خب عرض سلام دارم خدمت شما دوستان، علاقهمندان عزیز، یک مدتی وقفه افتاد در معرفی کتاب ها و بحثهامون، امیدوارم بتونم دوباره بحث ها رو پی بگیرم و به صورت منظم و فشردهتر در خدمت شما باشم، تعداد زیادی کتاب آماده شده برای معرفی که باید تدوین بشه، ادیت بشه و خدمتتون ارائه بدم. این هفته کتابی که براتون در نظر گرفتم که قبلا هم در اینستاگرام، فکر کنم حدود یک ماهی ازش میگذره معرفی کردم، کتاب The Expectation Effect، که من براش ترجمه اثر انتظار رو انتخاب کردم، فکر نمیکنم ترجمه شده باشه، تا چند وقت پیش چک کردم ترجمهای ازش نبود، مربوط به سال 2022 هست یعنی تقریبا یک سال ازش میگذره و کتاب نوشتهی دیوید رابسن هست. از دیوید رابسن من قبل تر کتاب معرفی کرده بودم خدمت دوستان، کتاب قبلی او تلهی در واقع هوشمندی بود Intelligence Trap، که این کتاب مال سال 2019 هست، یه چهار سالی ازش میگذره و ترجمه هم ازش صورت گرفته، تحت عنوان دام نبوغ، که ترجمه جناب آقای مرتضی امیرعباسی هست کتاب جالبی بود و قبلتر هم راجع بهش صحبت کردم تو اینستاگرام و همچنین در جلسات خودشناسی بهش اشاره کردم و بحثش این بود که چی میشه افراد باهوش، افرادی که اصطلاحاً IQ بالایی دارن دچار یک اشتباههای خیلی فاحش میشن، یه جاهایی یه حماقت هایی ازشون سر میزنه که خودشون هم تعجب میکنن با این هوششون چرا نتونستن جوانب رو درست ببینن. دیوید رابسن academician یعنی دانشگاهی به معنی در واقع خاص کلمه نیست، ولی نویسندهی تواناییست، پژوهشگر خوبی هست، آثار خوبی ارائه داده و تا اینجایی که من کتابهاش رو نگاه کردم بر منابع در واقع دقیقی استواره، همینجوری به صورت دیمی یک سری ادعا نکرده، چون ببینید یه راهی که ما میتونیم کتاب ها رو ارزیابی بکنیم قسمت منابعش هست و دوستان سوال میکنن ما از کجا بفهمیم کتاب معتبره؟ یکی از راههاش دقیقا رفتن به قسمت منابعه، اگر دیدید ژورنال های معتبر هست و به مقالات اونها استناد کرده آره، ولی اگر شما میرید میبینید مثلا به یک سری بلاگ، به یک سری صفحه های اینترنتی به یه سری اخبار جسته گریخته از مجله های گمنام یا مجله های مشکوک، مجله هایی که حرفهای در زمینه علم، علوم رفتاری نیستن استناداتش زیاده، اون کتاب یه مقدار زیر سواله، ولی این واقعا به مقالات خیلی تراز اولی اشاره داره و نشون میده نویسنده بررسی دقیقی رو صورت داده، اما ادعای کلی کتاب چه هست؟ فکر کنم اسمش هم اصلا خودش بخشی از کتاب رو معرفی میکنه و اینم خدمتتون بگم، پیشاپیش یه هشدار بهتون بدم، کتاب چالشیایه، این ذهن رو درگیر میکنه و آدم یه جاهایی حس میکنه خب خیلی از چیزهایی که من میدونم، خیلی از کارهایی که من میکنم ممکنه زیر سؤال بره به کمک این کتاب، و در واقع من چجوری بتونم این مسئله رو برای خودم هلاجی کنم، اساس صحبتش اینه ها، که میگه انتظارات ما باورهای ما، اون چیزی که ما انتظار داریم در مورد بعضی از امور اتفاق بیفته، بر روی ادراک ما از امور و همچنین اثراتی که روی بدن ما هست اثر خواهد گذاشت. یعنی به عبارت دیگر اون چیزی که میخوای یا باور داری، ممکنه به نوعی درت شکل بگیره، منتهی به درستی دیدم چند نفر کامنت گذاشته بودن که آیا این به معنی همون پدیده قانون جذب، اثر راز و اینها هست؟ خب به صورت قاطع میتونم اینجا جواب بدم، چون در مقدمه کتاب، خود دیوید رابسن این پاراگراف رو گذاشته، در اسلاید شماره سه این پاراگراف رو میبینید، These provocative claims may sound dangerously close to the content of many new age self-help books. such as Rhonda Byrne’s 35-million-copy bestseller The Secret من این پاراگراف رو براتون ترجمه کردم برای اینکه خسته نشید دیگه از رو نمیخونم ترجمه فارسیش رو براتون میخونم، دقت کنید این دیگه میشه گفت یه نوعی اعلام موضع هست، یعنی قاطعانه دیگه جواب رو سؤال میده، ببخشید سؤال رو جواب میده، ادعاهای مهیج و چالشی این کتاب، لغت provocative راست میگه واقعا چالشیه یه جور تحریک کننده هست، آقا اگه اینو راست میگی که خیلی از یافتههای طب دو پهلو میشه، به نحو خطرناکی به محتوای بسیاری از کتابهای خودیاری گروه های عصر جدید، عصر جدید رو من گذاشتم نمیدونم دیگران چی ترجمه کردن، new age، مانند کتاب پرفروش رازنوشته یا راندا برن شبیه میباشد، برن قانون جذب را مطرح میکند، باوری که فرضا اگر خود را ثروتمند تجسم کنیم و خودمون رو به نوعی یه جوری در نقش یک فرد ثروتمند ببینیم یا تو دلمون خیلی بخوایم باعث پولدار شدن شما میشود، این افکار شبه علم یا علم کاذب هستند، پس ببین قاطعانه داره میگه Such ideas are pure pseudoscience در حالی که یافتههای این کتاب بر یافتههای آزمایش های محکم، معتبر و چاب شده در مجلات علمی متکی هستند و میتوان آنها را به کمک فرایند های مورد قبول فیزیولوژی و روانشناسی مانند کارکرد سیستم عصبی و سیستم ایمنی بدن توضیح داد، خب پس امیدوارم دیگه اینجا اون شبهه برطرف شده باشه و دوستان بدونن که این در راستای قانون جذب، قانون اثر راز و اینها نیست، پس به چه چیزهایی اشاره داره؟ یعنی انتظارات ما به باور او بر روی چه چیزهایی اثر میذاره؟ من در اسلاید شماره چهار سعی کردم خودم یک فهرستی تهیه بکنم، که وقتی شما یه چیز رو میخوای، یه چیز رو باور داری یه چیزی رو انتظارش داری کجاها دستکاری میشه؟ اثر انتظار بر ادراک ما، به نوعی اون جهان رو که یه جوری میبینیم، اون تغییر میکنه، اثر دارونما، اثر آزار دهنده که این رو ترجمه nociception گذاشتم، اثر انتظار و پدیده استرس، اثر انتظار و توانایی های شناختی، اثر انتظار و پدیده اشتها و سیری، اثر انتظار و قدرت اراده. یعنی روی این محورها میخوایم کار بکنیم، خب بیاییم ببینیم که در واقع این محورها رو چجوری ما میتونیم در واقع یکی یکی بحث کنیم، اینم خدمتتون بگم که کتاب رو میشه از دو دیدگاه نگاه کرد، یکی این ادعاهای کلی که میکنه، که من اونا رو سعی میکنم خدمتتون توضیح بدم و بعد جسته و گریخته منتخبی از پژوهش های مورد استفاده، پژوهشها رو من رفتم اصل مقالات رو استخراج کردم خلاصه کردم نمودارهاش رو توی اسلاید ها گذاشتم، که اون مقالات رو دقیقتر شما ببینید، پس شروع کنیم با شماره یک، اینکه انتظارات ما بر ادراک ما از جهان اثر میذاره. خب تقریبا اگر نگاه کنیم فصل اول یک همخوانی و همپوشانی بسیار زیاد با کتاب ماشین تجربه اندی کلارک داره که چندی پیش خدمتتون معرفی کردم، البته کتاب اندی کلارک بعد از این چاپ شده و اند کلاک به این کتاب اشاراتی کرده ولی در واقع در کتاب رابسن اشاراتی به کارهای اندی کلارک شده ولی نه در قالب این کتاب ماشین تجربه، خیلی خلاصه اینو بگم برای اینکه اون کتاب ماشین تجربه رو به صورت خیلی گسترده بحث کردم، صحبتش بر سر اینه، مثلا همین داستان این dress این لباس، یادتونه اون آزمایش 2015؟ که بسته به اینی که شما در کدام نور چشمت رو تعلیم داده باشی، بیشتر عمرت در نور طبیعی گذرونده باشی یا در نور مصنوعی، بیشتر در ساختمان کار کردی یا هوای آزاد، نور خورشید، بیشتر مواقع شبکیه شما رو تحریک کرده یا نور صنائی لامپها و لامپهای مهتابی درون ساختمان، شما این لباس رو به رنگ متفاوتی ادراک خواهی کرد، یه عده اون رو سیاه و آبی میبینند، یه عده دیگه طلایی و سفید میبینند و این جالبه، یعنی اساس صحبت ماشین تجربه اگه یادتون باشه اینه، میگه برخلاف اون گونه که دکارت تصور میکرد که حسهای ما این حواس پنجگانه حواس پنجگانه ما ببخشید یه مقدارم میبینید من تپق میزنم و لغت ها رو اشتباه میگم فکر کنم مربوط به یه مقدار کسالتی بود که این چند هفته اخیر داشتم هنوز اون احساس چجوری بگم ظرافت یا اون sharpness رو به دست نیاوردم یه جاهایی احساس خستگی اینا دارم ولی امیدوارم تو چند روز آینده بهتر بشم عذر میخوام از خدمتتون. ببینید این حواس پنجگانه ما مثلا بینایی ما، ما فکر میکنیم بینایی ما به صورت کاملا معتبر جهان بیرون رو منعکس میکنه، در صورتی که طرفداران نظریه مثل ماشین تجربه اینو میگن، میگن شما یه سری انتظارات از بیرون داری، مثلا اون شی که میبینی حدس میزنی چیه و بر اساس اون حدسی که میزنی اون امواجی رو که به درون چشمی میاد میخواد پردازش کنی کالیبرش میکنی تنظیمش میکنی، به همین دلیل اگر مثال همین dress یا این لباس مشهور رو که در اسلاید شیش میبینیم بزنم اینه، که شما برای اینکه رنگ اون رو قضاوت کنی یه احساسی داری که خب این رنگ میتونه طلایی باشه یا میتونه سیاه باشه ولی من تجربه دارم که این مثلا اگر تو نور مهتابی باشه معمولا سیاهه که اینجوری به چشم میاد، پس این رو من در واقع تعمیمش میدم و میگم این رنگ سیاه هست یا اگر من انتظارم این باشه یا باورم این باشه که این فرد در نور آفتاب وایساده و عکس گرفته آنگونه که بیشتر صحنهها رو من دیدم اون موقع انتظار خواهم داشت که اون بندهایی رو که شما حالا ممکنه به صورت قهوهای در عکس وسط میبینید یه جوری میام تغییرش میدم آره این قهوهای به نظر میاد ولی طلاییه، برای همین سیستم ادراکی من میاد اون رو اصلاحش بکنه یه جوری یک correction روش انجام میده، یا اگر خاطرتون باشه در همون بررسی کتاب ماشین تجربه به تصاویر مونی اشاره کردم، که کارهای کرگ مونی هست، که اول کار وقتی شما تصویر رو میبینید ممکنه نفهمی چیه، هرچی نگاه میکنی نمیدونی چیه، چرا؟ چون انتظار شما نمیخوره، با انتظارتون نمیخوره، ولی وقتی یه انتظاری شکل گرفت یه پیشفرضی شکل گرفت متوجه شدید که اون تصویر بیرون اها اینه، بعد یه دفعه همهی زوایا براتون روشن میشه و جالبه اشاره کردیم که وقتی روشن شد دیگه نمیتونی نبینی cannot unsee یعنی وقتی دیدیش دیگه نمیتونی نبینی نتوان ندیدن. این یکی از پدیده های جالب سیستم ادراک ماست حالا همین اسلاید بعدی رو با هم یه نگاهی بندازیم این چیه به نظر شما؟ اسلاید شماره هشت، اگر شما کوچکترین به قول معروف گرا، کوچکترین به اصطلاح خارجی ها hint داشته باشی سریع میفهمی چیه و سریع این نقاط و لکه ها برای شما آشکار میشه، الان برای من واضح واضحه، یعنی کوچکترین جاییش ابهام نداره چرا؟ چون من اسلاید بعدی رو دیدم و وقتی شما هم اسلاید بعدی رو دیدید به شرطی که ندیده باشید یا حتی ایده کلامی نداشته باشید این عکس چیه، الان بریم اسلاید بعد موافقید؟ یک، دو، سه، بریم اینه، یک سگ هست که یک کلاه بیسبال مانند رو سرش گذاشتن و در واقع الان دیگه براتون روشن شد، حالا بریم اسلاید بعد که همون اسلاید قبلیست، ببین چقدر دیگه واضحه و شما هر کاری کنی دیگه نمیتونی اون پوزه رو نبینی، اون کپ بیسبال رو نبینی، گوشاش رو نبینی اون بدنش رو متوجه نشی، دیگه نمیشه، الان فرق شما با چند ثانیهی پیش چه هست؟ شما الان انتظار براتون شکل گرفته، یک نوع برون فکنی داری، یه چیزی رو میدونی و رو محیط اطراف شلیک میکنی، رو محیط اطراف پرتاب میکنی و وقتی روی اون پرتاب کردی ادراک شما عوض میشه، حالا همین رو دست کم نگیریدها، قسمت زیادی از راز جهان منتهی نه اون رازی که روندا برن میگه، رازی که ما بخواییم جهان رو درک کنیم به این برمیگرده که پیش فرضهای ما انتظارات ما دانستههای ما چه هست؟ حالا این رو تو کتابش نگفته ها، ولی من میخوام یه ذره تعمیم بدم، مثلا لذتهای زندگی، کارهایی که بهتون شوق میده شما از قبل یه انتظاری داری وقتی اون انتظار رو شلیک میکنی روی اون کار یه دفعه معنی اون کار عوض میشه، دقت کردین بعضی از انسانها دچار یه حالت بی لذتی هستند، مثلا من برم کوهنوردی که چی؟ یا مثلا فرض کن مهمونی چه چیزی داره؟ یا خوندن این کتاب چه لذتی داره؟ والا من هرچی احساس میکنم هیچ لذتی توش نمیبینم، ولی اگه یه انتظار اولیه داشته باشی، یه پیش فرض داشته باشی که شلیک کنی و بعد محرکهارو ببینی مثل دیدن صحنه این سگ هست یه دفعه برات آشکاره، الان دیگه شما اسلاید ده رو نگاه میکنید امکان نداره مثل پنج دقیقه پیش باشید که این سگ رو ندیده باشید، البته به شرطی که قبلا ندیده باشید و البته جالبه حتی اگر وقتی رو اسلاید هشت بودیم بهتون فقط یه اشاره میشد که ببینید این یه سگه ها، اونم پوزهشه، باز قسمت زیادش براتون آشکار میشد، یعنی حتی کلامی هم یه جوری این رو برای شما آشکار میکنه، و وقتی اون اتفاق افتاد دیگه شما نمیتونی برگردی به عقب، این رو در مورد در واقع گرایشات ما به جهان بیرون میگن، آیا ممکنه گرایشات جنسی ما اینی که چه چهرهای زیباست چه چهرهای جذابه چه چهرهای از نظر جنسی اغواگره، باز به اینا برگردیم، یعنی کودک نوجوان در اون مراحل این رو داره و بعد دیگه روی بخش هایی حساس میشه، زوم میکنه و بعد دیگه نمیتونه اون رو ترک کنه، همین رو ما در مورد طمع غذاها داریم دوستان، یعنی وقتی شما دنبال یک مزهی خاصی تو غذا هستی و از قبل ایدهای داری که این توی اون غذا هست یا من این طعم رو دوست دارم و بعد میگردی لا به لای اون پیداش میکنی، اون غذا یه طعم کاملا متفاوتی برای شما خواهد داشت، به عبارت دیگر اون آگاهی شما، پیش فرض شما، لحظه به لحظه لذت در جهان، ادراک در جهان و حتی پدیده های در جهان رو مرتبط دیدن یا نامرتبط دیدن رو تغییر میده، برای همینه میگم واقعا کتابش provocativeعه، البته این ایدهی رابسن نیست، نباید بهش اعتبار رو به اسم او بدیم، خیلی قبلتر این رو در واقع از فیلسوفان گرفته تا روانشناسان علوم شناختی دقیق متوجه شده بودن که ما شلیک میکنیم به جهان بیرون انتظاراتمون رو و میگردیم اون چیزایی رو که میخوایم توش میبینیم، حالا اگر با من دنبال بحث بیایید چیزای جالبی میبینید، گفتم خدمتتون که بخشهایی از کتاب رو سعی کردم مقالات همچین دردسرساز و چالشیش رو خدمتون استخراج کنم، بیا با این شروع کنیم، مقالهای در ژورنال Perception، ادراک 2001 22 سال از چاپش میگذره ولی کار جالبیه The influence of verbal labeling on the perception of odors یعنی در واقع تاثیر نامگذاری کلامی یا نامگذاری لغوی بر ادراک بوها. چه کار کردن؟ افراد رو به دو گروه تقسیم کردن و به این افراد چهار بوی مختلف رو ارائه دادن، حالا بوهاش رو بذارید یه ذره من خیلی دیگه تو بحث لغویش نرم، مثلا نگاه کنید بوی مانتل،، پاچولی، پاچولی من ندیدم ولی نگاه کردم در فرهنگ لغات بهش میگن نعنای هندی، برگ بنفشه و pine oil، در واقع روغنی که از کاج میگیرن و این کار رو کردن، به هر دفعه که به افراد این رو نشون دادن توی یه گروه یه بار بهشون لغتها یا نام ها یا اشارات منفی گفتن و به گروه دیگه برعکس و بعد باز اینا رو هفتهی بعد جا به جا کردن، switch کردن، یعنی به شما چهار تا بو میدن دونه دونه میگن اینا رو بیا بو کن، شما بو میکنی، قبلش بهت میگن میدونی این چیه؟ مثلا به یه عده گفتن این پنیر پارمزانه حالا بو کن و بعد ویژگیهاشو بگو. مثلا تست سنجش بو بوده که مثلا بگو چقدر تنده بگو چیه و لا به لاش پرسیده بودن چقدر خوبه؟ چقدر از این بو خوشت اومد؟ پس به خیال افراد، آزمون سنجش قدرت بویایی افراد بوده و مثلا در مورد مانتل گفته بودن ببین این شربت سینهست و حالا بگو مثلا چقدر تند بود چقدر خوشایند بود و غیره. اون پاچولی رو گفتن ببین بوی زیرزمین نموره به اون برگه گفته بودن که ببین انگار خیار تازهست و به اون یکی گفته بودن که ببین این در واقع یک اسپر ضد عفونی کنندهست اونی که بوی عصاره در واقع pine کاج رو میداد. برای اون پارمزان جالب بود از همه اینا قشنگتر پارمزانه، یه ذره هم حالتونو به هم میزنه اگر شما از این پارمزان خورای حرفهای هستید خیلی پارمزان دوست دارید این قسمت رو بزنید بره جلو گوش ندید برای این که بعدا مثل اون سگهست دیگه نمیتونی نبینی، ولی من خیلی پارمزانی نیستم یا شاید هم اونقدر به قول چیز مزاجم درگیر نبود راحت از روش رد شدم، برای پارمزان ایزو والریک و بوتریک اسید رو انتخاب کردن، یعنی پنیر پارمزان نبود، یه ترکیبی بود مخلوطی از ایزو والریک و بوتریک اسید، و اینا اونو بو کرده بودن و بعد بهشون گفتن ببین این بوی چیه این چیه؟ اونی که ایزو والریک و بوتریک اسید رو بو کرده بود گفته بود این پنیر پارمزانه، خب حالا بیا نمره بده چقدر خوبه چقدر جذابه چقدر اشتهات باز شد و این چیزای دیگه. و بعد در گروه دیگه یا هنگامی که اینا رو عوض کردن هفتهی بعد به اون گروه همینا رو یه دور دیگه دادن منتهی این دفعه گفتن یه چیزای دیگه هست، مثلا اون بوی اسانس درخت کاج رو گفتن این درخت کریسمسه یا فرض کنید به اون پاچولیه گفتن این یک عود یک معطر کننده حواس و اون مانتل گفتن خوشبو کنندهی دهانه، ولی از همه بدتر اون پارمزانه هست که گفتم حالتونو بهم میزنه وقتی بو کردن گفتن این چی گفت این استفراغه و جالبه یعنی به عبارت دیگر افراد متوجه نشده بودن که ایزو بوتریک و والریک اسیدی که هفته قبل به عنوان پارمزان بهت قالب کردن الان به عنوان استفراغ دارن بهت قالب میکنن و همون طور طرف نمره داده بود و نگفته بود عه این که همون هفته قبلیهست، و چیز جالبی که هست گفتم پارمزان دیگه حالتون رو بهم خواهد زد، اینیه که اینجا میبینید، همون رو وقتی بهش گفته بودن پارمزان چه عطری چه بویی اشتهام تحریک شد این خیلی خوشایند بود و نمره کلی بسیار مثبت بهش داده بودن، تو بین اینا از همه بیشتر اون پارمزانه عوض شده بود اونی که به صورت خطی میبینید که دوتا دایره سرش هست، وقتی اسم مثبت روش گذاشته بودن پارمزان به طور متوسط نمره جذابیت و نمره خوشایند بودن و پنج گرفته بود، ولی وقتی بهشون گفته بودن این استفراغه نمره دو گرفته بود و در واقع همون پارمزان بود، یعنی به عبارت دیگه سیستم بویایی ما ایزو والریک و بوتریک اسید رو با هم قاطی کنن و به شما بگن این پنیر پارمزانه شما بو کنی به چه بوی خوبی چه ماده جالبی اشتهام تحریک شد و بعد همون رو میتونن بهتون قالب کنن و بگن این استفراغه و بعد طرف عوق میزنه اه چقدر بوش بد بود چه بوی گندی داشت، اصلا حالم به هم خورد اشتهام کور شد. این همون پدیده اثر انتظاره و واضحا نشون میده که چقدر پیشداوری های ما اون چیزایی که ما میخواییم اثر داره حالا امیدوارم شما دچار در واقع can unsee بشی یعنی بتونی این رو حذف کنی یا این که فردا دیگه پنیر پارمزانهاتون رو دور بریزید که این که بوی استفراغ میده من فکر می کردم که این بوی پنیر میده، ببینید که چقدر افت کرده البته بقیه هم همونقدر افت کرده بودن دیگه، همونی که به عنوان شربت سینه داده بود خیلی نمرات کمتری گرفته بود ولی وقتی بهش گفته بودن خوش بو کننده دهان نمرات بیشتری گرفته بود یا اون درخت کریسمس در مقابل ضد عفونی کننده هوا و جالبه افراد وقتی این اسمها رو میذارن نمیتونن تشخیص بدن اینه یا اونه یعنی به این راحتی نیست، حتی یه مثالی میزنه البته دیگه این تو آزمایش نیست این بیشتر مثاله این دیگه خیلی علمی نیست در مورد میوه دوریان، نمیدونم دوریان رو کدوم یک از دوستان باهاش آشناعه، تو آسیای جنوب شرقی قسمت هایی مثل مالزی تایلند اینا این میوه هست و جالبه در بسیاری از هتل ها یه عکس دوریان گذاشتن یه دونه ضبدر روش زدن یعنی حق نداری با خودت دوریان بیاری توی اونجا چون وقتی این رو بازش میکنی یه بوی جسد گوشت سطل زباله یه مخلوطی از سطل زباله و دستشوی و فاضلاب و گوشت گندیده میده و جالبه که اون نویسنده گفته بود نخیر اتفاقا اگر خوب اینجوری بری تو بهرش و خوب بو بکشی دوریان بوی موز تفت داده، فندق، کاسترد پنیر، و زردآلوی رسیده میده. یعنی با این دید نگاش کنی خیلی هم جذابه و برای همینه جالبه خیلی ها دوریان رو با ولع میخورن یه میوه خیلی جذابیه، فقط وقتی توی هتل چرا نمیذارن میگن برای اینکه افراد این بو رو حس میکنن نمیدونن دوریانه، فکر میکنن توالت خرابه، فکر میکنن سطل آشغال رو اینجا یکی معلوم نیست گربهای موشی چیزی توش مرده و بوی هتل هست و برای آبروریزی برای هتله، در صورتی که نمیدونن که دوریانه این جالبه وقتی میدونی دوریانه اون بو یه مزه دیگه داره یه احساس دیگه داره، ولی وقتی نمیدونی دوریانه حس میکنی که این عجب هتل کثیفیه. خب اینا پژوهش هاییه که نشون میده چجوری سیستم ادراک ما دستخوش باورهای ما میشه، حالا باز یه مقاله دیگه از میان مقالات یه مقاله دیگه براتون انتخاب کردم یه هشدارم بهتون بدم، ببینید در علم کلا ولی به ویژه در علوم رفتاری، علوم شناختی، یه اتفاق هم ممکنه بیفته، حالا کتاب دیگری رو خدمتون معرفی کردم معرفی خواهم کرد ببخشید میبینید این تپقا هستن، Nobody’s Fool که این کریستوفر شبریس جز نویسنده هاشه و دنیل سایمنز، کتاب خیلی جالبیه ولی خب یافته هاش تکراریه قبلتر بهش اشاره کردم، ولی میگم هوشیار باشید، نکنه این مقالات سوگیری گزارش توش هست، یعنی تعداد زیادی پژوهش صورت میگیره اونی که یه چیز جالب پیدا میشه اونی که یه چیز محیرالعقول پیدا میشه اون چاپ میشه و بعد مورد استناد قرار میگیره چون مثلا همینو شما الان بخونی ممکنه تو حافظهتون بمونه بگید عجب پژوهش جالبی بود چه یافتهی بحثانگیزی بود و در واقع دلیلی که این رو اومده برای اینه که غیر عادی بوده دیگه، و خیلی از اون در واقع معمولی ها از بین رفتن و ناپدید شدن، این در واقع مثل همون هواپیماییه که گلوله خورده بود و اینی که اونایی که به مقصد نرسیده بودن گلوله ها جاهای حساسش خورده بود دیگه، حالا به اونم اشاره خواهم کرد، survivorship bias، سوگیری در واقع بازماندگان، شاید هم این باشه ولی به مقالهش نگاه کنیم مثلا جز مقالاتیه که مورد استناد قرار داره، believing is seeing using mindlessness to improve visual acuity یکی از نویسنده هاش و نویسنده اولش الن لنجر هست که میدونید او یکی از بنیانگزاران مطالعه در زمینهی mindfulness، تاثیر توانایی های ذهنی بر ادراک ما و قوه کارکردی ما، فرد برجستهایست، مقاله مربوط به سال دو هزار و ده هست و در psychological science به چاپ رسیده این چی میگه؟ اساس مقاله این بوده ببین میگه انتظارات ما گفتیم بر روی ادراک ما اثر میذاره دیگه یه عده افراد رو گذاشته بودن که این اسلاید شونزده رو میبینیم همین چارتایی که شما میرین برای سنجش بیناییتون، بینایی سنجی، ببینن قدرت خواندن افراد تا چقدره؟ خب یعنی ماکسیموم توان خوندن اون حروف ریز تو افراد چقدره، خب یه عددی به دست آورد، بعد افراد رو گذاشته بودن در دستگاه سیمولاتور پرواز، و این افراد قرار بوده نقش خلبان بازی کنن، تو قالب خلبان برن خلبان جنگنده، شما وقتی تو قالب خلبان جنگنده میرید انتظار دارید چیه انتظار دارید عقاب تیز پرواز یادتونه مثلا اصطلاحی که برای اینها به کار میبرن مثل عقاب از اون بالا همه چیو میبینه، آیا این باعث نوعی اثر دارونمایی میشه که بینایی شما حس کنید بهتر شده؟ جواب این مقاله این بود که بله، یعنی وقتی افراد رو اون تو گذاشته بود همون فونت رو رو فاصلهی روی بدنهی جنگندهی دشمن حک کرده بودن، ازشون میپرسیدن که خب اون حروف رو بخون، و اون حروف رو طرف میخوند، در صورتی که اون حروف رو وقتی توی این چارت بینایی سنجیی بهشون اندازهش رو دقیق محاسبه کرده بودن نمیتونست بخونه، میگفت تاره اونقدر دیدم نمیکشه، حالا میگم برای همین کتاب میگفت به مقالات provocative مقالات تحریک کننده، مقالات به نوعی چالشی اشاره کردم یعنی اگر شما در قالب این بری که انتظار داری دیدت قوی شه انتظار داری توانایی های ذهنیت بالا بره، تا حدی بهتر میشه یه نوع اثر دارونماییه دیگه، منتهی دارونمایی در ادراکمون، چون شما فکر کنید با دارونماهای به صورت معمول کلاسیک اشنایی دارید سرم درد میکنه به شما قرص ویتامین میدن خیلی سرت بهتر میشه شما نمیدونم دلدرد دارم ویتامین میخوری بهتر میشم تب دارم لرز دارم تهوع دارم بهتون قرص ویتامین ب کمپلکس میدن بهتر میشید نمیدونم بهتون یک معجون میدن دمنوش میدن حس میکنی حالم خیلی بهتر شد خب این رو در پزشکی خیلیها دیگه میشناسن بهش میگن اثر placebo و اثر واقعی هست خیالی نیست یعنی واقعا اون تغییرات در مغز اتفاق میفته در بدن اتفاق میفته. ولی این که آیا رو ادراک ما هم اثر کنه این خیلی چالشیه، یعنی اگر به شما به عنوان مثال بگن الان داره بیناییت بهتر میشه و این دستگاه باعث بهتر شدن توانایی دیدن شما میشه لااقل این ادعا هست که بله این گونه میشه. حالا میگم اندازه این تغییرات مهمه، طبعا اگر شما یک عینک جدی دارید امکان نداره با این مسئله باور و انتظار و اینا بهتر بشید بهتر میشی ولی دیگه طبیعی نمیشی مهم مقدارشه، آیا مقدارش ده درصده بیست درصده پنجاه درصده، ولی این افراد نمیخوان رو مقدار کار کنن اینا از دید فلسفی دارن بهش نگاه میکنن، یعنی آنچه ما در جهان بیرون میبینیم بخشیش دستخوش انتظار ما از توانایی خودمونه، اینه نه جنبهی بالینیش که چند درصد شما میتونی به قول قدیمی ها با تلقین و اینا بینایی خودت رو بهتر بکنی، البته به اون جنبه های کارکردیش هم تو کتاب میرسیم، خب ببینیم بله مقاله جالبیه دیگه، حابا این مقاله رو من یه مقداری توش شبهه دارم، چون اینقدر جذابه و الین لینجر هم آدم مشهوریه، من فکر میکنم این مقاله رو اومده پذیرفتنش، شاید مثلا اونوری میشه فکر کرد وقتی افراد داشتن این چارت بینایی سنجی رو نگاه میکردن اونقدر انگیزه نداشتن که اینو خوب بخونن، به قول معروف اونقدر زور نمیزدن اونقدر تلاش نمیکردن، یا اثر اونوری بوده حس میکرده رفتم مطب چشم پزشکی و اینا ای بابا منم چشمم اذیته اصلا بیا اون پایینم نمیتونم بخونم یعنی شاید این باشه، ولی آزمایش های دیگری هست که تا حدی گویاتره، لوپیان Objective Effects of Knowledge on Visual Perception 2017 این مقاله چی میگه؟ من این سلاید 17 رو خودم درست کردم شما هم میتونید با پاورپوینت فوتوشاپ همه اینا رو درست کنید پاورپوینت همه اینا رو داره و اونم قسمتی هست به نام blur، تار کردن یه حروف رو تایپ بکنید اصلا برای خودتون این آزمایش رو شروع کنید و بعد شروع کنید اینا رو یه درصد تار و تار و تار و تارترش کردن، حالا این آزمایش های این مقاله چی میگه؟ و این فرد لوپیان یا لوبیان تعداد زیادی مقاله داره که این یکی رو براتون انتخاب کردم و کارش مشابهه، داستانش اینه ببینید من در اسلاید 17 براتون لغت much بسیار زیاد یا زیاد رو گذاشتم و سمت راست شما much رو که اسپل غلط به صورت غلط نگارش شده دارید M-C-U-H بعد شروع کردم به مقداری یه درصد یه درصد چند درصد اینو تار و تار و تارتر کردم که شما بفهمید منظور مقاله چیه، ادعای مقاله اینه، میگه وقتی اون لغت معنی داره یا درست نگارش شده در صورتی که در کنارش همون حروف به هم ریخته باشه، اصتلاحاً scramble شده باشه به هم زده باشن، در حالت به هم زده تارتر به نظر میاد، اگر شما شروع کنید درصد درصد تارش کنید و این رو الان شما شفاهی نگاه کنی بگی خب مثلا این much تارتره یا اون M-C-U-H، نمیدونم من خودم چون انتظار قبلی دارم و مقاله رو خوندم نمیتونم ولی اگر شما نگاه کنید سمت چپیه به نظرت blur بیشتره یا سمت راستیه؟ یعنی کدوم بیشتر blur کرده منتهی مقاله برای این که دقیق تر باشه این کار رو کرده موس رو میده دست طرف میگه یه درصد یه درصد یه درصد شما این رو blurش رو اون تاریش رو افزایش بده یا کم بکن تا اندازه اونی بشه که اون بالا گذاشتیم، تو اسلاید ۱۸ شما اون بالا میبینید، یه لغت اون بالا میذارن و بعد میگن که شما بلورش کن یا شارپش کن در واقع فوکوسش کن و وقتی این یه درصد یه درصد میره بالا میگه الان شد الان این شبیه اونه، الان این شبیه اونه، منتهی دو حالت داره یکی اون لغتی که اون بالا گذاشتن یه لغت درسته سالمه معنی داره و درست نگارش شده، یه حالت هست که لغت بهم ریخته است دیدن وقتی لغت بهم ریخته است، دیدن وقتی لغت به هم ریختهست طرف انگار تارتر میبینتش و به همین دلیل درصد بیشتری از اون تاری رو اعمال میکنه میگه حالا شبیه اون شد، در صورتی که مثلا اگه اون 27 درصد تارش کردن شما الان تو پارپوینت میتونی 27 درصد تار کن 28 درصد تار کن 29 درصد تار کن وقتی اونو میخواد با اون مقابله کنه مثلا میاد 30 درصد تارش میکنه میگه الان شبیه اون شد ولی اگر لغت معنیدار باشه برعکس اگر 27 درصد تاره میاد 26 درصد 25 درصد تارش میکنه میگه الان شبیه اون شد، یعنی لغت های معنیدار رو واضح تر میبینیم تا لغت های بیمعنی رو و جوابش رو شما در اینجا میبینید دوتا خط براتون کشیده کشیده در اسلاید 19 لغت ها وقتی معنیدار هستن به نظر شارپ تر میان واضح تر میان به همین دلیل طرف نمرات پایین تری رو معادل میذاره و وقتی لغت به هم ریخته هست عرض کردم scramble شده میبینید بالاتره و اون خط نقطه چین دقیقا معادله دیگه اگر 25 درصد تار شده اینم رو 25 بزنه، میبینی وقتی لغت معنی داره مثلا به جایی که 25 بزنه 23 درصد میزنه یعنی اینی که براش واضح تر به نظر میاد، قد 23 درصد تار میبیندش، در صورتی که وقتی لغت معنی دار نیست مثلا 26 درصد میزنه 27 درصد میزنه یعنی قد 27 درصد در واقع تار میبیندش. یا بازم یه کار دیگه کردن همین بوده که شروع میکنن یه سری جملات رو جلو افراد میذارن و بعد اسلاید عوض میشه میگن حالا بگو این تارتر شد واضح تر شد یا فرقی نکرد؟ و باز نکتهای که هست اینه که وقتی جملات معنیدار هستن طرف درستتر میگه که این تارتر شد یا واضح تر شد، یعنی به عبارت دیگه قدرت تمیز فرد بر روی میزان شدت تار بودن دقیق تر اعمال میشه، خب این مثال هایی بود از اثر انتظار در ادراک ما تعدادش زیاده و خیلی هاش با همون کتاب ماشین تجربه همپوشانی داره، قسمت بعدی که بهش میپردازه اثر دارونماست، خدمتتون گفتم که دارونما معنیش اینه که شما یک دارو داری که این دارو با مکانیزم های شناخته شدهی فیزیولوژیک اثرگذاری داره و در مقابل یک مادهای داری که اون اثر رو نداره، ولی طرف بهش این گونه قبولانده میشه یا گفته میشه که این اثر داره و بعد که اون رو مصرف میکنه نه صد در صد بلکه درصدی از اثر مادهای که بهش القا شده رو تجربه میکنه، به این میگن اثر دارونما، اثر رو اصلا دست کم نگیرید و به نظر من مبنای بسیاری از درمان های مکمله. یعنی شما میبینید مثلا این مادهای که هیچ انتظار نداری آخه این چرا باید الآن برای سردرد خوب باشه این چرا باید برای عفونت خوب باشه این چرا باید برای پارکینسون خوب باشه؟ فکر نکنید فقط درد و لرز و خستگیه، برای حتی بیماری های پیچیدهای مثل پارکینسون که با لرزش واضح عضلات شما مواجهین، دارونما اثر میکنه و نمیخوام دیگه کامل بخشهای دارونما رو مرور کنم به یه دلیل، برای اینکه من یک فایل هایی دارم تعدادی فایل دارم راجع به اثر دارونما توی یوتیوب، اینستاگرام، تلگرام هست میتونید اونها رو ملاحضه بفرمایید آزمایشاتی رو گذاشتم و به خیلی از اونها هم این اشاره کرده حالا یه جوری بخوام بگم نمیدونم به خودم دارم یه جور کمپلیمان میدم یا به این میدم که آره جالبه مقالاتی که من انتخاب کرده بودم هم بیشترش رو انتخاب کرده و توی کتاب گذاشته، یا من خوب انتخاب کردم یا این خوب انتخاب کرده، و یه جور نشون میده یه همگرایی داریم اونها رو اونجا براتون گذاشتم از اثر دارونما توی افزایش قدرت بدنی بگیر تا ادراک درد هنگام بستن کاف فشار خون و اشارهای داره که به هنری نولز بیچر، که خدمتتون گفتم که این در واقع فردی بود که در سال 1944 در جنگ جهانی سربازها و مجروحان رو میدید و همون زمان شاید کسی بود که جامعه پزشکی رو به این مسئله حساس کرد و ادعاش این بود که ببین و مقالهای داره 1946 چاپ شده یکی از مقالات بسیار پراستناده تو چندین کتاب بهش اشاره شد pain in men wounded in battle درد در مردانی که در جنگ مجروح شدند خلاصه ادعاش این بود شدت درد و شدت درخواست مورفین در افراد با شدت جراحاتشون نمیخوند، یکی واضحا دستش خورد شده بود له شده بود قطع شده بود میگفت مورفین میخوای؟ میگفت نه خیلی درد ندارم. و یکی دیگه اصلا جراحات جدی نداره و همش ناله میکرد و درخواست مخدر میکرد، و اون متوجه شده بود که در ادراک درد، انتظار طرف که چه خواهد شد، چه بلایی سرم خواهد اومد، من از کجا به کجا رفتم خیلی تأثیر گذاره مثلا اونایی که خوشحال بودن که زنده موندن یه عملیات خیلی خطرناک بود و فقط دستشو از دست داده بود به نظر میومد اصلا مورفینم نمیخواست و میگفت الان اینقدر آرامش دارم که اصلا متوجه نشدم دستم قطع شده، در صورتی که یه عده دیگه یه احساس فاجعه پنداری داشتن حالا بدون این دست من چه کار خواهم کرد بدون این چجوری باشم آیا بعدا نامزدم منو قبول میکنه من برگردم شهرمون چی میخوان بگم و بعد میدید اثر داره و او اشاره خیلی جالبی کرده بود، که شدت نیاز افراد به مخدر، قسمت زیادیش به انتظارات اونها و شرایط محیطیشون بستگی داره و بعدت عمر خودش رو صرف مطالعه اثر placebo میکنه، باز به مقالات جالبی اشاره کرده مثلا این یکی، افراد رفتن در کلینیک آلرژی، بهشون آلرژن تزریق کردن وقتی آلرژن تزریق میشه اون ناحیه دچاره التهاب میشه و دچاره خارش میشه و علایم پوستی نشون میده، جالبه در این مقاله ای که در اینجا شما میبینید Physician assurance reduces patient symptoms in US adults وقتی همین تست رو انجام دادن یعنی آلرژن ها رو زیر پوست زدن و اون التهاب پیدا شده، خارش پیدا شده قرمزی پیدا شده، به دو گروه کردن یه عده هیچی بهشون نگفتن و به یه عده صرفا پزشک گفته نگران نباش عبب نداره چیز مهمی نیست زود خوب میشه و شما این تفاوت رو اینجا میبینید، که از همون دقایق اول به اون گروهی که گفتن زود خوب میشه شدت واکنش پوستی مقدار زیادی کاهش نشون میده و این تفاوت حتی بعد از گذشت شیش یا نه دقیقه معنا داره، پس شما اینجوری فکر کن یه ضایعهای به یه نفر تحمیل میکنید هیچی بهش نمیگید و به یه عده دیگه میگید نگران نباش این تا چند دقیقه دیگه خوب میشه فقط همین تفاوت یه جمله باعث شده شما ببینید تقریبا یک چیزی حدود پنج تا یک جایی نزدیک ده شماره شدت خارش و التهاب کاهش پیدا میکنه، این جالب نیست؟ یعنی چقدر حرفهای ما رو افراد اثر میذاره، چقدر باعث میشه تغییر کنه واکنش اون، مقالات دیگری بود که این البته بهش اشاره نکرده که شما نزد پزشک میری و دو جمله برای شما دو حالت مختلف داره، میگه ببین این بیماری که گرفتی ما درمانی براش نداریم باید وایسی خودش خوب بشه و توی یه عده دیگه با قاطعیت اینجوری میگن نمیگن ما درمانی براش نداریم ما درمانی بهش نمیدیم چون که بدنت خیلی زود از دست این راحت میشه و خودش خوب میشه، و همین دوتا گروه وقتی که کنار هم گذاشتن گروه دوم حتی یک تا دو روز زودتر تبشون قطع شده و التهابشون کاهش پیدا کرده، جالبه نه؟ یعنی همین که انتظار داریم زودتر خوب بشیم یا یکی بهمون گفته قرار خوب بشیم اثر داره این ها بخش زیادی از اون پدیده اثر placeboست، خب گفتم به مقالاتش جای دیگه اشاره کردم ولی چند تا مقاله هست که قبلا کمتر بهش اشاره کردم و به نظرم جالبه. یکیش اینه Increasing placebo response over time in US Clinical trial on neuropathic pain در ژورنال درد یا pain دو هزار و پونزده چاپ شده، این چی میگه؟ خب اینا مقالاتیان که اهمیت دارن به این دلیل که خودش مستقیم پژوهش نکرده رفته پژوهش های دیگه رو جدا کرده، هشتاد تا مقاله رو بررسی کرده از سال 1990 تا 2013، اگر پزشک هستید حتما به این دقت کنید، اگر پزشک نیستید بازم کماکان بهش دقت کنید یک یافتهی خیلی مهمه، چون هشتاد تا مقاله و 92 تا دارو رو بررسی کرده، دیگه این که بگیم محقق اشتباه کرده، محقق فریبکار بوده برای این که مقالهش چاپ بشه دستکاری کرده احتمالش کمه و خلاصه این هشتاد مقاله اینه، خب ببینیم برای دردهای نوروپاتیک، دردهایی که در افرادی که اون عصب آسیب دیده حالا فرض کنید اونایی که دیابت دارن، اونایی که بیماری های متابولیزمی دارن، کف پاشون میسوزه التهاب نمیدونم دست ها رو دارن صورتشون گزگز میکنه داروهای مختلفی وجود داره مثل نورتیبتیلین، نمانتین، الدوپاب، اوکروپیون، لاموتریژین، ترامادول، توپیراماد، دولوکسیتین، گواپنتین، پرگابالین فکر کنم خیلی از شما با این داروها آشنایی دارید، حتی کانابیس، تی اچ سی، اوکس کاربازپین و بوتاکس، همون بوتاکسی که برای باز شدن چهره میزنید برای کاهش دردهای نوروپاتیک هم استفاده میشه، منتهی چه چیزی هست که این مقاله رو بحثانگیز کرد؟ از ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۳ یک گسترهای میشه حدود ۲۳ سال، تو این ۲۳ سال اومده مقالاتی رو که یکی از این داروها رو با دارونما مقایسه کردن سرجمع تحلیل کرد، چه اتفاقی افتاد؟ دیده همینجور که ما داریم میریم جلو منتهی یه چیزم در نظرتون باشه، این تو آمریکاست، اروپا نیست ایران نیست، آمریکاست، دیدن میزان شکایت افراد که توی این کار آزمایی های بالینی توی این پژوهش ها شرکت کردن از نظر درد تقریبا یک سال بوده طی این ۲۳ سال، شما در اسلاید ۲۹ این رو میبینید سمت چپ میزانی که درد داشتن یعنی اینجوری نیست که مریض های 20 سال پیش خیلی درد زیادی داشتن، الان دردشون کمه، یا برعکس مریض های الان مثلا خیلی درد زیادی دارن، ببین خط صافه، این 80 تا مقاله رو نگاه کرده شدت دردی که افراد میگفتن تقریباً ثابت بوده، یعنی مریض ها یه جور بودن، شکایتشون هم یه جور بوده، منتهی چیزی که عجیبه اینه سمت راست سلاید 29 هست، همینطور که رفتیم جلو از سال 1990 به اینور گفتم تو کارآزمایی بالینی چه کار میکنن؟ یه داروی اصلی به شما میدن یه داروی مثلا نشاسته بهتون میدن شکر میدن و بهتون میگن این ممکنه همون دارو باشه شما نمیدونی کدومه، درمانگرم نمیدونه یعنی دوسو کوره، نه آزمایشگر میدونه که کدومش داروعه کدومش دارو نماست، بیمارم نمیدونه، بعد اومدن دیدن هر سال که رفتیم جلوتر اون کپسولهایی که توش نشاسته بوده شکر بوده و بیمار نمیدونسته که دارو هست یا نه، میزان شدت کاهش دردش بیشتر و بیشتر شده، به عبارت دیگر دارونما هرچی داریم میریم جلو داره قوی تر میشه و افراد به دارونما بهتر جواب میدن، در اسلاید شماره سی، پاسخ به دارو هیچ فرقی نکرده، خب یعنی دارویی که 1990 میگرفتی همون مقدار دردتو کم میکنه که 2013 گرفتی، پژوهشی که تو این فاصله 23 سال صورت گرفته رو اون فهرست داروهایی که براتون نام بردم فرقی نکرده، اما اون گروهی که دارو نما میگرفتن هر سال که رفتیم جلو اثر دارو نما توشون قوی تر بوده، به قدری قوی بوده که شما در سمت راست اسلاید شماره سی میبینید دارو نما داره به دارو نزدیک میشه و این یه معضلیست که کارخونه های دارو سازی و تولید کنندگان دارو های جدید با اون مواجهان، میگن ما دارو میسازیم اثر میکنه ولی اون گروهی که دارن نشاسته میگیرن اون گروهی که دارن شکر میگیرن و نمیدونن، اونا هم اثر میکنه و اینقدر این فاصله داره نزدیک میشه که دیگه داروئه بیارزش میشه چون میدونید زمانی دارو ارزشمنده توسط اداره دارو غذا تایید میشه که نشون بدن ارجحیت یا یک تفوق قابل توجهی به placebo داره و الان میگن که خب همون قرص در واقع صوری را هم همون افراد بگیرن اونجوریه و این معما هست که چرا این صورت گرفته؟ یعنی ما هرچی داریم میریم جلو بذار زبان خودمونی بگم ساده شدهش بگم، آیا بیماران دارن تلقین پذیر تر میشن؟ که البته دارو نما دقیقا معنی تلقین پذیر نیست، آیا انتظارشون داره بیشتر میشه؟ یعنی فکر میکنه هرچی بدی اثر میکنه، به همین دلیله که دیگه نیاز نیست دارو بخورن و شاید همین باشه که ما داریم وارد عصر مکمل ها میشیم، چقدر فروش مکمل ها زیاد شده و چقدر افراد حس میکنن که مکمل ها دارن معجزه میکنن، شاید تلقین پذیری عمومی روی مکمل ها داره میره بالا، سی سال پیش به افراد میدادی میگفتن این چیه؟ این اثر نمی کنه! ولی الان مثل که ذهن افراد چون انتظارشون به درمان، خوشبینیشون به بهبودی بیشتر شده نیازی نیست داروی اصلی رو بگیرن، شبیهشم بگیرن همون جوری میشه و این فاصله داره کم و کمتر میشه، این فقط راجع به درد نوروپاتیک نیست دوستان من در اون سلسله مقالات اثر دارونما اشاره کردم که داروهای ضد افسردگی و حتی ضد پسیگوز هم دارن این واکنش رو نشون میدن یعنی شما الان دیگه خیلی نیازی نیست حتما سیترالین بخوری سیتالوپرام بخوری نورتریپتیلین بخوری شاید برات از این مکملهای مشهور هم بدن همون مقدار افسردگی تو خوب کنه و چرا خوب کنه؟ اثر placebo، پس چرا سی سال پیش نمیکرد؟ نمیدونیم. باز بیاییم نگاه کنیم چی شده، این مقاله سعی کرده جواب بده چی شده، دوتا خط میبینیم خط مشکی در اسلاید سی و یک هستیم، سایر کشورهاست، غیر امریکا و غیر کانادا، خط آبی آمریکاست این اثر دارونما داره در آمریکا پررنگ میشه یعنی شهروندان آمریکایی بهشون مکمل خوراکی میدی، قرص شبیه اصلی رو هم میدی، دارن به سرعت به همون پاسخ میدن و اینقدر این پاسخ زیاده که دیگه دارو بیخاصیت میشه، دیگه دارو رو اصلش رو ندارن، میگه عیب نداره شبیهشم بخوری هم اون مقدار اثر میکنه، این تو درد نوروپاتیکه، تو قسمت های دیگه هم بررسی شده ولی تو درد از همه پررنگتره تو افسردگی پررنگه توی بسیاری از بیماری های روان پزشکی پررنگه، چرا این اتفاق افتاد؟ خب اگر میتونیم یه ذره امریکا ستیزی بکنیم این مردم سادهلوح امریکا هستن امریکایی ها خیلی اهل تفکر عمیق نیستن برخلاف اروپایی ها خیلی مطالعه نمی کنن مردمی ساده لوحن، تحت تاثیرن، اینجوری میتونیم نگاه کنیم یا اینکه میتونیم باز دنبال علت های پیچیده تر باشیم، همینطور که شما میبینید این اثر داره تحقیق می کنه، توضیحی که یه مقاله دیگه میده بنت 2018 اونم جورنال pain، Does the word placebo evoke a placebo response؟ آیا ممکنه اینی که اصلا ذهن ما داره پلاسیبو پذیر میشه ذهن ما با لغت پلاسیبو بیشتر آشنا میشه خیلی از شماها ممکنه بگید ما نشنیده بودیم الان داریم میشنویم، دارونما، اثر تلقینی، اثر تلقینی رو حتما شنیدین، اگر این توی رسانه ها توی روزنامه ها فضای مجازی بیشتر بشه چیه؟ یه چیز جالب این مقاله پیدا کرده، دو هزار و هیجده، اسلاید 33 هست، بخشی از اسلاید احتمالا توسط چهره من پوشانده شده ولی براتون توضیح بدم چیه، ببینید کشورهای اسپانیا ایتالیا فرانسه و آلمان رو نشون میده، کاربرد لغت پلاسبو از 1950 تا 2005 توی مطبوعات توی روزنامه ها توی تلویزیون توی رادیو خیلی فرق نکرده البته یه مقدار سالهای 2005 بالا رفته ولی تقریبا یه خط صاف بوده، ولی در انگلستان و امریکا به شدت افزایش یافت، چند برابر شده، به عبارت دیگر مردمان کشورهای انگلوساکسون و انگلیسی زبان، کانادا هم همین جوری هست، دارن به شدت با لغت دارونما آشناتر میشن، میدونن اثر دارونما چیه و میدونن که داروها حتی اگر اون اصلیه نباشه میتونه اثر کنه، این مقاله ادعاش این بوده با افزایش باور افراد به در واقع لغت دارونما و همچنین تبلیغات تلویزیونی مستقیم داروها در امریکا تبلیغ مستقیم دارو مجازه، اون ذهن تلقین پذیرتر شده و پذیراتر شده که این دارو بر روی فرد اثر خواهد کرد، یعنی مخلوطی از فرکانس در واقع لغت و آشنایی با مفهوم و انتظار درمان و همچنین تبلیغات گسترده تلویزیون که این دارو روی شما اثر مثبت داره باعث شده که افراد پذیراتر بشن و وقتی این داروها رو میگیرن زودتر دردشون خوب بشه، همینجای کار یه چیزی میاد تو ذهنمون، یعنی چی؟ یعنی تلویزیون بیاد بگه این داروی فشار خون بیاد بگه داروی مسکن اثرش خیلی زیاده خیلی خوبه معجزه میکنه هم زور دارو زیاد میشه، البته زور دارو زیاد نشده، اثر دارو نمایی زیاد میشه، میگه آره اینجوریه، تو کتاب یه لغت جالب ازش به کار برده، میگه Pious Fraud میتونیم اسمش رو بذاریم فریب مومنانه یا فریب صادقانه، یعنی شما به افراد بگی ببین این دارو از قبلیه خیلی قوی تره، چون تبلیغات تلویزیونی این رو میگه دیگه، این دارو اصلا معجزه میکنه، دردتو کامل از بین میبره، اصلا خیالت راحت این باعث افزایش پذیرش افراد به دارو نما میشه و برای همینه که کشورهایی مثل امریکا این پدیده رو توش شاهد بودن، چون با انبوه تبلیغات تلویزیونی در این زمینه مواجه شدن، این من رو یاد یه چیزی انداخت که هیچ ربطی به این کتاب نداره ولی این رو بدونید جالبه Batesian Mimicry یا میشه گفت تقلید بیتسیان، که برگرفته از اسم هنری والتر بیتس هست، جانورشناس و زیستشناس قرن نوزدهم، بیتس یه چیز جالب متوجه شده بود، که اگر بیان گسترش نگاه کنن یا از نظر جغرافیایی یا زمانی بررسی کنند مارهای بدون زهر به تدریج شبیه مارهای زهرآگین شدند و در واقع اینجوری استدلال کرده بود اون مارهایی که زهر دارند سمی هستند نیش بزنند میکشه یا آسیب جدی میزنه باعث ترس افراد میشه و بعد اون مارهایی که بی آزارند، کم کم شبیه اینا میشن، یعنی دارند از به قول امروزی ها از کردیت اون سمی استفاده میکنند حیوانات به سمت اون سمی ها نمیرند باهاشون درگیر نمیشند تا میبیننشون فرار میکنند و این یکی ها کم کم شروع میکنند ادای اونو در آوردن و در واقع رنگ و خال و اون نقش و نگارشون به تدریج اومدن دیدن هرچی کنار این هستن به اونا شبیه تر میشه یعنی غیر سمی ها شروع میکنن شبیه سمی ها شدند نه اونوری و در واقع دارند اینا از ترس و ارعابی که اون سمی ایجاد کرده این مارهای بی آزار استفاده میکنن بدون اینکه خودشون زحمتی بکشند سم داشته باشند زهر داشته باشند اصلا دندون نیش داشته باشند که گاز بگیره فنگ نداشته باشند به قول معروف، اینا شروع میکنند شبیه اونا شدن، من این رو احساس کردم جالبه این شاید دارو نماها هم اینجوریه یعنی وقتی داروها خیلی موثر میشند کم کم دارو نماها عم به واسطهی کردیت داروها از قبل داروها شروع میکنن پررنگ شدن، و اینقدر پررنگ میشند که همونطور که بیتسین میگفت حیوانات از مارهای کاملا بدون زهر میترسند فرار میکنند و هیچ ابایی یعنی تلاشی نمیکنند بهشون نزدیک بشند چون صرفا نگرانند نکنه از اون اصلی ها باشه نکنه تو ذهن ما هم داره این شکل میگیره داروهای قدری شکل گرفتند این داروها به صورت جدی تبلیغ شدند همه جا بهتون گفتند داروی ضد افسردگی اثر داره شما باور کردید که داروها موثر هستند چون قبلا همه میگفتن دارو چیه؟ من اصلا نشنیدم این داروها رو، ولی الان همه، الآن اسم آسنترال تقریبا همه شنیدند وقتی شنیدن و اثرش رو دیدن اثر تبلیغیش رو دیدن، پس اونی که شبیه اونه مثل همون مار غیرسمی، اونم کم کم اثر میکنه این یک چیزیه که به ذهن من اومد که در واقع میمکری اون تقلید در طبیعت اینجوری هست اون بیآزارا کم کم شبیه اون اصلیها و اون جدیها در میان، حتی جالبه لباس پوشیدن مردم هم ممکنه کم کم اینجوری بشه یعنی شما سعی کنی شبیه بشی به افرادی که ممکنه مقتدرتر باشن، به نوعی تاثیر گذارتر باشن و حتی توی پوشاک هم این پدیده رو داریم، دور نشیم برگردیم به کتاب باز مقالات جالب دیگه ای داره، این یکی هم جالبه، The effect of an apparent change to a branded or generic medication on drug effectiveness and side effects دو هزار و سیزده هست داروی متو پرولول رو بررسی کرده میگم این مقالات اگر تکرار بشند و این نباشه که صرفا چون یه چیز جالب بوده چاپش کردن فکر میکنم یافته های جالبی داره، این به خصوص برای کنکوری های عزیز اونایی که امتحان میخوان بدن مؤثره، شصت تا دانشجوی دانشگاه اوکلند رو در نیوزلند جمع کردن و بهشون گفتن ببین داروی متو پرولول داروییه برای اضطراب امتحان اضطراب حالا امتحان شفاهی یا مثل کنکور خیلی کمک میکنه، تقریبا شبیه پروپرانولوله، ممکنه شما هم پروپرانولول خورده باشید میگه برای قبل کنکور برای قبل امتحان نهایی میرم میخورم، چرا؟ چون ضربان قلب رو کم میکنه متو پرولول هم همینطوره، اینا اومدن یه کار کردن و افراد اومدن به همهشون متو پرولول دادن و جلسه امتحان بوده حالا امتحان واقعی، امتحان قوه، یا ادای امتحان، فرمولاسیشونش شبیه سازیش، بعد تو نوبت دوم همون کار رو که اومدن تکرار بکنن البته معلومه امتحانات خیلی جدی نبوده که افراد توش مداخله کنن بعضیاش اصلا گفتن حالا فکر کن تو جلسه امتحانی یا امتحان مثلا قوه مانند کوییزه چیه به یه عده همون متو پرولول رو دادن گفتن خیلی خوب این نوبت دوم از همونی که اون سری بهت دادیم، به یه عده اومدن گفتن همون متو پرولوله ولی یک برند دیگه است اصطلاحا، یک مارک دیگهست نووا پرول یا بتاپرول، در واقع اینا در واقع یک ببخشید این شکلی هست که به یه عده اون مارک قبلی رو دادن همون بتاپرول، همونی که سری قبل گرفتی، به یه عده یه مارک دیگه دادن، به یه عده ژنریکش رو دادن، یعنی همینی که شما میری داروخانه میگی مشابه، پس یکی همون برند اصلیه بوده بتاپرول، یه عده یه گفتن اینم متاپرولوله ولی یه برند دیگه است به نام نواپرول و یه عده رو هم گفتن که ببین هیچ کدوم از این برند ها رو نداشتیم ببخشید ژنریکش رو بهت دادیم و شما اثر بخشی اون رو اینجا میبینید، اثر بخشی روی فشار خون سیستالیک، اگه همون برند رو گرفته هشت شماره کم شده وقتی قرص رو خورده قبل جلسه، در صورتی که وقتی برند رو عوض کرده یا ژنریکش رو بهش داده تقریبا سه شماره کم شده، پیامی که از این میتونیم بگیریم اینه و همینطور اضطرابش در اسلاید سی و هشت شما میبینید اضطراب بر اساس آزمون شپیل برگر اضطراب رو که trait and state anxiety رو در واقع بررسی کرده، باز شما نگاه میکنید وقتی همون برند رو گرفته یک و نیم شماره کم شده، در صورتی که دو حالت دیگه نیم شماره کم شده عجیبه نه؟ حالا عجیبیش در اینه که هر سه تای اینا همون ماده بودن، اصلا نه برند عوض شده نه ژنریک شده فقط در واقع جلدش رو عوض کردن، یعنی طرف همونی رو که سری قبل بهش دادن دادن، منتهی اینجا بهش گفتن برندت عوض شده به یه عده دیگه گفتن ژنریکش رو بهت دادیم و به یه عده دیگه گفتن نه همونیه که اون سری دادیم و ببینید اینقدر تفاوت تو اثر داره این یه ذره تاملبرانگیزه، دیدین شما میرید میگید من مال این کارخونه رو میخوام، من این نوعش رو میخوام، بعد اون موجود نیست دیگه اثر نمیکنه اینجا دیگه مطمئن چون ممکن بود شما بگید خب آخه به این دلیل اثر نمیکنه خب اون جنس بهتره دیگه، اون کارخونه ها بهتر میزنن، من خودم این گرفتاری رو دارم فقط یک نوع خاص از بروفن روم اثر میکنه حتی ژلوفن هم روم اثر نمیکنه و گاهی اوقات باعث لبخند به نوعی تمسخرآمیز فروشنده داروخانه میشه که خب خب فرقش چیه همهش بروفنه دیگه میگم نمیدونم اون اثر نمیکنه یعنی ممکنه فکر کنم اه چقدر تلقین پذیره ولی واقعا هر چی فکر کردم میبینم اثر واقعا یعنی به نظرم جدیه یعنی واضحا نتونستم دو سو کورش کنم ولی از روی ظاهر قرص اون صورتی های لعابدار اثر میکنه، و اینجا هم شما اینو نگاه کن همون دارو رو دادن فقط گفتن این اسمش عوض شده، پس این نیست که اون کارخونهش بهتره یا اون نیست که خب ژنریک ها ارزونترن دیگه اثر نمیکنه واضحا شما تفاوتش رو دیدید، و این مقدار تفاوت زیاده دوستان و حتی عوارض جانبی اسلاید 39 عوارض جانبی رو نشون میده اون یکی سرگیجه گرفته خشکی دهان گرفته این مخلوطی از عوارض هست خابآلودگی گرفته احساس خستگی گرفته احساس اینکه تو سرم داره خالی میشه گرفته احساس اینکه سرم گیج میره گرفته، خشکی دهان تهوع درد شکم اینا، اینا زیاده یعنی ببین به شما بگن برند عوض شده ولی همونو بهت بدن، به شما بگن دیگه اون برند نیست ژنریک رو بهت دادن کلی اثر میکنه و این اثرات رو نباید دست کم بگیرید، اینا دیگه پژوهش های به قول معروف سرگرم کننده بعضی از آزمایشگاه های انتزاعی نیست در بالین داره نشون میده، یکی از موارد جالب اینه، که در کتاب بهش استناد کرده Thyroxine Anatomy of a Health Scare تو BMJ چاپ شده اصلا هدف این افراد هم پژوهش های روانشناختی نبوده تو ژانویه ۲۰۱۰، داستان چیه؟ باز داستان برمیگرده به نیوزلند، نیوزلند میگه در واقع داروی تیروکسینش رو این در واقع لوتیروکسینش رو از کانادا وارد میکرده و برندی که مردم میخریدن التروکسین صد بوده که لوتیروکسین بوده التروکسین این اسم تجاریش بوده صد میکروگرام، اتفاقی که میفته اینه تا ۱۹۷۳ از ۱۹۷۳ کانادا تولید میکرده و بعد کمپانی GlaxoSmithKline تولید رو منتقل میکنه به آلمان از ۲۰۰۷، صلا همه اون چیزا رو برمیداره میبره اون ور، یعنی این نیست که فرمولاسیون رو عوض بکنه نمیدونم طرز تولید رو عوض بکنه تمام تولید یکسانه، فقط ایرادی که داره این یکی رنگش، جلدش رو شما میبینید یه برچسب قهوهای داره اون یکی رنگش عوض شده بوده و وقتی به کشور نیوزلند اینا رو میدادن افراد نمیدونستن که این همون کمپانیه، همون داروئه، فقط دفترش رو کارخونهش رو برداشته از کانادا برده به آلمان و بعدا پژوهش ها هم نشون داد که اصلا این دو نوع لوتیروکسین هیچ مو نمیزنن با هم، همونه برداشته به جایی که اینجا تو قوطی بکنه اونجا تو قوطی میکنه، ولی افرادی که این دارو رو دریافت میکردن تو نیوزلند چون خوب بهشون اطلاع رسانی نشده این تصور رو پیدا کردن که عوض شده دارو، اون قبلیه نیست و عوض شده و حتی یه سری از این چیزای توطئه هم پیدا شد لابد میخوان از یه جا دیگه ارزونترشو بگیرن دارن ژنریکشو بهمون میدن شرکت های بیمه میخوان بیشتر سود کنن دارن داروی بنجلتر به ما میدن و اتفاقی که افتاد این بود، اینا ثبت میکردن عوارض رو، اون سی سالی که مردم اون برند کانادایی رو میخوردن کلا چهارده مورد عارضه گزارش دادن، چون شما میدونی اگه عارضه شدید باشه شما میری به داروخانه گزارش میدی من اینو خوردم سرم گیج رفت من اینو خوردم تهوع گرفتم من اینو خوردم اسهال شدم و بعد اونا هم وظیفه دارن ثبت کنن و گزارش بدن به اون دارو غذاشون توی اون سی سال چهارده گزارش ثبت شد، وقتی نمیدونستن و عوض شد غافل از اینی که این همونه و فقط داره از آلمان محموله بار زده میشه و قوطیش عوض شده توی هیجده ماه هزار و چهارصد مورد شکایت ثبت شد، اگر شما بخواین این رو محاسبه بکنین میشه دو هزار برابر، یعنی شکایت از عوارض جانبی دارویی که دقیقا همونه هیچ فرقی نداره، دو هزار برابر شده و صرفا به دلیل اینه که افراد تصور کرده بودن داروشون عوض شده کمپانی عوض شده و دارن داروی کمکیفیتتر به افراد میدن، این میخوام نشونتون بدم حجم تاثیرگذاری اثر دارونما، یعنی اصلا این اثر رو شما دست کم نگیرید، یه مقاله خودم انتخاب کردم تو کتاب رابسون توش نیست Do Pharmacists Buy Bayer’s? دو هزار و چهارده هست و برونن برگ نوشته Quarterly Journal of Economics سوال جالبی کرده این محض اطلاعات جانبیتونه بد نیست یه مقدارم دردناکه یه ذرهم یافتهش ناراحت کنندهست ناگواره در مورد همینیه که ما بریم کدوم مارک دارو کدوم برندشو بخریم البته یه هشدار اینجا خدمتتون بدم ممکنه شما این اعتراض رو بکنید که بگید در بازار داروی ایران به دلیل حالا مسائل مختلف اداری و ارضی و تورم و مدیریتی و اینا کیفیت داروها واقعا فرق داره من ایران رو بذارید کنار، اصلا کشور خودمون رو فعلا بذاریم کنار، کشور در شرایط استثنائیه از نظر همه چیز حالا از دارو هم بگیر، فرض کنیم کشور ترکیه است کشور آلمان یه کشور دیگه است، من در واقع نگاهم به اونجاست حالا وضعیت استثنائی شرایط بازار درمان ایران رو موقتا معلق کنید که این سو تفاهم پیدا نشه چون یه عده ممکنه بگن آره مثلا ما شنیدیم که ماده اولیه داره از فلان جا میاد دارن قیمتش رو کم میکنن و اینکه خیلی ضرر میکنن دارن از کیفیت دارو میدن میگم من نمیدونم اینها رو باید از دارو غذا پیگیری کنین، بیاین فرض کنیم یه کشور دیگهست، بررسی اونهاست، سوالش این بود که کیا میرن داروی برند میخرن؟ یعنی این داروهای اصلی، چون قیمت اینا گاهی اوقات یه چیزی حدود 3 تا 7 یا 10 برابر ژنریکشه و چند داروی ساده رو بررسی کرده، آسپیرین آسپیرین، استامینوفین با برند تایلنون، ایبوبروفین، ادویل و جالبه اینجا هم خدمتتون میگن ادویل به من اثر نمیکنه یعنی ادویل هم امتحان کردم از خارج آوردن دیدم نه فقط همون بروفین های صورتی لعابدار خودمون ناپروکسن و چیزی که یافتن این بود گفتم یه خوردهش دردناکه اینه که اولا هرچی درامد افراد افزایش پیدا میکنه برخلاف تصور تو بازار کشورهای غربی خرید داروی ژنریک بیشتر میشه، یعنی داروی گرونتر برند رو افرادی میخرن که ببینید درامدشون یک چیزی حدود 20,000 دلار در ساله و وقتی به سمت اون 100,000 دلار میریم، نه با شیب قاطع ولی با یک شیب ملایمی کم میشه، به عبارت دیگر وکلا، دارو سازان و پزشکان کمتر داروی برند میخرن و بیشتر ژنریکشو میخرن، حالا شاید این باور رو دارن که اثر پلاسبوئه یا سخنرانی هایی مثل این رو بهش مسلط هستن و آشنا هستن، برای همین اسم مقاله رو هم نگاه کنید این بود Do Pharmacist by Bayer که آیا فارمسیست ها خود دارو سازان از اون مصرف میکنن و قسمت ناراحت کنندهش که بود اینه که وقتی اومده بودن دیده بودن میای در واقع خرید اون برند رو با مشاغل و درآمد افراد نگاه میکنی، متاسفانه اونایی که درآمد کمتری دارن، مثل افرادی که توی بار کار میکنند، توی کارگر رستوران ها هستند، کارگر فروشگاه هستند اون صندوقدار هستند، آشپز هستند، خیلی اصرار دارند برند بخرند و همینجور که میری جلو اونایی که پول دارترند کمتر اصرار دارند برند بخرند این لااقل در بازار جهانی و غربی است یعنی به عبارت دیگر حالا تبلیغات اثر پلاسیبوه چیه؟ هرچی درآمدت کمتره بیشتر پولتو صرف این کارها میکنی، در صورتی که درستش این بود که ببین اونی که خودش درآمدش بالای صد و بیست هزار دلاره، خودش پزشک متخصصه میره ژنریکشو میخره بعد تو چرا اصرار داری بری برندشو بخری؟ و باز نشون داده بود که هرچی تحصیلات بیشتر شده کمتر برند خریدن، اونایی که دانشگاهی دارند و هر چقدر تحصیلات به سمت دارو سازی، پزشکی و بهداشت میره پرستاران اینا کمتر برند میخرند، نمیدونم وضعیت کشور ما چجوره ولی این یافته جالبی هست یعنی نشون میده که به نوعی حالا کارخونه ها رو بگیم تبلیغات رو بگیم لایه های فقیرتر رو در واقع مخاطب قرار دادن و دارن پول اینا رو میگیرن، در صورتی که اینا چندین برابر پول میدن و میتونستن همون ژنریکشو بخرن، باز وقتی شما نگاه میکنی اونایی که رشته های بهداشت خوندن بیشتر میرن از همون ژنریک مغازه رو میخرن تا برند، در صورتی که اونایی که مهندسی هستند رشته های فنی هستند کمتر و باز اطلاعات افراد از ماده موثره، چون ما وقتی تایلنول میخریم که بدونیم چی توشه وقتی در واقع اون ادویل رو میخری بدونی که ماده موثرش چیه وقتی از افراد سوال کردن دیدن اونایی که اطلاعات بیشتری دارند که میدونند اسم ژنریکش چیه اونا باز بیشتر ژنریک میخرن و رابطه ای وجود داره بین تحصیلات و درآمد افراد، پس یک پیام هست حالا نمیدونم این پیام چجوری باشه، باز میگم شرایط کشور رو بذارید کنار، ولی اگر شما مثلا کشوری مثل ترکیه رفتید نمیدونم اروپا رفتید سرتون درد گرفت اصرار نکنید اون برند رو بخرید اون حرفهایه دارو سازه تحصیلات بالاییه، اونی که بالای صد هزار دلار در سال درآمد داره اون خودش میره اون مارک فروشگاه رو میخره اون ژنریکه رو میخره و به نوعی به نظر میاد اون برنده توی لااقل این داروهای مسکن و اوتی سی، over the counter، اونایی که بدون نسخه میگیرید تا حد زیادی فقط پول اسمش رو داره میگیره و متاسفانه گفتم این پول اسمش تبلیغاتش بیشتر برای لایه هایی اثر کرده که درآمدشون کمتره اونی که درآمدش زیر بیست هزار دلاره صندوق دار فروشگاه اون میره بیشتر پولش رو میده داروئه اصل رو بگیره برند بگیره به این امید که اثرش بیشتر باشه و این باور رو یه جوری بهش منتقل کردن القا کردن، بریم یه پله جلوتر، من اینجا نمیخوام قطعش کنم چون یه سوتفاهم ممکنه پیدا شه، چه رو اثر پلاسبو چه اثر انتظار بر ادراک ما و این نگرانی رو دارم که شما این تصور رو کنید چون اینجا هم یه سری مطالعه نشونتون دادم تحصیلات دانش از محتوای دارو و همچنین میزان درآمد که آدم هایی که سطح اقتصادی اجتماعی یا تحصیلیشون پایین تره اینا تلقین پذیر ترند و اینا پلاسبروشون بیشتر اثر میکنه و اونایی که به نوعی در قله های موفقیت و ثروت و قدرت و اینا هستن به اینا اثر نمیکنه نه این تو ذهنتون شکل نگیره، حالا تو خرید برند مسکن های بدون نسخه این اتفاق افتاده تازه دلیلشم اون نیست شاید هم فقط دوست دارن بخرن چون یه جور باور دارن که مثلا برند باید بهتر باشه شاید اثر بخشیش هم یکی باشه براشون، ولی زود قضاوت نکنید، فکر نکنید این یه صفتیه که فقط در پایینترها دیده میشه، بریم قسمت بعدی، قسمت آزار دهنده، گفتیم وقتی شما فکر میکنی این ماده رو بخوری برات خوبه حالت خوب بشه، اون ورش چی؟ اگه یه چیزی رو بخوری یا یه چیزی رو بهت عرضه کنند و بهت بگن این خطرناکه، این برات مشکل ایجاد میکنه، اون موقع چی؟ آیا مشکل دچار میشیم؟ جوابش بله است، این نقطه مقابل پلاسیبو افکت است، به این میگن nocebo effect، اثر آزار دهنده اذیت میکنه شروع فصلش با اینه، داستان voodoo-death، این از اون قسمت های provocative به قول خودش، تحریک کننده ست، ببین داستانش اینه اگه به یکی بگی که ببین این کاری که انجام دادم خیلی برات خطرناکه و خیلی برات مضره، آیا ممکنه تا سر حد مرگ طرف بره؟ آیا اونقدر سیستم ما تاثیر پذیره؟ آیا انتظارات ما میتونه اونقدر شدید باشه که ما رو به سمت مرگ بکشونه؟ خب این پژوهش روش سخته شما نمیتونی به یکی بگی ببین این کپسول رو بهت میدم این کپسول رو بخوری تا چند دقیقه بعد حسابی داغون میشی مریض میشی حتی ممکنه بیفتی بمیری، میدونی این پژوهش رو نمیتونی، اونوریشو میشه کرد یه کپسول نشاسته به طرف بدن بگن اینو مصرف کنی ببین بدنت خوب میشه انرژیت خوب میشه، ولی اونوریش اخلاقی نیست و هم داری شما باید اتکا داشته باشید به یافته های غیر مستقل، من یادم هست خیلی دیر باز میگفتن در اینا هم خیلی از مواقع اینا واقعی نیست اصطلاحا apocrypha، ساختگیه ولی میگفتن مثلا در جریان انقلاب فرانسه بعضی مجرمین رو اینجوری آزمایش میکردن که مثلا چشمشون رو میبستن و رگشون رو میزدن و بهشون میگفتن رگتون رو زدیم و خون از بدنت داره خارج میشه، منتها عملا یه خراش جزئی داده بودن و خونی هم خارج نمیشد، چشمشون بسته بوده و مثلا آب گرم از ساعدشون میچکوندن که این فکر کنه این قطرات خونه و بعد ببینن طرف میمیره بعدش یا نه، Collapse میکنه یا نه و مثلا ادعا این بود که آره، طرف ترق میافتاد میمرد. خب اینا مستند نیست و خیلیهاش ممکنه تفکر آرزومندانه دانشمندان یا دانشمند نماهای دو سه قرن پیش باشه، ما شواهد نداریم یعنی مثلا اگر به طرف یک آمپول بی آزار بزنی و بخوابونیش و بگی دیگه این برای اعدامته برای کشتنت آیا میمیره طرف یا نه، فکر نمیکنم ولی بازم باید ببینیم شدت اثر نوسیبو چقدره، یکی از این چیزها voodoo-death، وودو دف اینجوری بود که دیده بودن در قبائلی در این قبائل خیلی ابتدایی ممکنه اون شمن، اون جادوگر شما رو نفرین کنه، یا وودو داریم دیگه، عروسک شما رو درست بکنن یه سیخ فرو میکنن توش و بعد میگن این سیخ تو رو میکشه و آنتروپولوژیست ها انسانشناس هایی که این قبائل رو دیده بودند مواردی رو گزارش دادن که اون شمن یا جادوگر گفته ببین من این سیخ رو در عروسک فرو میکنم یا این سیخ جادویی رو طلسم میکنم نفرین میکنم و تو رو خواهد کشت و چند روز بعد طرف بی غذا میشه بی حوصله میشه همهش تو خودش میره، دیگه با کسی حرف نمیزنه و بعد میفته و میمیره، این انسانشناس ها از این قبائل این گزارش رو داده بودند، و حتی وقتی این مسئله بود یکی از موارد یک نقل قول قشنگی داره که وقتی از اون شمن یا جادوگر میپرسه این چجور مرد؟ میگه نیزه فکر او را از درون به قتل رساند، میگه من یه نیزه درست کردم با فکرش و اون رو فرو کردم تو قلبش و باعث شدم بمیره نمیدونیم، آیا این که به خودت تلقین کنی دارم میمیرم دارم میمیرم میتونه مرگت رو افزایش بده؟ میدونی اخلاقی نیست این قضیه و در عین حال باید چقدر شرایط جمیع شرایط جمع باشه مثل اون مثال انقلاب فرانسه که مجرمین محکوم به اعدام رو ادای زدن رگشون رو در بیارن و بعد ببینن آیا قلبش وایمیسه؟ یعنی اینقدر این اثر تلقین پذیره یا نه؟ بیایم ببینیم لااقل پزشکی چه چیزهایی رو تا این حد نشون داده؟ مطالعهای داریم مطالعه Framingham، اون مطالعه از سال 1948 شروع شده در شرق امریکا یک مطالعه طولی آیندهنگره که تعداد زیادی افراد رو توی اون وارد کردن و سالیان سال دارن اینها رو در واقع دنبال میکنن، فریمنگ هم از 1948 شروع شده و یکس از مقالات جالبش اینه، میگم آیا اینا یک گزارش موردی نایابه؟ تو مطالعات دیگه آیا تکرار میشه یا نه؟ اینا سواله. ولی یافته ها ارزشمنده اگر مستند بشه و تکرار بشه که این سکته قلبی و بیماری های قلبی رو در خانوم ها دنبال کرده و ببینه عوامل خطر توی یک پیگیری بیست ساله چه بوده، پس یک پیگیری بیست ساله زنان جهت ابتلا به بیماری های قلبی با توجه به مسائل روانی و رفتاری بخشی از این مطالعه بوده، همه ی مطالعه این نبوده، یه بخشیش سال 1965 تا 1967 پنجاه و خورده ای سال پیش، میان یه پرسشنامه های روانشناختی هم از افرادی که درون این مطالعهی آینده نگر بودن به عمل میارن بیست سال بعد میان ببینن اون جوابهایی که بیست سال پیش دادی کدوماش مرتبطه با سکته کردن و مرگ بر اثر بیماری قلبی، یعنی طراحیش جالبه و میدونی اینا خیلی ارزشمندن برای اینکه یه گروه رو شما بیست سال دنبال میکنی مثلا در اینجا 749 خانم سالم، یعنی درون لحظه فشار خون نداشتن بیماری قلبی نداشتن، با سن متوسط 45 تا 64 سال رو بیست سال دنبال کردن ببینن از اون سیصد تا سوالی که اینا جواب داده بودن کدام یک از اونها مرتبط هست با سکته یا مرگ ناشی از بیماری قلبی، بیست سال بعد، این اساس این مقاله هست. خب بیاییم یافتهها رو نگاه کنیم و بازم خدمتتون یه هشدار میدم الان یک ساعت ربع شده و مجبورم یه جایی این رو قطعش کنم ولی خواهش میکنم تا قسمت دوم رو ندیدید سعی کنید خیلی روش تامل نکنید، چون اساس کتاب اون فصلهای آخرش خیلی چالشی میشه، بذار یه ذرهش رو لو بدم دیگه که در واقع دونستن همین مطالب آیا برای شما ایجاد خطر میکنه یا نه، آیا این خودش یه نوع تلقین غیر مستقیم هست یا نه، آیا انتظارات شما رو عوض میکنه یا نه چون یافتهها رو نگاه کنید تو پنجاه و هشت میخوام یافتهها رو تو اسلاید پنجه و هشت بگم که چه عواملی بوده که بیست سال بعد مرگ این افراد رو افزایش داده و چقدر افزایش داده اونایی که تو سال ۱۹۶۷ یعنی بیست سال قبل از انجام اتمام پژوهش، گفتن خیلی احساس تنش داریم زندگیمون پرتنشه بیست سال بعد ۲ ممیز ۹ برابر بیشتر مردن یا سکته قلبی کردن، پس این یه یافته، این یکیش، حالا یه ذره هم ترمز داشته باشید گفتم گوردون پنیکوک گفته بود باید ما ترمز های شناختی داشته باشیم یه دفعه یکی بگه خب معلومه اونی که تنش داره شاید بدهی بیشتر داره بیماری بیشتر داره نمیدونم از نظر اقتصادی وضعش بدتره که تنش داره به همین دلیل عمرش کوتاهتر شده آره اینا بعد از اصلاح اون موارده یعنی اونا رو اندازه گیری میکنند توش محاسبه میکنند، به نوعی یک آماره پیچیده داره اون سهم اونا رو کسر میکنند حالا جلوتر بریم براتون توضیح میدم، یکی دیگه جالب بود یه ذره اینم قسمت دردناکشه، جز همون کارهای رفتاری بوده، اونایی که دو بار در سال مسافرت میرفتند تفریح میرفتند در مقابل اونایی که کمتر از هر شیش سال یه بار سفر میرفتند، ریسک مرگ و حمله قلبی رو هفت ممیز هشت برابر افزایش میده و باز قسمت ناراحت کنندهتر و به قول معروف غمانگیزترش در خانومهای خانهدار این رقم به شونزده ممیز دو برابر رسیده میگه یعنی خانومهای خانهداری که حداقل دو بار در سال مسافرت میرفتند تعطیلات میرفتند رو بذاری یه طرف، خانومهای خانهداری که میگن هر شیش سال یه بار هم سفر نمیریم مثلا نتونستیم بریم سفر حالا به هر دلیلی، این دوتا رو وقتی با هم مقایسه کردن دیدن اونایی که سفر میرفتند یا ببخشید اونایی که سفر نمیرفتند شونزده ممیز دو برابر بعد بیست سال بیشتر سکته کردن و فوت شدن خیلی غمانگیزه، علائم اضطرابی هفت ممیز هشت برابر، اشکال در به خواب رفتن سه ممیز نه برابر، احساس تنهایی چهار برابر، هرکدوم اونی که احساس تنهایی داره، اونی که نداره، پس اونی که حس میکنه من تنهام بیست سال بعد چهار برابر بیشتر سکته میکنه اونی که احساس میکنه به راحتی خواب نمیرم شبا خواب ندارم سه ممایز نه برابر و بند جالبی که این کتاب بهش استناد کرده اینه، به سفر استناد نکرده، به تنش استناد نکرده، اینو من از مقاله استخراج کردم، به اون پایین استناد کرده، باور به این که بیماری قلبی خواهم گرفت، دیدی بعضیا میگن آقا من من بالاخره سرطان میگیرم، بالاخره من میدونم سکته میکنم، بالاخره میدونم من مشکل دارم، چیزی که دیده اینه اونی که معتقده من بالاخره بیماری قلبی خواهم گرفت در مقایسه با اون کسی که میگه نه من فکر نمیکنم بیماری قلبی بگیرم، الحمدالله قلبم خوبه من حالا حالاها قصد ندارم بمیرم، اون سه ممایز هفت برابر بعد بیست سال بیشتر اینجوری شده، دارم میگم اینا یافتههای چالشیه، مقاله رو خوندم آیا برای این کنترل کرده که اونی که گفته سه من بیماری قلبی خواهم گرفت شاید یه دلیل دیگه داره، شاید تو خانوادهش زیاد دیده البته از اون نظر اومدن کنترل کردن ولی شاید یه احساسی داشته که ببین ما قلبمون مریضه، ما خانوادگی یه چیزیمون میشه، قلبای قوی نداریم فقط باورش نبوده که این کارو کرده یعنی درست حدس زده ولی صحبتی که اینجا داره تو این کتاب میکنه میگه این یارو باور داشته که من بیماری قلبی خواهم گرفت و شده دیگه، اثر انتظار اینه و فرق این با داستان روندا برن، اثر راز و اون اثر جذب و اینا چیه میگه ببین اون مربوط به وقایع جهان بیرونه شما فکر میکنی مثلا بیرون پول دار میشی بعد پول دار میشی، ولی این رو بدن خودته وقتی شما هی برای بدن خودت داری احساس منفی داری، هی نگرش منفی به بدن خودت داری، داری اثر نوسیبو ایجاد میکنی در مقابل پلاسیبو و این میتونه شروع کنه التهاب رو تو بافتهات بیشتر کنی یعنی همش داری غصه میخوری همش داری نگران میشی همش داری فکر میکنی که الان قلبم داره خراب میشه الان داره اون سلولا به هم میریزه این باعث افزایش محرک های درونی میشه سیستم التهابی بدنت رو بیشتر میکنه و میمیری، این یه تفسیره یه تفسیر دیگهشم خطای آماریه، یعنی اینو درست بررسی نکردن اون خانمی که سه ممیز هفت بوده خودش یه اطلاعاتی کسب کرده دیده یه سری فاکتورایی هست روش، یه مسائلی هست یه جوری به قول معروف به دلش افتاده که بیماری قلبی خواهد گرفت و ربطی به انتظارش نداره، نمیدونم، هنوز ذهنم رو سعی کردم نبندم ولی اگه این راست باشه یعنی قدرت انتظار شما بر روی بدنتون خیلی پررنگه اگه من همش فکر کنم الان این بیماری رو میگیرم الان این بیماری رو میگیرم نه به شیوهای رازالود و ناشناخته در جهان بیرون، نه با مکانیسمهای کاملا شناخته شده وقتی قرصی میخوری اضطرابت میره بالا اضطرابت که میره بالا عناصر التهابیت میره بالا عناصر التهابی کورتیزول عناصر تحریک کننده مسیر سمپاتیکت پرکار میشه این پرکار شد کم کم رو اون سیستم فشار میاد و اون سیستم رو خراب میکنه، همونطور که دارونما اثر میکنه همونطور که نوسیبو اثر میکنه همونطور که فکر میکنی برند بهتر، بهتر التهابو کم میکنه و واقعا هم کمتر میکنه چون این واقع رو داره، منتهی این عدد سه ممیز هفت البته خوشبختانه عدد خیلی بالایی نیست مسافرت رفتنه من فکر کنم این آژانس های تور میتونن از این استناد کنم به مطالعه Framingham، که هر جور شده سفر بریم برای اینکه ریسک بیماری قلبیتون رو بپرونه. البته میگم اینا همهش آمار شبهه داره دیگه خب ببین اونی که مرتب سفر میره شاید یک ازدواج بهتر داره شاید رابطه زناشویی خوبه شاید یک منابع روانی پر انرژی و جنب وجوش داره که میتونه، شاید بدبینی کمتر داره اعتمادش بالاتره برونگراتره میدونی سنجیدن اینا خیلی دشواره معمولا تو اینجا میان مثلا سن رو محاسبه میکنن درامد رو محاسبه میکنن، فشار خون رو محاسبه میکنن بیماریهای دیگه رو محاسبه میکنن اینا رو از نظر آماری کنترل میکنن و بعد جوابو میدن، ولی اون ریزهکاری ها رو چطور سنجیدی؟ یا مثلا تنش با همسرش شاید کمتره؟ اونی که دو بار در سال میده یه جور به همدیگه خوبتر مچن و اون کافیه دیگه استرسش پایینه تو روز کمتر دعوا میکنن کمتر به هم بدبینن کمتر غر میزنن کمتر شکایت میکنن پس بهترم سفر میرن ولی در هر حال این چیزیه که اینجا داره نشون میده یعنی ما نمیدونیم که اگه به زور این افراد رو بفرستیم تعطیلات آیا اون موقع اون خطر کم میشه یا اون عنصر پنهان اونجا هست، باز بیاییم راجع به اثرات نوسیبو اون آزاردهنده دنبال بکنیم یه ساعت و 24 دقیقه شده، من چند دقیقه دیگه در خدمتتون هستم بعد قطع میکنیم بریم قسمت دو، فینستراید، فینستراید پنج میلی گرم و اثرات جانبی جنسی، فینستراید رو فکر کنم بسیاری از شما میشناسید، افرادی که بزرگی خوشخیم پروستات دارن بی پی اچ دارن دارو بهشون تجویز میشه که باعث کاهش در واقع اون التهاب پروستات یا بزرگی پروستات میشه و مجرای ادرار رو باز میکنه، در نتیجه اینا اون احتباس ادرار یا دشواری که در ادرار دارن یا تکرر ادرارشون کاهش پیدا میکنه، میدونید فینستراید یک پنج آلفا ریدوکتاز انهیبیتور هست که از تبدیل تستسترون به د هیدروکسی تستسترون جلو گیری میکنه و مکانیزم اثرش به این صورت هست، یعنی در واقع جلوی تبدیل شدن تستسترون به عناصر فعال رو میگیره، این باعث میشه به اصطلاح هورمون مردانه و اثرات اون روی پروستات کم بشه و کمک میکنه که بزرگی پروستات کاهش پیدا بکنه، منتهی خب وقتی شما میای توی متابولیزم تستسترون و تبدیل اون به عناصر فعالش دی اچ تی خودداری میکنی طبعا عوارض جنسی هم خواهی داشت و عوارض جنسی اینها تو چند دسته هست، کاهش میل جنسی، کاهش توانایی جنسی، یعنی حالت سخت شدن آلت تناسلی هنگام رابطه جنسی و اشکال در انزال یا ارگاسم مردانه هست، توی این پژوهش اومدن چه کار کردن؟ افراد رو به دو گروه تقسیم کردن گروه شصت نفر و شصت و یک نفر با سن متوسط پنجاه و دو تا شصت و پنج سال به هر دو فینسترایت دادن عناصر پروستاتیشون خیلی شبیه هم بوده عناصر پایهشون تستسترونشون به هم شبیه بوده با این تفاوت، به یه عده قشنگ بروشور عوارض جانبی رو توضیح دادن گفتن ببین این دارو میتواند برای شما باعث اشکال در نعوذ، اشکال در انزال و کاهش میل جنسی بشه به یه عده دیگه خیلی کمتر این رو مطرح کردن، پس یه عده خیلی قشنگ عوارض براشون توی اون بروشور مطرح شد به یه عده دیگه خیلی کمرنگ مطرح شد و بعد اومدن ببینن بروز عوارض جانبی بعد از مصرف دارو چه فرقی داره؟ یافته ها رو شما در اینجا در اسلاید شماره شصت و دو میبینید. به اون گروهی که قشنگ توضیح داده بودن و تو بروشورشون بود حدودا چهل و سه درصد دچاره یکی از این عوارض شدن، سی درصد مشکل نعوذ پیدا کردن، بیست و سه درصد کاهش لیبیدو، کاهش میل جنسی پیدا کردن و شونزده درصد مشکل در انزال، در صورتی که به اون گروهی که اطلاع نداشتن و در واقع از عوارض جانبی اطلاع نداشتن پونزده درصد کلا عارضه میگیرن یعنی یک سوم، نه درصد مشکل نعوذ، هفت درصد مشکل کاهش لیبیدو، در مقابل بیست و سه درصد و اون طرف هم پنج درصد مشکل انزال در مقابل شونزده درصد، تقریبا همه شاخص ها یک سوم شد، پس یه چیز عجیب، ببین اخلاقا شما باید عوارض جانبی دارو رو به افراد بگی، پزشک باید بگه، داروساز باید بگه، تو بروشورش باید باشه، ولی وقتی بهشون میگی سه برابر میشه اینو چی کار کنی؟ این یکی از چالش های جدی پدیدهی نوسیبوئه، یعنی وقتی بهشون میگی این دارو رو که میخوری و این هست که افراد میرن بروشور رو میخونن دیدین چقدر شایعه چقدر میریم تو اینترنت زدیم چقدر عوارض داره الان این یکی از سرگیجه های اخلاقی تئوریسینهای درمان پزشکی و همچنین داروسازیست از یه طرف باید بگی، بگی ما تو مریض ها اینو دیدیم، ولی وقتی عوارض رو میگی سه برابر شده نه پنج درصد افزایش نه ده درصد افزایش سه برابر سی صد درصد یعنی وقتی افراد میدونن این دارو این کار رو باهات میکنه اونجوری میشه، از یه طرف هم نگی خب اخلاقا طرف رو توی یک ابهام گذاشتی، توی ناآگاهی گذاشتی توی تاریکی نگه داشتی، چی کار باید کرد؟ میدونی یعنی آگاه کردن بیمورد برای همین به دوستان یه مقدار آدم میمونه که میگی آگاهی همیشه به نفعت تموم نمیشه اینا که همش میرن بروشور رو میخونن توی اینترنت سرچ میکنن میگم این کار رو نکن، بده به یه نفر دیگه بگو من همه چیز زمام امور رو دادم دست پزشک درمانگرم، دیگه خودت ریش و قیچی دست خودت، هر جور صلاح میبینی دارو رو به ما بده، دارویی بده خیلی برام عارضه نداشته باشه، ولی وقتی میدونی یه دارویی چی کار میکنه میبینی اینجا سه برابر عارضه داری، آیا اونه؟ باز اومدن داروهای دیگه رو برسی کردن این دفعه اومدن بتابلاکر ها رو دید آتنولول، آتنولول هم شما میدونید که هم برای کاهش ضربان قلب هست هم برای فشار خون هست و به افراد آتنولول دادن، افراد رو به سه دسته تقسیم کردن، یک آتنولول رو برای در واقع مسائل قلبیشون دادن و اومدن ببینن اثرات جنسی چقدره، چون آتنولول هم پروپرانولول آتنولول هم از اوناییه که مشکلات جنسی فراوون ایجاد میکنه، به یه عده اصلا نگفتن داریم بهت آتنولول میدیم، به یه عده آتنولول دادن و نگفتن و نمیدونستن عوارض جانبیش چیه و به یه عده آتنولول دادن و گفتن که آتنولول این عوارض رو برات ایجاد میکنه، بعد مشکلات اختلال erection یا نعوظ رو اندازهگیری کردن، شما اینجا نگاه کنید اونایی که نمیدونستن دارن چی میگیرن حدود 3-4 درصد دچار اشکال ED،erectile dysfunction اشکال نعوظ شدن یعنی آلتشون سخت نمیشد برای رابطه جنسی، اونایی که میدونستن چه دارویی میگیرن ولی نمیدونستن این دارو بدنامه بابت ایجاد مشکل در نعوظ، 15 درصد و اونایی که هم میدونستن چی میگیرن و هم چیه 30 درصد، یعنی اینجا دیگه صحبت 3 برابر هم نیست تقریبا صحبت 10 برابره و البته وقتی به اینا سیلدنافیل دادن ویاگرا دادن درمان شدن، درست شدن خیلی رقم ناراحت کنندهایه، یعنی وقتی به افراد میای صادقانه میگی این دارویی که میخوری تو یه عده ممکنه این مشکل رو ایجاد بکنه یه دفعه طرف رو در معرض ابتلا شدید به اون مشکل قرار میدی به این میگن پدیده نوسیبو یا آزار، خب یک ساعت و نیم شد اجازه بدید اینجا متوقف بشیم قسمت بعدی رو ادامه خواهیم داد با همین نوسیبو، اونم داستان ضربه به سره، اگه ضربه به سر من بخوره من چجوری میشم؟ آیا حافظهم خراب میشه؟ آیا دچار ضعف میشم دچار خستگی میشم دچار سردردهای مزمن میشم در ادامه نشون داده اگر فکر میکنی ضربه به سر این عوارض رو داره خیلی بیشتر دچار این عوارض میشی این نیست که همش به دلیل باورت باشهها ولی عملا شما رو در معرض خطر قرار میده. برای همینه گفتم کتاب یه مقدار چالشیه یه جاهایی مثل این که نادانی ناآگاهی اطلاع نداشتن به نفعت تموم میشه اونایی که میگن ببین ضربه خورده به سرم و من خوندم ضربه به سر خیلی حساسه این آسیب دیدن این سلولای عصبی هست دیگه بعد از اون من آدم سابق نمیشم دیدن امکان این که آدم سابق نشه خیلی خیلی بیشتر میشه و این نوسیبو افکته. post-concussion syndrome یا سندروم بعد از ضربه به سر حالا شما فکر کنید نکنه یه قسمت های زیادی از عوارضی که ما داریم میبینیم یه قسمت هایی از این چیزهایی که میبینیم مال همینه که اینا رو میدونیم اگه نمیدونستیم اینجوری نمیشدیم خیلی ها میگن قدیما این چیزها نبود برای اینکه نمیدونستن اینجوری میشه، باز دارم یک چیزی رو یاد آوری میکنم دوتا چیز رو بذارین در انتهای این فایل بگم، یک این رو جهان بیرون تاثیر نداره یعنی شما مثلا بگی من همش انتظار دارم قیمت دلار بیاد پایین، دلار پایین نمیاد این جهان مستقل از آرزو و امید و خیالپردازی ما کار میکنه، اون مکانیزم خودش رو داره، و ذهن ما نمیتونه جهان رو عوض بکنه مگر اینکه اقدام بکنی آره من تلاش بکنم مثلا برم تحول اجتماعی ایجاد کنم، دو روی بدن ما اثر داره اینی که حس کنم اگه ضربه به سرم بخوره اینجوری میشم اگه حس کنم این دارو به نفعمه این دارو به ضررمه این کار رو بکنم حالم خوب میشه این کار رو بکنم حالم بد میشه این رو تقریبا با قاطعیت میتونیم بگیم ثابت شده، بحث سر شدتشه، گفتم ممکنه بینایی شما با احساس اینی که مثلا این دارو برای بیناییت خوبه هویج بخورم دید چشمم رو خوب میکنه که البته اونم میدونید یک فریب جنگ جهانی دوم بود برای گمراه کردن دول محور آلمانی ها در مورد تکنولوژی داشتن رادار توسط انگلیسی ها که للکی چو انداخته بودن هویج بخوری دیدت بهتر میشه و خلبان های انگلیسی به این دلیل دیدشون خوبه در صورتی که عملا رادار داشتن و از راه دور میدیدن هواپیماها رو، نه اینکه دید چشمشون خوب باشه ولی اگه به خودت تلقین کنی و هی مرتب آب هویج بخوری یه درصدی بالاخره بیناییت بهتر میشه چون اثر پلاسیبوئه، وقتی لرزش پارکینسونی بهتر میشه وقتی عوارضی مثل درد، فشار خون، قند، دیابت اینا میاد پایین همه داروها تقریبا یک بخش دارونمایی دارند، هیچ دارویی پیدا نشده که دارونمایی نداشته باشه این سهمش بین سی تا شصت تا گاهی اوقات تا هفتاد درصده، و دیدیم که این اثر رو به افزایشه به دلائلی که مثل که مردم انگار از نظر اثر بخشی داروها مثل زهراگین بودن مارها دارن باورمندتر میشن و به همین دلیله که بیشتر روشون اثر میکنه، ها اینم یادم رفت بگمها قسمت مهمش بود که تو کتاب خیلی قشنگ اشاره کرده گفته فکر نکن اثر وودو مال قبائل ابتدائی و پیش پا افتاده و اینایی که تمدنهای پایین تر دارن هست نه اتفاقا تو تمدنهای خیلی تکامل یافته مدرن هم اتفاق میفته منتهی ماهیتش عوض میشه دیگه شما حس نمی کنی یه جادوگر شما رو طلسم کرده سیخ فرو کرده تو جگرت پس جگرت شروع میکنه از کار افتادن این رو شما دیگه حس نمی کنی، بعیده حس بکنی که من طلسم شدم نفرین شدم و اونقدر قاطع بهش باور داشته باشی، هرچند تو هر جامعه ای هستن، ولی این احساسی این که این دارو رو میخورم این کبد من رو از کار میندازه باعث کبد چرب میشه میتونه درصدی عوارض رو افزایش بده، اینا رو داشته باشید تا جلسه بعد.