش برچسب بیماری بزنی و اینها رو بفرستید برای درمان . درصورتی که خیلی ها .. این افسردگی نیست دیگه ! واکنش طبیعی شما به شرایط بده، بعضی از اینها خب دلخوشی نداری، سرگرمی نداری، سرخورده شدی .. این مقطع قشنگی رو داره. این کتابش رو من تایید میکنم و فکر میکنم این رو دنبال بکنید . one nation under therapy که این رویکرد دیگه میشه گفت مد گونه ی اینکه همه چیز بیماریه و باید براش بریم درمان بگیریم داره جامعه ی لااقل غربی رو آسیب میزنه و برای بخشی از جامعه ی ما هم که از اون تاثیر پذیرفته داره پررنگ میشه . اما بحثمون رو ادامه بدیم ، دور نشیم. خب حالا میگم این بحث جمله ی ماکیا ولی ” هم دیگه یادتون باشه .. اینا این ادعا رو میزارن تقصیر من نیست ، E sara mia colpa se cosi e ? تقصیر من نیست وقتی امور جهان اینگونه است. خب باز ریچارد ریوز” به اون مسئله ی بازی های کامپیوتری میپردازه که آیا بازی های کامپیوتری داره این شکاف ایجاد میکنه ؟ نتیجه که میگه میگه نه! میگه هزار و نهصد و هشتاد، تقریبا سه ساعت در هفته مردان بازی های کامپیوتری داشتند ، الان به طور متوسط شیش ساعات، یعنی دو برابر شده. و این سه ساعت اضافه نمیتونه اینقدر افت کار و تحصیل رو توضیح بده. ممکنه اثر داشته باشه، پس اگر شما دیدین آقا پسر شما داره بازی کامپیوتری میکنه ممکنه درصدی روی عقب افتادنش در جریان رقابت شغلی و تحصیلی از خانم ها اثر داشته باشه. ولی ریچارد ریوز” معتقده این متهم اصلی نیست ، یه پدیده ی دیگه رو بررسی کرده .. اونم fact هاش قشنگه.. میگه کارهای مردانه که نیاز به قدرت بدنی و جثه ی قویتر دارن رو به کم شدن هستند به همین دلیل بازار کار داره برای خانم ها مناسبتر میشه .این آمار بد نیست نگاه کنید ، این آمار اداره ی کار آمریکاست، تو ایران نمیدونم واقعا ما آمار نداریم و دلیلی هم که همش به اون استناد میکنیم اینه که حدس بزنیم که از روی قراین مال ما چگونه خواهد بود؟ میگه که کار هایی رو که مردانه حساب کردن یعنی قدرت بدنی مردانه میخواد، که شامل بلند کردن اشیایی به وزن بیست و پنج تا پنجاه کیلوگرم به صورت گهگاه و برداشتن مکرر دوازده تا بیست و پنج کیلوگرم به صورت مرتب هست رو اینا رو مردانه تلقی میکنه. پس اگر شما مثلا تو خط حمل چمدان به خصوص ، الان یاد اون افتادم. توی فرودگاه کار میکنی که میگه از سی کیلو بیشتر نباشه ، یعنی شما هر ازگاهی باید یه سی کیلو رو بلند کنی بذاری روی این قضیه ، این یه کار مردانه حساب میشه . یا مثلا تو کار ساختمان که مجبور شی فرغونی رو بلند کنی ، سطلی رو بلند کنی که بین بیست و پنج تا پنجاه کیلو وزن دازه این کاریه که میگن دیگه مناسب بدن مردانه است. میگه فقط ده درصد مشاغل فعلی غرب آمریکا شامل این قانون میشن . یعنی نود درصد مشاغل جوری هستند که از نظر بدنی خانم ها و آقایون میتونن این کار رو دنبال کنند. در صورتی که پنجاه سال ، پیش قطعا خیلی متفاوت بوده . باید تیرآهن بلند میکرده ، نمیدونم بالای داربست میرفته.. الان خیلیاشون رو ربات انجام میده ، کارخونه انجام میده ، وسائل مکانیکی انجام میده و نیازی به قدرت بدنی نیست . پس یه عامل رو robot-proof jobs میگه و معتقده که این آینده ی بدی رو برای بازار کار به ضرر آقایون یعنی اون مزیت بدنیشون رو از دست خواهند داد و به همین ذلیل تو بازار کار شاید اون چند درصدی که دارن ریزش میکنند به این دلیل باشه. که سابقا اینا قدرت بدنی داشتن ، به خاطر هیکلش اینا رو استخدام میکردن الان فقط ده درصد مشاغل است که هیکل شما به دردتون میخوره توی شغلتون . و یه جور رقابت داره برابر تر میشه. یا باز وقتی نگاه میکنید مثلا دیدن بورسیه هایی که به لااقل به سیاهپوست ها تعلق میگیره خیلی بیشتر زنانه شده، باز تو اسلاید سی و یک شما دارید میبیند، تو مقاطع کاردانی، کارشناسی و بعد از اون هفتاد درصد در واقع درجاتی که به دانشگاهی به افراد داده میشه بیشتر به خانم ها هست . به بیان دیگه این رو دقت کنید داریم به حل معما نزدیک میشیم. این نابرابری، این عدم توازن و این افول آقایون و افزایش شکاف در گروه های محروم قومیتی پررنگ تره. مثلا سیاهپوست ها، اینا شغلشون بیشتر دارند در معرض خطر میبینن، اون داستان شغل مردانه بیشتر داره آسیب میبینه و تو دانشگاهم خیلی ناموفقتر از خانوم ها دارن عمل میکنند. خب بازم یه چندتا چیز جالب دیگه گفت ،حالا یه مقدار شاید به قول خارجیا حواسپرتی برامون بیاره، distraction بیاره ولی میگم نویسنده های خوب، کتاب خودشون رو با اشاره به بعضی از چیزا جذاب میکنن. که شما میگی عه به این فکر نکرده بودم یا چه جالب و گاهی اوقات ممکنه اصلا کل مطلب کتاب یادش میره ولی اینو یادش میمونه . مثلا یه چیزی یاد میکنه که توی پسران سیاهپوست و این اقلیت های نژادی داره مد میشه ،بهش میگن nerd defense . دفاع در واقع میشه nerd. Nerd میشه در واقع همین بچه درسخون عضر میخوام بچه خر خونه اینا … که مد شده دیده بود که جوونای سیاهپوست عینک میزنند و عینکشون آفتابی نه ،عینک طبی میزنند ولی شیشه اش شیشه ی معمولیه. ذره بین نداره و چرا این کار و میکنه؟ وقتی پرسیده. میگه اینجوری به نظرintellectual میایم. اینجوری به نظر دانشگاهی میایم، اینجوری به نظر تحصیل کرده میایم. و حتی از کیسی شروع میکنه به نام دوایت” که درواقع فرزند خوانده اش هست ، و میگه دیدم عه عینکی شده.میگم عه چه جالب چشمات ضعیف شده؟ میگه نه نشده.اینو که میزنم رو من جدی تر حساب میکنند. یعنی تو جمع احساس میکنند این بابا بچه درس خونه و اینا . چون انقدر این قضیه داره توی این گروه های اقلیت به ویژه سیاهپوست ها پررنگ میشه که ببین دانشگاه نرفتی ، ترک تحصیلی بودی و مردم از اینها اجتناب میکنند که اینا ادای روشنفکری رو در میارن. و یکی از ادا هایی که برای روشنفکری در میارن اینه که عینک بزنن که آهاا این مثلا دانشگاهی ای چیزیه در صورتی که عینکش طبی نیست. و باز به مطالعات جالب دیگه ای اشاره میکنه.. اینا هم یه نگاهی بهش بندازیم بد نیست. البته این کتابش نیست reference تو کتاب بود، من رفتم reference رو استخراج کردم، چند تا اسلایدشو براتون گذاشتم ، خالی از لطف نیست و شما رو تا حدی در داستان رو براتون روشن میکنه. اونم نگرش درواقع سفیدپوستان آمریکا هست به قومیت های مختلف ، مرد و زن . مثلا در اسلاید سی و سه نگاه کنید سفید های آمریکا ، مردان سیاهپوست رو این مقیاس در مورد خشونت هست violence هست. خیلی خشن میبینند.. در صورتی که مردان سفید رو کمتر خشن میبینند و باز همین قانون رو در مورد خانم ها هست ولی خانم ها خیلی کمتر. این اسلاید رو روش یه ذره تامل کنید باز جالبه ! اشاره اش به اینه که سفیدهای آمریکا ، مردان سیاهپوست رو خیلی خشن میبینند ، ولی زنان سیاهپوست رو خشن نمیبینند. به عبارت دیگر خشن دیدن این گروه مردان خود غوز بالا غوز شده. یعنی نه تنها یه عده در جامعه داره پیدا میشه که سرخورده هستند، تحصیلات دانشگاهی ندارند، شغل های پر درآمد ندارند، بلکه بقیه هم دارن اینا رو به شیوه ای خشن در اسلاید سی و سه از نظر جنسی بی بند و بار و بوالحوس اسلاید سی و چهار . مثلا جالبه این داستان بی بند و باری جنسی رو خیلی به خانم های سیاهپوست نسبت نمیدن، میگن آقایون سیاهپوستن، دنبال کار که نمیرن، دنبال درس که نمیرن، خشن هم که هستن ، مواد هم میزنند، همش هم دنبال روابط جنسی گذرا و بدون تعهد هستند و یه جور طرح واره ی منفی هم بهشون شکل میگیره . و همین مسئله سرایت پیدا میکنه به درک هوش. مثلا باز در اسلاید بعدی که این جا اسلاید سی و پنج هست در مقابل من هست، شما ببینید جامعه ی سفیدپوست آمریکایی سفیدها رو باهوش تر فرض میکنه و این رو در مورد خانم های سفیدپوست پررنگ تر و در مورد سیاه پوست ها خیلی کم هوش میبینتشون. ولی خانم های سیاه پوست رو اونقدر کم هوش نمیبینه که آقایون سیاهپوست رو میبینه. خب از این چندتا اسلاید چه نتیجه ای میخوام بگیرم؟ نتیجم اینه : ببین یه گروهی توی این رو توی اون داستان مردان بد هم اشاره کردم و در کتاب دیگری که به زودی دو سه – هفته دیگه خدمتتون معرفی خواهم کرد به عنوام پایان انقلاب جنسی که لوییس پری” نوشه اشاره خواهم کرد.خلاصش اینه .. میگه ببین آقایون دارن دچار یک انشقاق میشن، خب.. یه سری از مردان هستن که برندگان چهل سال اخیر بودن، درآمدشون خیلی رفته بالا، prestige شون خیلی رفته بالا، اینا اکثرا سفیدپوست هستند، مدرک دانشگاهی دارند و جامعه به این ها خیلی به دیده ی احترام نگاه میکنه، یه سری آقایون هستند که دارن تو نردبان با سرعت تنزل میکنند. اینا اونایی هستند که مدرک دانشگاهی نیز ندارند، intellectual نیستند ، عینک ندارن بزنند، دانشگاه نرفتن ، کار پر درآمد ندارن ، جامعه اینارو خشن، از نظر جنسی بی مسئولیت، از نظر انگیزشی به نوعی رها شده میبینه و بهشون احساس منفی داره . این روند در جامعه ی غربی در حال پر رنگ شدنه و من احساسم اینه ولی مدرکی ندارم که دلیلی نداره در کشور ما هم این در حال شکل گیری نباشه. یعنی اونا حس میکنند درآمدشون پایینه، اون قدرت سابق احترام مردانه رو این بخش از مردان ندارند و انگیزه ی درس و تحصیلشونم داره میاد پایین و این وسط باعث شده که اینطور به نظر میاد که خانوما اومدن جلو جای اینا رو گرفتن و نکته خیلی مهمه کتاب همینه ! که این تصور که این افول اون دسته از آقایون که خودش رو حالا تو چند دقیقه ی آینده براتون روشنتر خواهم گفت با مصرف بیشتر مواد، بی انگیزه گی تحصیلی، اضافه وزن ، عدم تحرک مناسب ، نداشتن انگیزه برای زندگی ، کار، تحصیلات ، تشکیل خانواده، این رو به غلط دارن نسبت میدن که خانم ها اومدن جای اینا رو گرفتن و یه سری سیاستمدار دارن از این سو استفاده میکنند که بفرما ببین ! شما نمیتونی بری دانشگاه، سرخورده شدی برای اینکه شغل خوب نمیتونی پیدا بکنی برای اینکه خب خانوما اومدن شغل شما رو گرفتن و البته یک سری آقایون هم داریم که به شدت داره خوش به حالشون میشه. اون درصدی هستند که سال به سال داره درآمدشون میره بالا و جزو اون لایه های بالاتر هستند و معمولا هم تو غرب سفیدپوست هستند. فرصت شد اون داستان nerd defence بوده ، دفاع عینک یه کتاب دیگه خدمتتون معرفی کنم این و من توی یک فصل ناتمام معرفی کردم ، امیدوارم بتونم با یافته های جدیدتر این رو معرفی کنم و اون مبحث طرح واره ها رو ببندم . تهدید طرح واره ها. این در واقع کلود استیل” هست که همین تهدید طرح واره ها رو درواقع تهیه کرده منتهی اسم کتابش هست whistling Vivaldi در واقع میشه سوت زدن ویوالدی. و داستانش اینه که همونطور که اون گفتیم عینک طبی به ظاهر میزد که فکر کنند intellectual مد شده یه سری از همون جوونایی که لایه های پایینتر رو قرار دارند و درآمدی کمتر هستند و جامعه به عنوان خشن به اینا نگاه میکنه، یکیرو پیدا کرده بود، دیده بود این راه میره Vivaldi سوت میزنه . خب Vivaldi یه چیز با کلاسه موسیقی کلاسیکه و وقتی یکی Vivaldi میزنه یعنی احتمالا یه آدم intellectual از طبقه ی بهتریه. گفته چرا Vivaldi سوت میزنی؟ از Vivaldi خوشت میاد؟ میگه نه وقتی Vivaldi سوت میزنم مردم من رو دست بالا تر میگیرن، برای این که دیگه کار به جایی رسیده که دیگه هیشکی مارو آدم حساب نمیکنه ، یه جور داریم هی تو جامعه طرد میشیم و این شروع قضیه بود…. یا مسئله ی دیگه ای که داره میگه، میگه که اون لایه ای که داره افت میکنه ، همزمان پاش به زندانم بیشتر داره کشیده میشه ، به جرم و خلاف.. حالا اون منتهی الیه، و از جنبشی هم یاد میکنه که میگه ببین یه دلیل دیگه ای که اینا دیگه از درس و کار دارن جا میمونن، مال اینه که اینا سوپیشینه پیدا کرندوتو دوره دبیرستان کتک کاری کرده، بزهکاری کرده ، خلاف کرده و در واقع چون سو پیشینه داره ، داره از حقوق بعدی محروم میشه . یه جنبشی در غرب داره شکل میگیره که میگن برای اینکه این رو اصلاح کنیم یه چیزی درست کردن به نام ban the box این فکر نمیکنم تو ایران خیلی مصداق داشته باشه ، ولی نکته اش جالب ! ban the box . the box چیه؟ میگه وقتی شما میرید یه جا استخدام میشی، میگه که آیا سوپیشینه دارید یا نه ؟ یا تایید میکنن من سوپیشینه ندارم. اگر بعدا فهمیدن من سوپیشینه دارم، من رو میتونن اخراج کنند. اینجوری.. و یه عده جمع شدن میگن این ban رو باید بردارید.برای این باعث شد عده ی زیادی از اونایی که که به خاطر تکانه ای بودن، به خاطر یه نوجوانی پر تلاطم ، سو پیشینه پیدا کردن دیگه زمین خوردن و دیگه نتونستن مسیر رو ادامه بدن و جامعه هم داره مرتب اینا رو از خودش رد میکنه ، طرد میکنه و در واقع این یک خطر هست که شما با یک گروهی مواجه بشید که این گروه به نوعی طرد شده هستند، سرخورده هستن و دارن آرمان های خودشون رو از دست رفته میبینند و این وسط دارن افت میکنن ، میرن طرف مواد، میرن طرف عدم تحصیلات ، شغل ای با درامد کم، و یک هسته یبدخیم رو تو جامعه تشکیل بدن. و ریچارد ریوز” میگم من در لحظه به لحظه در این کلیپ باید به این نکته یاداوری کنم، why it matters? رو چرا این مهمه ؟ رو یادآوری میکنه. میگه اینا بعدا ممکنه هسته های خشن و افراطی سیاسی در جامعه تشکیل بدند که به ضرر همه ی گروه های دیگه بشه . مثلا از کتاب های قبلی از چیزی یاد کردم خدمتتون، incel ها. Incel . involuntary celibate گروه هایی که به صورت ناخواسته مجرد موندن. میگن اینقدر دیگه شغل پیدا نکردیم، تحصیلات خوب نداشتیم، استانداردها رفته بالا ، درآمد ما زیاد نشده حتی نمیتونیم ازدواج کنیم . به قول امروزیا میگن بهمون دیگه زنم نمیدن و اون مرد سالاری سابق هم نیست که تا پا به بلوغ میذاشتیم یکی رو برامون در نظر میگرفتن و زود تشکیل خانواده میدادیم و پایدار میموندیم. نه دیگه ! اینجوری موندیم. باید بریم ازون تارکه دنیا ها بشیم، فقط خودمون با بازی کامپیوتری و گوشی واینا مشغول کنیم و این اشاره کرده که این گروه ها اولا روی رای دهنده ها دارن اثر میذارن، جریانات افراطی رو تو جامعه دارن دامن میزنند و سیاستمداران فرصت طلب دارن از اینا استفاده میکنن. و در واقع اون جمله ای که میگفت باید گروه های مسئول حواسشون باشه ، باید یه فکری برای این بکنیم. خب امیدوارم تا اینجای کار مطلب رو تونسته باشم بهتون منتقل کنم . بیایم ببینیم چند مبحث قشنگ دیگه تو کتاب هست که باز خدمتتون ارائه بدم و بحثمون رو دنبال کنیم . خب همین جای کار یه چیز دیگه داره مطرح میکنه ، اینم باز جمله ی ماکیا ولی” رو برای خودم باید بگم وقتی امور جهان اینگونه است دیگه تقصیر من نیست . اونم یه مفهومی رو مطرح کرده به نام self-complexity . self- complexity چی میگه؟ این نکته ی قشنگی داره. قابل توجه خانم هاست به خصوص! این جمله رو شما ممکنه زیاد شنیده باشید، مثلا خانم ها میگن که ما الان یه نقش دوگانه داریم ، که اتفاقا زندگی رو خیلی دشوار کرده برامون.. یه نقشش اینه که باید هم تو محیط بیرون کار کنیم ، تو تحصیل رقابت کنیم ، تو آزمونها موفق بشیم، تو شغلمون موفق بشیم، هم این که مادر خوبی باشیم. یعنی تو دو جبحه باید دو نوع هویت داشته باشیم. آنچه که مبحث self- compelexity میگه اینه : میگه لزوما به این بد نگاه نکنید ! self- compelexity این رو میگه، میگه هر انسانی برای خودش یه هویت تعریف میکنه، خب؟ مثلا من خودم رو به عنوان مثلا یک ممکنه روانپزشک تعریف کردم. تمام هم و غمم اینه که روانپزشک خوب و موفق باشم. یه نفر دیگه خودش رو یک business man موفق تعریف میکنه ، یکی خودش رو یک نقاش خوب معرفی میکنه. منتهی نکته ی قشنگ self- compelexity اینه.. میگه اگر مورد اول نشد ، هویت دومت چیه؟ یعنی فکر کن شغلت رو گرفتن، فکر کن دیگه مدیرعامل موفق نیستی، فکر کن نقاش موفق نیستی ، فکر کن سیاستمدار موفق نیستی، بازنشسته شدی، خونه نشین شدی. هویت دومت چیه؟ انسان هایی که دارای هویت دوم هستند یا هویت سوم ،چهارم هر چی بیشتر، افرادی هستند که دارای پیچیدگی خویشتن هستند self- compelexity و سال به سال مطالعات خودشناسی و موفقیت فردی داره این رو نشون میده . میگه هر چقدر self- compelexity بیشتر باشه در ایام پر تلاطم تابآوریت بیشتره شادکام تری و تو زندگیت موفق تر خواهی بود. همون داستان انسان یه بعدی . مثلا طرف میگه ببین من تمام هم و غمم رو گذاشتم نمونه ترین جراح شهرمون باشم. میگه خب اگه اون نشد ، دلخوشیه بعدیت چیه؟ میگه خب یه ورزشکار خوبم هستم. یه هنرمند خوبم هستم. یه نوازنده ی خوبم هستم یعنی گاهی اوقات که تو اون شکست میخورم، پناه میبرم تو self دوم، تو خویشتن دومم و تو اون پناه میگیرم و اون دردها رو در واقع تسکین میدم. چیزی که دیدن اینه اون طبقه ی خانم ها که دارن وارد بازار کار و تحصیل میشن در مقایسه با آقایون self- compelexity بیشتری دارن ، درسته بار بیشتری رو تحمل میکنم، هم مادر نمونه باشم ، هم دکتر نمونه باشم ، هم فرض کن هنرمند نمونه ای باشم ولی فراموش نکن این یه خوبی هم داره ، اگه یکیش آسیب دید ، Self خویشتنت با سر زمین نمیخوره و میتونه چه شناور نگهت داره، در صورتی که اون آقا وقتی ورشکست میشه، شغلشو از دست میده خیلی بیشتر در معرض خودکشی قرار میگیره ، در معرض بیماری عمده ی روانپزشکی ، اعتیاد و غیره قرار میگیره. درسته از شغلم برکنارم کردن ولی از مادر نمونه که من رو برکنار نکردن. این برای خیلی از خانم ها کافیه ولی برای آقایون کافی نیست. ولی پس من چی؟ میشم پدر نمونه؟ اصلا این برای من مهم نبود ، من اولویتم این بود هیشکی تو اداره کار مثلا تو محل کار مثل من نمیدرخشه. پس یه دلیلی که روانشناختی دارن میگن، میگن که یه چیزی هم که باعث شده آقایون دارن زمین میخورن اینه که self- compelexity ندارن . در نتیجه یعنی وقتی فروش مغازه کم میشه ، همه چیشون رو میبازن درصورتی که خانم هایی که وارد بازار کار شدند، چون با self- compelexity اومدن.. درسته که فشار بیشتر تحمل میکنن، هم به وظایف مادری برسم، هم به وظایف رشته ی کاریم برسم ولی وقتی تو یکیش آسیب میبینن اون یکی میتونه جبران کنه و شناور نگهشون داره.پس اینم نکته ی قشنگیه که بهش توجه کنید. شاید این مزیت باعث شده که و این حالا بعضیا میگن خب پس چی کار بکنیم؟ چیکار کنیم؟ یه پیام ساده.. اگر شما جز آقایونی هستید که احساس میکنی داری ته نشین میشی، داری پناه میبری به بازی کامپیوتری و ماریجوانا و گل اینا و احساس میکنی انگیزه نداری ، ببین self ت چند تا است؟ آیا self های متعدد تونستی ؟ خویشتن های متعدد ، خود های متعدد ، ego های متعدد برای خودت تعریف کردی؟ یا اینکه نه یه دونه موندی. اگر فقط فکر میکنی همه چیت، تمام باورت، هویتت اینه که مثلا دانشجوی فلان رشتم، و بعد ازون رشته خوشت نیاد یا نتونی تو اون رشته ادامه تحصیل بدی، همه چیت پنچر میشه و سقوط میکنی. و به همین دلیله که شاید یه دلیلی که شاید آقایون دارن تو این رقابت ها آسیب پذیر میشن این باشه.یعنی انقدر فکر نکن من باید شاگرد اول فلان دانشگاهم کنارش یک ورزشکار خوب هم هستم. کنارش یک برادر خوب هم هستم، کنارش یک پدر وب هم هستم، یک همسر خوب هم هستم و این داره دنیا ی من رو تامین میکنه. باز یه یافته ی قشنگ دیگری که تو مطالعات نشون داده اینه: محله ها در سرنوشت پسران بیشتر تاثیر دارند. اومده دیده اگر محله ای افت بکنه مثلا دیدین میگن محله ی جرم خیز، محله ی نمیدونم یه جا عذر میخوام لات خونه شده، اینجا همه بابا معتادن، همه محله ی بدیه، اصلا آدما خیلی چیز شدن. اگر شما پسر بچه دارید، از این بیشتر تاثیر میپذیرد تا دختر بچه. در صورتی که افراد به صورت غریزی فکر میکنند اونوریه، چون دخترا به محله اونقدر اتصال عاطفی پیدا نمیکنند، یا درگیر نمیشن، این پسران که دوست دارن بزنن تو کوچه با بازی بکنن، تو محوطه باشن ، حالا چه بیولوژیک نگاهش کنیم چه فرهنگی در واقع این هست و این باعث میشه از اون آسیب پذیرتر باشند. باز یه پیامی که داره اینه اگر پسر دارید و پسرتون داره این افول رو نشون میده ،عوض کردن محله و رفتن به محله ی بهتر خیلی بیشتر کمک خواهد کرد و دختر خانم ها کمتر توی اون محله ها آسیب خواهند دید اونا راه خودشونو خواهند رفت. باز چرا این افول رو شاهد هستیم؟ میگن محله های حاشیه نشین در دنیا رو به افزایشه و چه بسا اینا هستن که دارن اون گروه مردان سرخورده رو ایجاد میکنن. مال یه محله ای هسستند، تو اون محله همه انگیزه ی خیلی درست حسابی برای کار و درس و تحصیل ندارند، دنبال drug هستند، دنبال موادند و مواد و رفتارهای اون گونه. خوب در ادامه به کتابی اشاره کرده . میگم وقتی این اشاره های متقابل رو میبینم یه مقدار خودمم دلگرم میشم که پس مسیرهایی که رفتم یا بعضی چیزا رو که خدمتتون معرفی کردم درست بوده و اونم مرگ های ناامیدیست . فکر کنم ترجمه هم شده اخیرا. Deaths of despair و یادتون باشه گفتم ان کیس ” و انگس دیتن” برنده ی نوبل اقتصاد این کتاب را نوشته بود و اشاره کرده بود که در قسمت هایی از جامعه ی آمریکا ، اروپا و بقیه ی دنیا ما شاهد افزایش پدیده ای هستیم به نام مرگ های ناامیدی . deaths of despaire . مرگ های نا امیدی چیه؟ خودکشی ، اوردوز بر اثر مواد مخدر و سیروز کبدی بر اثر مصرف سنگین الکل. یعنی مرگ بر اثر الکل، مرگ بر اثر مواد مخدر و خودکشی. به اینا میگن مرگ های ناامیدی. و چیزی که شاهد بودن اینه که مرگ های ناامیدی، به ویژه در مقطع سنی میان سال ، چهل و پنج تا پنجاه و چهار سال به طرز عجیبی تو بعضی لایه های جامعه رو به افزایشه. مثلا تو هزارونهصد و نود در میان سفیدپوستان آمریکا سی در صد هزار بوده. یعنی سی نفر به ازای هر صد هزار نفر در سال به واسطه ی یکی از اون سه تا پدیده میمردند. یعنی خودکشی، سیروز کبدی یا اوردوز با مواد افیونی. در صورتی که تو دو هزار و هفده شده نود و دو در صد هزار. سه برابر سده. این رو بگیرید این نکته ی جدی ایه. من فکر میکنم هر روشنفکر اجتماعی باید به این فکر کنه . باز در اسلاید چهل و سه ما این رو داریم. شاهد این هستیم میبینید که اونایی که دانشگاه نرفتن، اونایی که تحصیلات عالیه ندارند به سرعت مرگ های ناامیدیشان از سال هزار و نهصد و نود در حال افزایشه. این همونیه که بحران مردان و همچنین این مسئله ای که ریچارد ریوز” بهش میگه و تو کتابش به این هم اشاره کرده . خیلی به این کتاب ارزش گذاشته و این کتاب رو جزو پژوهش های خیلی مهم دونسته. کارهای آنگس دیتن” و ان کیس” همسرش . زن و شوهر هستند. پس چیزی که هست میبینید دنیا داره اینجوری میشه، این رو بخوام براتون ترسیم کنم باز یه اسلاید دیگه رو نگاه کنید ، مردانی که تحصیلات عالیه ندارند و داره مرگشون بیشتر میشه ، ناامیدشون بیشتر میشه، سرخودگیشون بیشتر میشه و اون بقیه ثابت مونده اونا مشکلی ندارند و باز میبینیم مسئله ی بیمار بودنشونشف احساس بیماری باز تو اون گروه داره زیاد میشه. فقط پس مرگ های ناامیدی نیست ش، اصولا سلامت عمومی شون دچار اشکاله و حتی مقداری که اینا احساس درد بدنی دارند، شما نگاه کنید باز اونایی که تحصیلات عالیه دانشگاهی داشتن، شغل های بهتر دارن، حتی بدنشون کمتر درد میگیره در مقایسه با اوناییکه این شغل های بالاتر ندارن، درآمد پایینتر دارند و جزو لایه های محروم تر هستند. پس نگاه کنید باز یه خلاصه براتون بگم، یه جور خودم هیجان دارم این برای شما جا بیفته چون وقتی با این ذرهبین بهش نگاه میکنیم یه چیز خیلی قشنگیه. که دنیا داره به دلایلی، که نمیدونیم هنوز.اینجوری میشه که خانوم ها خوشبختانه دارن حرکت میکنن به سمت مشاغل پردرآمد تر با تحصیلات عالی تر ولی مردا دارن دو دسته میشن، یه دسته ی اقلیت یا اقلیت نسبتا زیاد ،مثلا چهل درصدی اینا .. که درآمد بهتری دارند، شغلشون رو از دست ندادن، انگیزه دارند، پشتکار دارن ،دارن درآمدشون روز به روز بیشتر میشه، اینا دارن پا به پای خانم ها حرکت میکنن، اینا معمولا به جریان های، liberal نوگرا رای میدن، از سنت گرا ها، محافظه کارها دوری میکنند و خیلی با فمنیست ها مشکل ندارن و در مقابل شما یک توده ی شصت- هفتاد درصدی داری از مردهایی که دارن جا میمونن، نه تنها جا میمون، دارن ته نشین میشن و این یک روند جهانیه، منتهی در کشور های غربی خیلی بیشتر داره خودشو نشون میده . ای کاش ریچارد ریوز” عمیقا به این پرداخته بود ولی نپرداخته. مثلا اون شغل هایی که گفتم robotics داره جاشون رو میگیره یه دلیل دونسته، محله های بد رو یه دلیل دونسته، ولی عمیقتر نرفته و این گروه تهنشین شونده، دارن متراکمتر میشن و چرا اهمیت داره این کتاب؟ میگه این گروه رو باید فکری براشون بکنید. مرگ داره زیاد میشه، این به تبع اون ممکنه افزایش ناآرامی های اجتماعی رو دامن بزنه ، در حاشیه ی شهرهای ثروتمند. کتابی هست به نام Deaths of Europe مرگ اروپا . داگلس موری” نوشته. و جالبه اشاره میکنه که این اروپا رو زمین خواهد زد .باید مواظب باشید1 آیا همین وقایعی که مثلا الان ما شاهد اون هستیم در شهرهایی مثل پاریس و اینا اتفاق میفته از این برگرفته ؟ یه ذره باید بهش فکر کرد و این چرا داره افت میکنه؟ چرا ما کاری نمیتونیم بکنیم ؟ ولی تا اینجای کار خوبیش اینه که میگه ببین تقصیر این نیست که خانوم ها دارن دانشگاه میرن، یه زمانی چهار درصد وکیل بودن، الان چهل و خرده ای درصد وکیلن. این نیست. یه اتفاق دیگه داره براشون میوفته ولی هر چی هست این اتفاق رو باید جدی بگیریم . این در آینده به ناآرامی ها دامن میزنه ،به گروه های افراطی دامن میزنه ، به جریانات تند محافظه کار دامن میزنه که خشم توشون جمع شده و این خشم رو به ویژه به خانم های موفق نشان خواهند داد، به اون آقایون موفق نشون خواهند داد و این حس که شما رفتین زندگی راحت دارین و اینا و ما داریم هی افت میکنیم و البته تقصیر خودشونم نیست دیگه. میدونید که وقتی ما داریم اینجوری نگاه میکنیم باید یه تحلیل جهان شمول بکنیم که چرا داره این اتفاق میوفته؟ حالا تو کتاب ریچارد ریوز” بهش نپرداخته ولی مثلا اون دنیل سسکین” بهش یه اشاره هایی کرده بود، شاید ماهیت کار داره اینجوری میشه یا اگه یادتون باشه ؟ من کتاب هایی رو معرفی کردم خدمتتون و یه پدیده ای رو نام بردم. Winner take all برنده همه را میبرد .نکنه اونه! نکنه جامعه داره به سمتی میره که یه سری برنده داریم، دارن همه چی رو میبرن و یه اکثریتی داریم که بازنده ان! منتهی این برنده و بازنده تو گروه های مردان پر رنگ تره. یافتش اینه.. به دلایلی تو خانم ها اونجوری نشده که برنده همه را میبرد، ولی ما دو جریان مردان، یه مردانی داریم فوقالعاده موفق ،با ثروتهای عجیب نجومی، قدرت اجتماعی ،رفاه بالا و حتی طول عمر افزایش یابنده و حتی این اسلاید ها رو نگاه کنید.. حتی درد بدنی کمتر ، میگه ببین ماشالا به این سن رسیده یه دونه آخ نمیگهف یه دونه قرص نمیخوره ، تمام مفاصلش سالمه، بدنش سالمه، هنوز تو این سن داره سرزنده است ، نمیدونم دلش زنده است ، حتی فعال از نظر جنسی و اینا .. و بعد یک سری رو داریم که اون پایین دارن یک بیماری نشون میدن، به سمت مواد میرن، بی انگیزگی پیدا میکنند، درس دوس ندارن بخونن، سرخورده هستند، خودکشی میکنن و اینا دارن گروه های متراکمی رو تشکیل میدن و اینا دور و ور اون سیاست هایی جمع میشن که آره میخوام آبجومو بخورم، اسلحه ام رو نگه دارم ، نمیدونم آچارمم دستم باشه و به کسی میرم رای میدم که این ارزش های منو دنبال بکنه و اگه خوشت نمیاد برو کنار. یعنی ایم به قطبی شدن جامعه منجر میشه. اگر فرصت ندارید کتاب مرگهای ناامیدی رو بخونید یک مرور به روز و قشنگی تو Annual reviews of sociology مرور سالانه ی جامعه شناسی نوشته شده و یکی از نویسندگانش آقایی است به نام الیاس نصرتی” که کار های خیلی خوبی ارایه داده از اسلو نروژ هست. حدسم اینه که به احتمال زیاد ایشون هموطن خود ما باشه .حالا کسی اگر میشناسنشون ممنون میشم اطلاع بده. ولی مقالات خیلی خوبی در این زمینه داره که آره این داره چی میشه؟ یه سری مرد ها دارن به اون سمت میرن، اینا درد بدنی دارن پیدا میکنن، مشکلات روانی پیدا میکنن ،سرخورده میشن و رگه هاش شما تو نوجوانانتون میبینید و یکی از علایمی که اینا دارن نشون میدن همین مسایل روانی است، ابتدای کارحس میکنند که مثلا من ADHD هستم در صورتی که نه.. انگیزه ات داره میاد پایین، حس میکنی بازار به نفعت نیست ، جو به نفعت نیست، سیستم به نفعت نیست ، در واقع به قول چیز اون آدز علیهته. به همین دلیل خودت رو مسئول میدونی . هیهمش فکر میکنی لابد من ADHD هستم. خانواده ها فکر میکنند این چون همش دنبال حشیشه، چون همش سرش تو گوشیشه ایجوریه. ولی به نظر میاد این ریزشه داره اتفاق میفته و ای کاش بشه کاری براش کرد. خب باز نگاه میکنیم این شکاف تو درآمدم خیلی داره خودش رو نشون میده . یعنی ما شاهد این هستیم یه دسته از آقایون دارن درآمدشون روز به روز بیشتر میشه و یه درصد زیادی از آقایون هستن که درامدشون داره افول میکنه . یعنی وقتی نگاه میکنیم این دو شاخگی داره توی دنیا اتفاق میفته. در آمریکا و انگلستان و کانادا پررنگتره و داره سرایت پیدا میکنه به استرالیا ، ایرلند، بقیه ی اروپا و کشورهای منطقه ما . خب پس فکر کنم حتی جنبه های بالینی هم داشت براتون. پس همچی رو نندازیم گردن صفات فردیتون. اون طبقه یه طبقه ی آسیب دیده ایه باید یه فکری براش کرد و اتفاقا همه ی این بیام medicalize کنیم، اون گونه که leonard sax” خیلی قشنگ میگه. Medicalize یعنی چی؟ یعنی پزشکیش کنیم. برو ببین مشکلش چیه ؟ برو پیش دکتر ، برو پیش روانپزشک، برو ریتالین بخور، شاید ADHD داری، خب البته بعضی ها ADHD دارن هیچ انکاری ازون نیست. ولی خیلی از اینا دارن اینجوری میکنن.. اون سرخوردگی اجتماعی ، اون افولشون رو دارن اینجوری میبینند. پس نه پزشکیش کنیم و نه تقصیر خانم ها بندازیم. و رشد موفقیت خانوم ها . این نکته ی مهمی!! باز برای اینکه کتاب جذاب بشه، اجازه بدید من یه حواشی که تو کتاب هست رو هم خدمتتون بگم . بیشتر به نظر من میاد نقل قوله، anecdote . میگه در کنار این افول اون بخشی از آقایون و جایگزین شدن خانم ها در این محور، یک سند یا حرفه یا آموزه هایی داره پررنگ میشه به نام Pickup Artist . اینم جالبه! میگه اون لایه هایی که دارن نزول میکنن، خب ببینید بعضیاشون گفتیم دیگه ول میکنن، میخوان راهب بشن ، سرخورده میشن، به مواد پناه میبرن، به بازی های کامپیوتری پناه میبرن. یه عده ی دیگه وارد روابطی میشن که به نظر میاد که سعی دارن اون جایگاه خودشون رو با نوعی تقلب و فریب نگه دارن. Pickup Artist یعنی چی؟ یعنی هنر فریب دادن خانوم ها.pickup هم میدونید دیگه یعنی اون اصطلاحی که میگن طرف مخشو به کار گرفته، مخشو زده و نمیدونم بلند کردن و اینا.. و این هنری که میگه تو اون لایه داره پررنگ میشه. اینم خالی از لطف نیست یه نگاهی بهش بندازیم ، مثلا اومده دیگه کم کم تو اون گروهی که دارن طرد میشن، یه احساسی پیدا شده، یک روش هایی پیدا شده که ما چجوری بخوایم هنوز جایگاه مردانه ی خودمون رو حفظ بکنیم؟ و بتونیم شریک های جنسی به دست بیاریم ؟ و یه سری خرده تکنیک هایی تو بازیهاشون پررنگ شده. پس اگه شما دیدین یه لایه هایی تو اجتماع دارن این کارا رو میکنن به نظر میاد این فراگیر جهانیه، باز برمیگرده به عوض شدن چشم انداز. یعنی دیدن خیلی از اون افراد حس میکنند که اون مسیر معمول که برو درس بخون ،کار بکن ، بیزنس خوب دنبال بکن، حرفه ی خوب دنبال کن ، به جایگاه اجتماعی برس و اون موقعیت خودت رو تثبیت بکن ر و دیگه نمیتونند فراهم کنند با میان برهای فریبکارانه دارن درواقع میرن جلو و یه سری از اینها تو شبکه های اجتماعی خیلی پررنگ شده .. اینا رو بهش میگن The Game یا pickup Artisty یا هنر فریب دادن مثلا فریب دادن خانم . مثلا چندتا اصطلاحش رو این تو گفته. مثلا negging یعنی اینکه به طرف یک مثلا مثال میزنم .. فرد رفته فرض کن لباس جدیدی خریده ، موهاش رو تغییر حالت داده ، رنگ کرده ، کوتاه کرده، آرایشش روعوض کرده ، اینا .. اینجوری اعتماد به نفسش رو خراب کنی که بگی اینجوری کردی .. اون قبلیه که خیلی بهتر بود.. اون قبلیه خیلی بیشتر بهت میومد. ببین نه تنها سرزنشش نکردی نگفتی که بده ولی گفتی اون قبلیه بهتر بود، میگفت مثلا عمدا این کار رو بکنید که اعتماد به نفسش پایی بشه… ببین اساس این pickup artist یعنی اینه: یعنی من حس میکنم جایگاه من داره در مقایسه با خانوما میفته، پس من باید برای اینکه جایگاهم رو حفظ کنم ، بیام بالا شروع کنم به اینا ضربه زدن. یه جوری حالشون رو بگیرم ، عه مثلا رفتی فلان چیز رو خریدی؟ اون قبلیه که خیلی بهتر بود.. عه چرا اینجویری شدی؟ چرا مثلا چاق شدی؟ یه جوری اعتماد به نفسش رو خراب کنیم. چون اون داره جلو مبیره و این باعث شه که من اون برتری اون رو خراب کنم. یا یه چیزی که دارن میگن مبادا گیر oneitis بیفتی، oneitis یعنی یکی بودن. یعنی رو یک نفر هیچوقت تمرکز نکن. سعی کن تعداد متعددی آدم رو به عنوان حالا جذب کردن، به عنوان شریک روابط و اینا انتخاب کنی چون اگر گیر یه دونه بیفتی خوب آثیب پذیری دیگه.. اون جایگاه سنتی مردسالارانت داره افول میکنه ، پس در نتیجه مجبوری جاهای مختلف سرمایه گذاری کنی و مبادا گیر عاطفی یک نفر بیوفتی، چون آسیب پذیرت میکنه، چون جایگاه قدرتی سابق رو نداری. یا اصطلاحی نام برن AFC : Average frustrated chump یعنی مرد سرخورده ی متوسط، میگه اونایی هستن که خب درآمد خوب ندارن ، موقعیت اجتماعی خوبی ندارن ، فیزیک بدنی خوبی ندارن، جذابیت ندارند و اینا اونایی هستن که شریک جنسی گیرشون نیاد، شریک عشقی گیرشون نمیاد و باید در واقع بیان از این تکنیک ها یاد بگیرن چون مرتب در جایگاه اجتماعیشون افول میکنه یا مثلا بهشون گفتن که قانون سه ثانیه 3- second – rule که تا احساس کردی فرصتی هست بتونی از کسی مثلا پیامی بدی یا سعی کنی رابطه ای رو باهاشون برقرار کنی ، شروع دوستی باشه ، سه ثانیه فرصت داری .. منومن نکن.. اگر تو جمعی دیدی کسی هست، مثلا برای آقایون داره میگه دیگه، برای AFC ها میگه باید صاف بری جلو و شروع کنی حرف بزنی ، اگر تو اون سه ثانیه اول اقدام نکردی اون فرصت رو فراموش شده بدون و دیگه خیلی کار بهش نداشته باش. میگم یعنی جالبه !میگه یک نوع ادبیات شاید زن ستیزانه داره پررنگ میشه در اون گروه ها که شامل اینه که تا میتونی برو بهشون حالا پیام بده تا میتونی مثلا به هرکی میرسی توی pv بهش پیام بده و درنگ هم نکن تو سه ثانیه اول یه چیزی بگه و outcome independence کاری نداشته باش که از شما خوشش میاد یا نه؟ همینجور شلیک فراگیر بکن تا اینکه بتونی کسی رو پیدا کنی و الا incel خواهی شد یعنی ازون مجرد های ناخواسته خواهی موند. سعی کن اعتماد به نفسشون رو خراب کنی، سعی کن به نوعی نزاری که احساس کنند کم آووردی … و ازین چیزایی که بتونی یک شعاف داشته باسی و اثر کنی. و این رو جالبه استنادش به کار های خنومیه به نام کلریس ثورن” این یه خانومیه که میگه من رفتم لا به لای این pickup artist ها و تکنیک هاشون رو نوشتیم تو این کتاب confessions ، اعترافاتش داره.. ریچارد ریوز” معتقده که پا به پای اون افول، مرگ های ناامیدی، سرخوردگی، نوعی شکل گرفتن این رفتار رندانه یا رفتار مزورانه هم در اون لایه ها داره شکل میگیره، که در واقع این هست که من البته یه ذره با این دیده شک نگاه میکنم، حسم اینه که از قبلم بود . یعنی دست مایه های این فریبکاری این طبقات که یجوری خودت رو متمولتر از اونیکه هست نشون بدی ، خودت رو موفق تر نشون بدی به این امید که بتونی طعمه هایی رو جذب بکنی و طمعه ها منظورم از جنس مخالفه و میگه این خیلی داره فراگیر میشه چون احساس میکنند دیگه با روش های سنتی و معمول که داشتن شغل و زندگی خوب و جایگاه اجتماعیه دیگه نمیتونی شریک زندگی پیدا بکنی، پس باید از این روش های حقه بازانه درواقع تبعیت بکنی. خب تا اینجای کار بخشهایی از کتاب رو براتون پوشش دادم، ببینیم دیگه چه چیزهایی رو کتاب داره ؟ الان یک ساعت و سی دقیقه شد اگر خسته نشدین ادامه بدم ، البته خودتون میتونید هر جا خواستید ..البته این آفلاینه دیگه متوقف کنید و ادامه اش رو ببینید. یک پدیده ای دیگه ای رو در یکی از فصول بهش پرداخته ، Redshirting جزو راهکاراشه. منتهی میگم ریچارد ریوز” هم به نظر من با وجود اینکه کتاب مرگهای ناامیدی رو نقد میکنه به مقوله ی اون لایه های آسیب پذیر میپردازه ولی راه حل هایی که ارایه میده، خیلی راه حل های عمیق و فراگیر اجتماعی نیست . میدونید؟ مثلا اینکه چرا بخش عمده ای دارن در جا میزنن؟ درآمدشون بالا نمیره و افول میکنن و به سمت جریانات محافظه کار میرن ؟ اینم البته اشاره میکنه که رشد اون سیاستمداران محافظه کار در سال های اخیر بخشیش این پدیده بوده. امثال همون دوترته” و رجب طیب اردوغان” و ایناوو این سرخورده ها دارن حس میکنن که خب ما رشدی نکردیم و خیلی ساده میندازن گردن اینکه خانم ها رشد کردن و اون آقایونی که liberal بودن رشد کردند در نتیجه شما بیاین به ما رای بدین. ولی به اون قسمت خیلی نمیپردازه، به نظر من ریچارد ریوز” یه مقدار محافظه کار عمل میکنه و خب انتظاری هم ازش بیشتر از این نیست.. سیاست مدار در واقع تغییر ایجاد کن در جامعه ی خودش نیست. اقداماتی که توصیه میکنه سبکتره. ولی من به بعضیاش اشاره میکنم .. یکی از چیزایی که میگه redshirting . باید یه جوری به نظر من بهش فکر کنیم. Redshirting اصطلاحش از کجا میاد؟ این لغت وارد اون ادبیات علمی خارج شده، redshirt به افرادی میگفتند که توی تیم های بازی یعنی رو نیمکت میشینه ، ذخیرهست پیرهن قرمز ، jersy سی قرمز میکرده تنش یعنی ایکه من الان این دوره بازی نمیکنم، من تو ذخیره هستم بذار یه عده ی دیگه بازی کنن ، فعلا من استراحت بکنم و این الهام گرفته از اون کتاب مالکوم گلدول” و اشاره اش بر اینه که.. اساس حرفش اینه میگه پسر بچه ها از نظر خویشتنداری و بلوغ هیجانی و قدرت خویشتنداری تکانه ای نسبت به دختر بچه ها عقبترند. یعنی مثلا یک دختر خانم پونزده ساله بهتر میتونه هیجان خودش کنترل کنه تا یه پسر پانزده ساله. و البته منشا این قضیه رو biology میدونه زیستی میدونه. حالا این دستمایه بخشی که من تو این کتاب باید بهش بپردازم و به همین دلیل میگه چون با تاخیر صورت میگیره، اگر شما نگاه کنید یه پسر بچه ی مثلا هفت ساله در مقایسه با دختر بچه ی هفت ساله بیشتر نشانه هایی از پرتحرکی ، عدم تمرکز و عدم توان یه جا نشستن، عدم کنترل هیجاناتش داره و این ریشه داره درbiology در testosterone . در مغز مردانه و به همین دلیل پیشنهاد داده که یک راه برای خانواده ها میتونه این باشه که اگر پسر بچه دارن، پسر بچشون رو یه سال دیرتر بذارن بره مدرسه، و حتی گفته بود من حتی این پیشنهاد رو کرده بودم که سن تحصیلی برای پسرا یه سال ببرن بالا که اون یه مزیتی پیدا بکنن از نظر کنترل تکانه و علایم ADHD و این کمکشون بکنه که بتونن تو این رقابت یه مقدار دوباره خودشون رو باز بیابن. یعنی میگه توی دبیرستان یه دلیلی که این دخترها از پسرها جلوتر میفتن این که از نظر کنترل تکانه و مسئله ی ADHD جلوترند و این به دلیل مغز زنانه، مردانه است و اگر پسرها یک سال دیرتر میرفتن مدرسه اونها هم میتونستن اون کنترل تکانه نداشته باشن، دعوا نکنند ،از کلاس اخراج نشن، سر جلسه ی امتحان همش وول نخورن، سرکلاس توبیخ نشن و اصطلاحا redshirt تنشون کنید دیگه.. یعنی یه سال بذارید دیر برن مدرسه و وقتی میرن مدرسه اونایی که redshirt دارن خب یه ذره قدشون نسبت به بقیه هم بزرگتر خواهد بود. این رو گلد ول” اشاره کرده بود که اونایی که redshirt هستند ، یه سال دیرتر رفتن مدرسه تو تیم های ورزشی خیلی میدرخشند دیگه، چون شما فکر کن بچه های پنجم دبستان داری، اونی که یهسال بزرگتر باشه خب تو زمین ورزش گنده تره، قدرت بدنی بیشتری داره ، به ویژه اگر مرحله ی بلوغش باشه یه تفاوت چند سانتی با بقیه داره و میتونه عملیات روانی و خویشتنداریش پررنگ تر باشه.. البته نقدهایی کرده مثلا بعدا آینده ی شغلیشون چی میشه؟ مسئله ی رسیدن به سن قانونی یعنی هیجده سالگی که میتونن داوطلب بشن که دیگه ادامه تحصیل ندم چی میشه؟ فکر کنم برای ایران باشه مسئله ی سربازی خواهد بود . ولی چیزی رو که اشاره کرده اینه که حدود شیش درصد بچه ها در خارج redshirt میشن توسط والدینشون . یعنی والدین میگن یه سال گذاشتیم دیر بره مدرسه، یه ذره بزرگ شه، از نظر عاطفی قویتر شه ، مقاومتر شه، از نظر جثه ای قویتر شه و یافته ها این بود که اینا معمولا بهتر میشن و اون مرگهای ناامیدی، اون بلاهایی که سر دیگران میاد سر اینا کمتر میاد. ولی فکر میکنم این یه پدیده ی جدیه، به راحتی نمیشه توصیه کرد بچتون یه سال بذارید دیر بره مدرسه ، که کمتر اون سرخوردگی ها رو داشته باشه، بهتر بتونه با هیجاناتش مبارزه کنه. ولی اجازه بدید اون منابع علمیش رو بیشتر مطالعه بکنیم. باز چیز دیگه ای که اشاره کرده میگم توضیحاتی که میده تا حدی قابل اجرا هست توضیحات کلان کشوری نمیگه، سیاستهای کوچیکه. مثلا پسر بچه ها به ویژه اونایی که در معرض خطر هستند رو یک سال دیرتر بفرستیم مدرسه یا باز چیز دیگری که متوجه شده اینه: داشتن معلم مرد ابتدایی.کمک میکنه که الگو ی مردانه تو پسر بچه ها وجود داشته باشه و اینها به اتکا به اون آقا معلمی که خیلی همچین شیفتش میشن یه مقداری اون انگیزه هاشون برگرده. باز شواهدی رو نشون داده که داشتن الگوی مردانه ی مقتدر قوی و منضبط، برای بچه های دبستانی و نوجوانان راهنمایی کمک میکنه کمتر دچار اون سندرم های بشن که خدمتتون گفتم. یعنی اون احساس سرخوردگی و ناامیدی و بی انگیزشی و رفتن به مواد و خیال اینکه ADHD دارند. و اومده دیده روند در غرب به ضرر اینه. مثلا در آمریکا در مقطع ابتدایی هشتاد و نه درصد معلمین خانم هستند و بازم اینرو میگه و من هم قبول دارم که اصلا معنیش این نیست معلمین خانم ناکارآمد تر و ضعیف تر از آقایون هستند بلکه میگه پسر بچهه ا یه رول مردانه هم اونجا لازم دارن یه ذره ابهت آقا معلم بگیرتشون ، ابهت فیزیکی بگیره و چه بسا ورزشکار باشن، منم این رو توی شواهدی دیدم .. نوجوانانی که الگوی مردانه فیزیکی دارند کمتر دچار اون سندروم های ناامیدی میشن . پس دوستان عزیز ، خانواده های محترم ممکنه شما حس کنید نوجوان هفده سالتون ول کرده ، تو خط بازی کامپیوتره، حشیشه، درس نمیخونه.. لزوما ترک حشیش و ترک بازی کامپیوتر و نمیدونم فرستادنش به مرکز درمانی، کمکش نمیکنه .. میگن یه الگوی فیزیکی مردانه تو زندگیش باشه ، مثلا یه بدنساز، یه جودو کار، یه کسی که masculinity مردانگی عضلانی داره و این یه جوری به اون متکی شده، از این خوشش میاد، مربی باشگاهمونه، معلممونه حالا معلمین ورزش تا حدی این کار رو میکنند ولی تو ابتدایی و اینا میبینید بیشتر معلمین حتی نگاه کنید تا مقطع دبیرستان الان تو کشورهای غربی بیشتر خانوم هستند . میگه اینا خوب درس میدن، ولی اون رول رو ایفا نمیکنند. به ویژه اگر در خانواده اش هم این رول ایفا نشده. یعنی پدرش حضور پررنگ نداره ، داشتن یه ذره مردان شبه مردسالار اونایی که مردسالاری toxic نه بلکه ملایم دارند، به نظر میاد کمک کننده است. خب تا اینجای کار بخش هایی از کتاب رو پوشش دادم. ولی همه ی کتاب روی یک اصل سواره و یک پیش فرض داره.. اونم اینه که آیا تفاوت هایی که در مغز زنان و مردان وجود داره ذاتیه یا نه ؟ ریچارد ریوز” مایکل شرمر” جوردن پیترسن” همه ی اینها میگن بله! قاطعانه ما تفاوت مردانه و زنانه داریم. و در واقع تمام پیشفرضشون رو برای بقیه ی مطالبشون روی این استوار میکنند . اجازه بدید من بعد از یک وقفه چند دقیقه ای راجب این مبحث صحبت کنم . چون من فکر میکنم اگر شما علاقه مند به مباحث روان هستید، به ژنتیک، به روانشناسی، به زیست شناسی باید این سوال پیش خودتون جواب بدید و حتی من یه دونه گراف اینجا گذاشتم که باید به قول معروف با خودتون ببینید چند چندی؟ این رو جواب بدی که شما خودت چی فکر میکنی؟ آیا فکر میکنید تفاوت های ذاتی در مغز مردان و زنان وجود داره یا نه ؟ چون این که چقدر این تفاوت ذاتیه و چقدر با محیط قابل اصلاحه؟ تبعات خیلی زیاد درمانی ، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی داره. اگر شما باور دارید یه تفاوت های بنیادین وجود داره ، مثلا پسربچه ها دیرتر کنترل تکانه پیدا میکنند به همین دلیل تو هجده سالگی تو کنکور عقب میافتند دیگه.. اون زمانی که دختر فرصت مطالعه دارن، میتونن تمرکز کنن ، اینا در حال جنب و جوش و عدم تمرکزهستند و وقتی تو این مقاطع اصلی و کلیدی عقب بیوفتند اون Matthew effect یادتونه؟ اون عقب افتادن هم همینجور تسری پیدا میکنه و شاهد انبوه افراد هستیم که نمیتونن رقابت کنن. در مقابل ممکنه عده ای رو بگن. بگن هیچ تفاوت ذاتی تو مغز مردان و زنان وجود نداره. اینا ساخته فرهنگه .. مردا بیشتر جنب و جوش دارند کمتر یه جا میشینن برای اینکه جامعه ی پدرسالار به اینها بیشتر اجازه میده ، خیلی بد نمیدونه که مثلا وول زیاد بخورند هی بزنن تو خیابون ، ولی دختران رو خیلی کنترل شده تر بار میاره پس این کمکی نمیکنه . این که بخوایم این مسئله رو به رسمیت بشناسیم و روش سیاستگذاری کنیم. عجیبه من هرچقدر این کتاب ها رو میخونم .حالا کتاب هایی است که در ادامه ی بحث خدمتتون معرفی خواه مکرد. به نظر میاد ما به یه سوال طلایی میرسیم . که آیا تفاوت زیستی در مغز مردان و زنان وجود داره یا نه ؟ و حتی اگر فرض کنیم وجود داره شدتش چقدره؟ یکی مثل جوردن پیترسون” معتقده خیلی زیاده . معتقده این تفاوت انقدر زیاده که اگر شما بخواهید خانوم ها رو بیای مدیرعامل شرکت های خیلی موفق بکنی، هم به اون شرکت آسیب میزنن، هم خودشون آیب میبینند. برای همین این شغل برای شما ساخته نشده، دنبال business man اینجوری رفتن نشید. این آسیب میزنه بهتون. یا همین آقای موری” نه داکلاس موری” . چارلز موری” که کتاب Human Diversity رو ازش داریم . این واضحا معتقده که بر اساس بیولوژی خانم ها باید نقش خانواده محور داشته باشند و آقایون باید نقش کارمحور داشته باشن و اگر شما بخواین این رو خرابش کنید شما شاهد آسیب های روانی و اجتماعی خیلی عمیق خواهی بود. سوال طلایی اینه : این جمله چقدر مبنا داره ؟ اجازه بدید من جریان شناسی این رو که متصل به این کتاب است و کتاب روی اون سواره بعد از یه وقفه خدمتتون ارایه بدم و کتابهایی رو هم خدمتتون معرفی کنم و بازم میگم تصمیمگیری رو به عهده ی خودتون میذارم، شواهد دو طرف رو گوش بدید و ببینید چیه؟ ولی این رو من قبول دارم که اینکه بپذیریم کدامش هست؟ تبعات جدی داره .. یعنی تبعات جدی اجتماعی، فردی ، روانی و خانوادگی خواهد داشت. تا ادامه ی بحث فعلا خدانگهدار. ادامه دارد…