شماره 368: کتاب فروید در خیابان مدیسن

پادکست دکتر مکری
فروردین 1403

شماره 368: کتاب فروید در خیابان مدیسن

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 368: کتاب فروید در خیابان مدیسن
Loading
/

متن پادکست

خوب امیدوارم صدا خوب باشه و تصویر هم ماهیتش خوب باشه چون بعد از یه مدت طولانی هست حدود فکر کنم ۱۸ ماه شد ۱۸ ماه که خدمت دوستان نبودم برای برنامه زنده برنامه زنده در خدمتتون هستم خودمم یه مقدار هیجان زدم و البته خوب من شما رو نمی‌بینم ولی همینی که در خدمتتون هستم از نظر خودم یک افتخاره یک اتفاق خیلی خوشایند است خب فکر می‌کنم بقیه هم دارن به ما میپیوندند اگر اجازه میفرمایید تا دقایقی دیگر یا شاید یه دقیقه دیگه شروع کنیم امیدوارم صدا خوب باشه چون از میکروفون دارم استفاده می‌کنم و فاصله ام رو با گوشی مقداری افزایش دادم فکر می‌کنم صدا خوبه بله خیلی هیجان انگیزه بعد از ۱۸ ماهه فکر کنم در خدمت همه دوستان هستم خیلی خوشحالم نوروز ۱۴۰۳ رو خدمت همه تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشند سال رشد موفقیت پیشرفت و شادکامی و حالا نمیدونم بتونم برنامه رو به صورت در واقع هفتگی ادامه بدم یا نه یه مقدار دشواره کتاب ها سنگین هستند و من برای خلاصه کردنشون زمان لازم دارم ولی بیایم با این شروع کنیم ببینیم چه جور در میاد بعد از یک وقفه کتابی رو که امروز برای دوستان انتخاب کردم اسمش هستFreud on Madison Avenue motivation research and subliminal advertising in America که در واقع میشه Freud در خیابان Madison و در واقع پژوهش انگیزشی و در واقع تبلیغات تحت آستانه ای در آمریکا نویسنده کتاب Laurens Samuel است عنوان کتاب ممکنه شما رو یه مقدار گول بزنه و حس کنید که خب ما تو تبلیغات نیستیم به فروید هم شاید خیلی علاقه نداشته باشن خیلی ها برای چی می‌خوایم این کتاب رو بحث کنیم دلیلی که می‌خوام کتاب را بحث کنم اگر تا آخر جلسه دنبال کنید خواهید دید که بسیار نکته ظریف و عمیقی داره و بسیار چالش برانگیز خواهد شد و میتونیم ساعت ها راجع بهش بعدا بحث و گفتگو داشته باشیم بذارید قبل شروع کنم بگمLaurens Samuel کیه Laurens Samuel در واقع در حوزه تاریخ آمریکا فعالیت میکنه و مطالعات خوبی داره در مورد وقایعی که در قرن بیستم در آمریکا اتفاق افتاده اگر بخواهیم یکی از کارهاش رو که در حوزه روان و روانشناسی هست به کتاب دیگرش باید اشاره کنم به نامSHRINK A CULTURAL HISTORY OF PSYCHOANALYSIS IN AMERICA . SHRINK میدونید یه اصطلاحی که به روان درمانگرا میگن یه مقدار اصطلاح سنگینی هم نیست بهتره به کار نبریم و SHRINK میگن به اینایی که روانکاو بودن یا روان درمانگر بودند و میگه در واقع یک تاریخچه فرهنگی روانکاوی در آمریکا به همین دلیل به نظر میاد مطالعات خوبی در واقع اطلاعات خوبی در زمینه تاریخ روانکاوی و روانشناسی در آمریکا دارد و از این بابت صاحب نظر Laurens Samuel یک کتاب جالب دیگه هم داره اونایی که به آینده نگری علاقمندند بهش میتونن بپردازند این هم یادآوری کنم من SHRINK را هنوز نخوندم فقط ورق زدم به همین دلیل ادعای روش ندارم اون Future trans است که کتاب دیگرش به نظر من خواندنیه Future trans ۶۰ پیش بینی رو ارائه میده که ممکنه در آمریکا و در جهان اتفاق بیفته فقط آمریکا نیست مثلاً اشارات جالبی داره میگه به زودی سرمایه گذاری از خرید کالا و داشتن اقلام تجملاتی سوق خواهد یافت حرکت خواهد کرد به سوی سرمایه گذاری در تجارب منحصر به فرد مثلاً سفرهای عجیب غریب کارهایی که شما ممکنه دیگران انجام نداده باشند مثل همین حالت های خیلی هیجان انگیز نمیدونم غواصی در جزایر دور افتاده پرواز با گلایدر و این چیزها و خواهد گفت که آینده سرمایه گذاری بخشش در اینه یا مثال های دیگه میزنه مثلا میگه که آیندیه در واقع حتی مبلمان و Furniture و این چیزهایی که تو اداره جات است بیشتر به سمت یک نوع ساده نگاری مدرنیز میره و بیشتر میگه شبیه کارهای Ludwig Mies van der Rohe خواهد شد یعنی اگر شما سبک مبلمان و دکوراسیون میخوید بدونید که چه چیزی احتمالا در ادامه قرن بیست و یکم اصطلاحا ترند خواهد شد سور خواهد رفت اینها است خب کتاب future trans چون ۶۰ که هست برای سرگرمی میتونید هر دفعه یکی از قسمت هاش رو نگاه بکنید اون تاریخچه روانکاوی در آمریکا هم به نظر میاد اثر جالبی اما این چی میگه در این کتاب خودش چه چیزی را میخواد به بحث بگذارد و من چرا اصرار داشتم که این را در سال جدید به عنوان اولین کتاب شروع کنم ببینید بیایم برگردیم به عقب حوالی جنگ جهانی دوم هنوز جنگ جهانی دوم شروع نشده بازاریابان آمریکایی معتقدند که چه چیزی باعث فروش خوب کالا میشه آنها چهار تا p را مطرح می‌کردند می گفتند اگر شما میخوید کالا خوب فروش بره و در حوزه تبلیغات هستید باید به چهار تا p توجه کنید یک product باید جنستون خوب باشه کالاتون خوب باشه دو Price قیمت قیمتش رقابتی باشه با اون قیمت شما بتوانید در واقع رقیبان خودتان را از رقابت خارج کنید سه Promotion تبلیغات کنید مرتب کالای خودتون را تبلیغ کنید یکی از شخصیت هایی که در این حوزه خیلی فعال بود و من یه جوری با وجود که آدم جالبی نیست در واقع سلطان دخانیات آمریکاست George Washington Hill George Washington Hill مدتی اون رئیس انجمن تنباکو و دخانیات آمریکا بود جز این سلطان های سیگار بود و کسی بود که حسابی مصرف سیگار را تبلیغ میکرد معتقد بود که اصلا حرف آخر را در تبلیغات یه چیز میز تکرار تکرار تکرار شما مرتب باید یه آگهی را تکرار کنید تا بالاخره مخاطب آن را بپذیرد یه جمله sadistic هم داره که نمیدونم بعضی موقع خجالت میکشم تو ذهنم بیاد ولی حس میکنم برای خالی شدن دق و دلی تون اگر عصبی هستید این جمله George Washington Hill جالبه George Washington Hill از این تبلیغاتچی های خیلی قدر بود و میشه گفت حد زیادی پررو بود و وقتی بهش انتقاد میشد یه جمله داره که این جمله جاودانه شده میگه وقتی در جمع سگ ها آجر پرت میکنی از روعوعوش میفهمی آجر تو سر کدومشون خورده و در واقع یه جوری ادعا میکرد اونهایی که به من حمله میکن و نمیدونم به من خورده میگیرن و با من دشمنند یک دلیلش این است که آجر درست زدم دیگه زدم یه جایی درد ش آمده و برای همین دارم به من حمله از اون کاراکتر های حراف پر انرژی و عکسش الان توی اینترنت سرچ کنید امکان ندارد عکس ازش ببینید که تو دود سیگار پنهان نیست همیشه سیگار دستش ژست گرفته و توی دود سیگار اصلا پنهان شده این سلطان تبلیغات سیگار بود باور آن این بود که باید تکرار تکرار تکرار پس این شد p سوم و p چهارم بود packaging بسته بندی یعنی باید یه جوری اون کالا رو خوب بسته بندی کنید که طرفدار پیدا کنه و فروش بره خب حالا اینا رو نگه دارید ببینیم چه اتفاقی می افتد که در واقع Laurens Samuel این کتاب را مینویسه و چه تاثیری روی زندگی ما دارد حتی اگر شما businessman نیستید و به فکر تبلیغات نیستید داستان اینجوریه چند نفر روانکاو و روانشناس که به طور اخص سه تا قهرمان داره کتابش که یکیش ابر قهرمان شه به نام Ernest Dishtr که در واقع اسمش بوده Ernest Dishtr بدون e که بعدا که میره آمریکا یه e هم وسطش اضافه میکنه متولد ۱۹۰۷ این قهرمان اول یک روانشناس دوره روانکاوی را طی کرده در وین زندگی میکنه یهودیه از یک خانواده بسیار فقیر میاد که برادراش گرایشات چپ افراطی دارند Marxist هستند خودش Marxist نیست ولی با آنها یک نوع sympathy داره در وین بزرگ شده در فقر و تنگدستی بزرگ شده و بعد به سختی تونسته درس بخواند مدتی ترک تحصیل میکنه برمیگرده دوباره روانشناسی شروع میکنه خوندن و بالاخره در رشته روانشناسی فارغ‌التحصیل میشه و phd میگیره . شاگردی افرادی امثال Adler را داشته و با روانشناسان ابتدای قرن بیستم در وین روانشناسانی که به روانشناسی عمقی معروف اند آشنایی داشت Dishtr حالا در مورد زندگیش بیشتر توضیح خواهم داد۱۹۳۴ در واقع مطبش دایر میکنه جالبه مطب بهش میگن ساختمان روبروی مطب Freud است روانکاوی شده روانکاویش توسط یک روانکاو انگلیسی زبان است که جالبه چون حق الزمه هم نداشته پول نداشته که به او بده در ازاش میگه من به تو آلمانی یاد میدم تو هم من روانکاوی بالاخره روانکاوی میشه مدرک روانکاویش رو میگیر صلاحیت روانکاوی پیدا میکنه ۱۹۳۴ مقابل دفتر Freud شروع به روانکاوی میکنه در فقر و تنگدستی هزینه های زندگیش بیشتر توسط خانمش که پیانیست تامین شود این زندگی Ernest Dishtr و عرض کردم خدمتتون یهودی و از خانواده فقیر میاد حتی میگه تو زندگی من خیلی احساس ناامنی میکردم حتی موهام هم رنگش قرمز بود و میگفت این هم خودش یک قضیه علاده بود چون مو قرمز در آن جمع کم بود و حتی به من carrot head مثلا سیر هویجی در واقع گفته میشد و میگ احساس اعتماد به نفس پایین داشت ولی خواهیم دید حالا ممکن خیلی از شما اسم Ernest Dishtr را نشنیده باشید ولی به نظر میاد یک تاثیر مهیبی در تاریخ و اندیشه بشری به جا میذارد ۱۹۳۴ مطبش دایر میکنه خیلی هم مطبش نمی گیره حالا به اینها دوباره برمی گردیم قهرمان دیگر داستان Paul llazarst feld هست Paul llazarst feld هم بیشتر راجع بهش توضیح خواهم داد جامعه شناس روانشناس اطلاعات زیاد روانشناسی دارد متولد ۱۹۰۱ استادErnest Dishtr بوده از نظر سنی هم میبینید شش سال از او بزرگترهست Paul llazarst feld چند شاهکار در واقع پژوهشی دارد به این هم خواهم رسید و بالاخره Hurta Hurt Sug که همسر دوم Paul llazarst feld میشه و در زمینه تبلیغات میشه گفت یکی از برجسته ترین خانم های بوده که داستان تبلیغات را پیش میبره حالا اینها چرا اهمیت دارد یادتونه اون چهار تا p را مطرح کردند خلاصه داستان این کتاب این ، این گروه یا این حلقه وینی با تفکر روانشناسی و روانکاوی این فکر رو با خودشون به آمریکا می‌برند که ببین مردم کالا رو فقط به خاطر قیمتش ، کیفیتش یا اون بسته بندیش انتخاب نمی‌کنند پشت هر کالایی انگیزه‌های ناخودآگاه و عمیق و پنهان وجود داره و ما اگر بتونیم اون انگیزه ها را شناسایی بکنیم فروش کالا بیشتر خواهد شد حالا همین جای کار باز ممکنه شما بپرسید که خوب تا اینجا کار چه ربطی حالا به روانشناسی و رشد اندیشه بشری دارد درسته ولی به نظر میاد در واقع Laurens Samuel نه به صورت دقیق و مستقیم ولی غیر مستقیم داره اینو میگه میگه اینها تاثیرعمیقی روی بازار داشتند روی تبلیغات داشتند و ناخواسته مفاهیم عمیق روانشناسی مفاهیم فرویدی مفاهیم روانکاوی مفهوم ناخودآگاه رو در سطح بسیار وسیعی در جامعه آمریکا تزریق کردند و در واقع بخش عمده از تحول جامعه آمریکا نه برخاسته از دانشگاهیا نه برخاسته از در واقع متفکرین و نویسندگان و فلاسفه و روانکاوان بلکه از این تبلیغات چی ها بوده حالا این کتاب را با این مقدمه دنبال بکنیم و ببینیم که آیا ادعای Laurens Samuel درسته یا نه و بالاخره Dishtr که سردسته این گروه بوده و و در واقع سیستمی را راه میندازد به نام motivation research پژوهش انگیزه و حرف حسابش این بود میگ با آدم ها باید ببینید انگیزه شان از این خرید کالا چیه و وقتی میگه ارزان بود شیک بود قشنگ بود این قبول نکن اون پشت یه انگیزه های پنهان است آنها را سعی کن دراری و در واقع ببین چقدر قشنگ به انبوه مشتریان آمریکایی تفکر عمیق در خود فرو رفتن و درباره گذشته و تمایلات کودکی سرخورده سرکوب شده شون فکر کردن را یاد میده و به همین دلیل به نظر من جایگاه برجسته دارد و به نظر من سرنوشت به نوعی روانشناسی روانکاوی را عوض خب این چارچوب کلی کتاب حالا بذارد به جزئیاتش بپردازیم بهتون قول میدم جزئیات جذابی دار من خودم یه جاهایش واقعا هیجان زده میشدم که راست میگه آیا یا نه ببینید بذارید یک نقل قولی رو از کتاب Sapolsky چندی پیش کتابت Treatment اون تعیین شده را خدمتتون گفتم این نقل قول رو توش بود ولی مطرح نکردم نقل قول از فردی است به نام Fuller Torrey Fuller Torrey روانپزشک مشهور آمریکایی است یک کتاب از او قبل تر معرفی کردم تحت عنوان American Psychos، Psychos آمریکایی و کتاب مشهور او هست Freudian fraud فریب فرویدی پس میتونید حدس بزنی که از آن دشمنای قسم خورده فروید یه جمله داره من ترجمه اش را براتون میخوم تبدیل نظریه فروید از یک گیاه عجیب نیویورکی این را به عنوان ترجمه exotic Newyork plant یک گیاه خانگی عجیب غریب نیویورکی به یک گیاه فراگیر فرهنگی آمریکایی American culture kudzu حالا kudzu چی هست واقعا نمیدونم kudzu از این گیاه های که خیلی سریع رشد میکنه همه جا را میگیره حالا تو اینترنت بزنید اگر معادل آن را پیدا کرد من چند نفر پرسیدم ولی هنوز معادله شاید تو شمال باشد ولی بیشتر تو آسیای جنوب شرقی خیلی سریع رشد میکنه تو اینترنت نوشته روزی ۳۰ سانت رشد میکنه گیاه مثل چسب از تمام درخت و دار درخت میره بالا میگه تبدیل شدن به یک گیاه فراگیر فرهنگی آمریکایی یکی از عجیب ترین وقایع در تاریخ افکار و اندیشه هاست. the transformation of fraud firi from an exotic Newyork plant to an American culture all kudz is one of the strangers events in this tree of pydiez آخه چه جوری میشه یک دفعه فروید اینقدر جهانگیر میشه همه آمریکا رو میگیره تا چندی قبل تا ۱۹۳۰، ۴۰ که اصلا فروید رو نمیشناختند به جز یه تعدادی نیویورکی های حتی دانشگاهی هم روانکاو بعد یه دفعه میبینید همه تو کوچه بازار دارند از ناخودآگاه عقده های سرکوب شده خواست های فروخورده صحبت میکنند بخشی از ادعای این کتاب اینه کار روانکاوانا نبود کار این تبلیغات چی ها بود و اتفاقا اینها آمدند اون رو انتخاب کردند خب اینها همشون تو وین بودند یهودی بودند تحت تعقیب بودند به همین دلیل با ظهور نازی و حکومت حزب نازی در وین شروع میکن به آمریکا میان Lazarus fild ۱۹۳۳ میاد. خود Ernest Dishtr ۱۹۳۸ وHurta Hurt Sug هم همینطور یعنی قبل از اینکه جنگ شروع بشه این دیگه متواری میشن و سعی میکن که خودشان را به آمریکا برسان وقتی میرسانند به آمریکا این داستان میگن ببین ما یه چیزی آشنا هستیم به نام روانکاوی یه چیزی ما بلدیم به نام ناخودآگاه ادعای این مکتب این است انگیزه های مردم آن چیزهای ظاهری که میگن نیست اگر شما باهاشون شروع کنید گفتگو کردن تداعی آزاد تست های برونفکنی داستان گویی روایت گویی لغت بگی ببین چی به ذهنت میاد آنها شروع میکنند یه چیزهایی میگن که انگیزه های پنهان آنها را در مصرف کالا نشان میدهد و ما می تویم اینجوری بفهمیم کالاها را چجوری بسازیم یا کالاها را چجوری تبلیغ کنیم برای کی ها تبلیغ کنیم که فروش بره بالا Lazarus fild تو کار خودش خیلی موفق نمیشه و به نظر میاد به سلطان تبلیغات تبدیل نمیشه تو این بین Ernest Dishtr ثروتی به هم میزنه و به نوعی بهش میگن مسیح تبلیغات توی خیابان Madison مستقر می شه و تا زمان فوتش تقریبا قدرترین تبلیغاتچی و گرداننده افکار عمومی در حوزه مصرف کالاهای ساده بگیر تا کالاهای خیلی پیچیده درمیاد . حالا میخوایم بحث کنیم آیا او یک شارلاتان بود یا واقعا یک مسیح بود آیا حرف های که او میزد مبنای علمی داشت یا یک آدم بسیار زرنگ با زمینه فقیر که رفته بود به سرزمین ثروتمند آمریکا و Scan اینجا میتونیم حسابی پولدار بشویم شروع کرده بود یه چیزهایی را سر هم کردند و نبض بازار را دست خودش گرفته بود و در واقع همه سرمایه داران کلان به او رو می انداختند هزینه های بسیار زیاد می دادند که در واقع او رو مشاور تبلیغاتی خودشان کنند اونم از مفاهیم ناخودآگاه و روان درمانی شروع میکرد شلیک میکرد به این نیت که مشتری را جذب خودش کنه بگذارید چند تا از این مثال ها را براتونان بزنم که ایده بیاد دستتون که Ernest Dishtr چجوری استدلال میکرد بعضی هاش کارهای دقیق خودش بعضی هاش شاگردان و پیروانش به تاسی از آن این کار را کردن مثلا اون میگفت ببین وقتی چند تا از مشهوراشو براتون بگم جالبه بعدا هر وقت دیدیم یاد من و حرف های Ernest Dishtr بیوفتین مثلا توی هتل ها دیدین چقدر چیز حوله می چینند مثلا ۶ تا ۷ حوله تو هتل می چینند شما تا check-in میکنی تو اتاق میبینی تا سقف مثلاً دستشویی هتل حوله چیدن این یکی از توصیه های اکید Ernest Dishtr بود می‌گفت فکر نکن اون مگه چند بار خودش را میشوره یا مثلا چند دفعه میخواد استفاده کند وقتی میری هتل فرد احساس غریبی میکنه احساس میکنه در جای جدید شروع میکنه بازگشت میکنه رجعت میکنه regress میکنه به دوران کودکی و بچه ها چی بودند همش دور برشان کهنه و پوشک و حوله و این چیزها می پیچدن پس وقتی اینها را میبیند احساس خوبی میکنه آروم میشه پس از هتل شما استقبال خواهد کرد این یه مثالش بود یه مثال دیگش مینی بار اینکه مینی بار شما در هتل میبینید اختراع در واقع توسعه Ernest Dishtr بود که تو هتل میبینید یخچال کوچولو گذاشتن توش تنقلالاته میگه به همون دلیل وقتی این regress میکنند یعنی برمی گردند به کودکی خودشون اینها چه چیزهایی دوست دارند قاقالیلی پس باید اون تو حسابی از این تنقلالات پر بکنید تا اون نیاز ناخودآگاه خودشان را که در بازگشت به کودکی است و حمایت مادر هست در واقع تامین بشه مهمانداران هواپیما بهتره چه سنی باشند همه فکر میکردند بهتر خانم های زیبا روی جوان باشد گفت نه خانم های میانسال باشند برای اینکه اون زمان اضطراب پرواز زیاد بود و افراد دوست دارند یکی باشد که جای مادرشان بذارند و آنها را آرام کند و اصرار داشت مهمانداران خانم های میانسال باشند حالا دنبال کنید داستان را شما ممکن این دیگه از خودش درآورده اینو ولی تاثیر گذاشت رو جامعه و اصلا نگرش را عوض کرد یکی دیگه که خیلی دوست دارم اینه میگه وقتی تو به کافی شاپی ها گفته بود حالا اگر کسی اینجا نگاه میکنه تو حوزه کافی شاپ و تبلیغات هست میگف ببین این شکر و این کرم این شیر رو رایگان رو میز بچین چرا میگه خب خودمان میریزیم مثلا میگه چند قاشق شکر دو تا میریزیم یا شیر هم بریزیم بیاوریم میگفت نه آنچه که اینها رو حس میکنند وقتی غذا رو آماده میاری این حس رو پیدا میکنه که مادر این رو تهیه کرد و دقت کردید کودکان لجباز اند در واقع مثلا نه خودم خودم خودم اصرار دارند شکر بریزند اصرار دارند شیر بریزند وقتی پیتزا میگیریم اصرار داره سس بریزه اون اشاره اش این که اون حس اتونومی اون حس خود کارآمدی باید تو اینها تحریک بشه و به همین دلیل قسمت زیادی از لذت در واقع کافی شاپ رفتن این نیست که قهوه میخوریم اینکه ببین خودم انتخاب میکنم شکر میریزم توش خودم خودم کودکیم برای من تکرار می شود و در واقع به همین دلیل است که این افراد از آن قضیه استقبال خواهند کرد و بذارید این کار حالا جالبه تقریبا ۵۰ سال بعد Michael Gladwal عذر میخوامم Gladwal معروف در واقع چیزی که اشاره میکنه این در آن کتاب سگ چه چیزی دید what the dog saw و Gladwal این رو میگه ، میگه که این سس ریختن و دقت کرد شبیه این حیوانات درست میکنند یا این درش برعکس که اینجوری بگیره بریزه این یکی از کارآمد ترین روش های افزایش فروش و دقت کردید اگر شما بچه کوچک داشته باشین بسیار دشوار که از بچه بگین که بذار سس من بریزم مثل اون اسرا که خودم بریزم تمام قسمت عمده پیتزا خوردن حالا اینها را Dishtr ادعای خودش رو از کجا درآورد چه جوری اینها را گفته بود قبلا وقتی این رسید به آمریکا سیستم این بود که پرسشنامه می دادند از ظاهر کالا خوشت میاد یا نه آیا دوست داری این مصرف کنی یا نه به نظرت مثلا اندازه اش خوب بود کوچک بود بزرگ بود نمیدونم مزه شیرین بود تلخ بود چی بود و تیک می زدند به عبارت دیگر تاکید عمر و عمده بر پرسشنامه و تعداد آدم های زیاد بود مثلا صدهزار نفر رو میرفتند نظرسنجی میکردن Dishtr برعکس گفت گفت نه من میشینم ساعت ها مدل روانکاو با این آدم صحبت تو یاد چی فکر میکنی که این قهوه ریختن چه حسی بهت مید یاد چی میفتی دقیقا مثل تکنیک های تداعی آزاد و برگرفته از روانشناسی عمقی گفتم این شاگردان Adler هم بودند با Karen horney وErich Fromm هم دوست بودند یعنی Erich Fromm ،Karen horney ،Alfred Adler و در عین حال Sigmund Freud و این هم بگویم Dishtr هیچ وقت فروید را ندیده بود با وجود اینکه مطبش روبروی اون بود و ۱۹۳۴فروید هنوز بوده تا ۱۹۳۹ ۵ سال بوده هیچ وقت رو در رو همدیگر را ندیدند به نوعی تمام ثروت و شهرتش را از او گرفت ولی هیچ وقت رو در نشدند خوب می‌گفت باهم صحبت میکنیم تست Projective میذاریم داستان میزاریم مثلا یه خانمی اومده اینجا قهوه خورده نظرت راجع به چیه چرا قهوه تا آخر نخورد چرا از این رستوران خوشش آمد تدایی آزاد Projection برونفکنی و او ساعت ها وقتی با افراد صحبت میکرد به این جمع بندی میرسید که انگیزه مصرف آنها این ها است و اون عرضه کننده کالا باید این حوزه ها را پوشش بده باز بخوام براتون چند مثال جالب دیگش بزنم حالا این را ادعا میکرد در Interview عمقی روشش هم چی بود روش اصلیش این بود مصاحبه عمقی ساعت ها با یک نفر باز هم با یک خانم خانه دار میشست مدل روانکاو چند ساعت پشت سر هم می پرسید این چه حسی بهت میده . چند تا از شاهکارهای دیگش را براتون بگم یکی از شاهکارهاش اینه داستان Bitty Cracker ، Bitty Cracker یکی از موسسات آمریکایی بود که پودر کیک آماده میفروخت حالا اینها را گوش بدهید چون آخرش میخوام بحث کنم که به نظر شما به قول خارجی ها Do you buy this اینو میخری یعنی فکر میکنی این داشته از خودش میبافته و جامعه آمریکا را فریب میداده یااینکه نه به یه چیزهایی رسیده بوده . داستان Bitty Cracker چیست بعد از جنگ جهانی یک شوری شکل گرفته بود پودر کیک آماده خانم ها شیر میزدن توش هم میزدن میذاشتن تو فر این فروش به یک سطح ثبات میرسه به یک سطح رکود میرسه و اون کارخانه Bitty Cracker ازDishtr دعوت میکنه . یک کاری کن فروش ما برو بالا و چرا فروش ما به ایستایی رسید میگه خب تو همه چی آماده است دیگه میگه خب یه کار بکنید شما پودر تخم مرغ میزنید ها توش پودر تخم مرغ خارج کنید بگذارید خانم خودش تخم مرغ بزنه اون که راحت تر اونجوری همه چیز یه جا باشه گفت نه این ممکن اینجوری تلقی بشه که اون خانم چیزی برای خانواده ات عرضه نکرد چیزی به خانواده ات ارائه ندادی همه چیز آماده بود ولی اینجا این حسی که خودم درست کردم و بخصوص اصرار داشت تخم مرغه تخم مرغ سمبل چیه مثلا تو پرسشنامه پرسیده بود که کدام جز از این کیک تداعی میکنه زایایی رو نقش زنانگی را میگفتند تخم مرغ چون fertility باروری از تخم میاد دیگه این خودت اضافه که یک جوری در ناخودآگاه خودت و خانواده بشه که این واقعا مامان درست کرد و از زایایی زنانه اش توش مایه گذاشته بعد از این کار فروش رفت بالا و توانست دوباره بازار قدرت پیدا کند و همه مانده بودند که آیا واقعا این اثر این حرکت او بود یا مثلا اصرار داشت روی این غذاهای آماده ننویسید دقیقه ۹۰ last minute یا فوری گفت برای اینکه این مفهوم را تداعی میکنه و خانم ها و مادران احساس گناه میکنن تو چه جور مادری هستی صبح تا الان کار نکردی مشغول کارهای خودت بودی و بعد آخرسر که بچه میاد تو دقیقه ۹۰ میخوای last minute برایش کتلت یا مثلا برگر یا هرچی هست سرخ کنی این استعاس میشه که اینها احساس گناه میکنن و این احساس گناه اجازه نمیده که از این کالا بخرند پس باید این را عوض کنیم مثلا اصلا به این چیزها اشاره نکن یکی از شاهکارهای او فروش Plymouth بود ماشین های Plymouth حالا این گوش بدهید دیگه اینها را همه را به صورت داستان از این واقعا ابر مرد تبلیغاتی نوشته بودند پت آن زمان ماشین تولید کرده بود دو حالت داشت یکیش convertible اینایی که سقفش میره عقب و آنهایی که سقف ثابت دارد و بعد شروع کرده بود در حالت تداعی پرسیده ببین اونی که دو دره هست سقف ندارد سقفش میره عقب این تداعی چی میکنه از آقایون پرسیده بود آنها گفته بودند این بیشتر تداعی میکنه با missteres دوست دختر و اینا و اونی که سقفش ثابته شبیه چیه صندلی عقب هم داره بزرگتره sedan به قول معروف صندوقدار بزرگش گفت اون همسر خونس زن خونس است اون زنه این دوست دختر اون زن این missteres و بعد شروع کرد این رو یه جوری تو تبلیغات منعکس کردند حالا هدفش چی بود متوجه شده بود که خرید خودرو به طرز عجیبی نقشه اش و سیاستش توسط خانم ها دیکته می شه این را در آورده بود که اون کسی که تصمیم میگیره کی ماشین بخریم چی بخریم زن خونه بوده و وقتی زن حس میکردند که اون کوپه اون convertible اون missteres دوست دختر سریع پافشاری میکردند که نه این یکی بخریم و در واقع وانمود کرده بود هدفش تبلیغات فروش اون بدون convertible است در صورتی که در اصل پنهانی هدفش فروش این sedan صندوق داره بوده و اونجوری صندوق داره به شدت بالا رفته بود ظاهرا شاید این داستان خانم ها که مبادا این اتفاق بیفتد خودشان سریع پیش قدم شده بودند ماشین زنانه بخریم نه ماشین دوست دختر و این باعث فروش بالای آن صندوق دار شده بود نوع sedan شده بود اون بزرگتر شده و جالب بود که این برملا نکرده بود همه فکر میکردن هدف او فروش آن دو در واقع convertible است و اون نبود هدفش این یکی از شاهکارهای فروش او بود که یه جوری این را القا کرد او میگفت کالاها باید شخصیت داشته باشد کالاها باید برای شما تداعی ایجاد کند مثلا صابون camay اونایی که سن من هستند فکر کنم camay یادشان میگند صابون camay باید تو ذهن همه هک بشه خانمی Glams خانم سانتیمانتال بسیار جا افتاده زیبا رودر مقابل صابون Ivory صابون مادر و دختر فرملاسیون خیلی فرق نمیکرد ولی گفتند شخصیت باید به کالا وقتی شخصیت بده اجازه برونفکنی روی کالا را میکنی و افراد شروع میکنند بخاطر انگیزه های ناخودآگاه شان کالا را خرید چهار تا p یادتونه گفت نخیر انگیزه خرید اصلی آن چهار تا p نیست آنها هم هست ولی چهار تا s یعنی مردم این چهار تا اس را میخند منتها وقتی ازشان سوال میکن هیچ کدام به این اشاره نمییک ولی تو رویاهاشون توی تداعی های آزاد شون توی داستان های سوم شخصی که دارند تعریف میکنند به نظر شما فلان کس چرا رفت این ماشین دو در را خرید چرا این رفت مثلا این صابون خرید گفت از چهار تا s پیروی میکنن s اول sustens تو دلشون احساس بقا دارند تو ناخودآگاه شان دوست دارند جاودانه بشن این کالا یه حس جاودانگی ماندگاری و زنده بودن بهشون دوsex اس دوم sex یه جور جنگ انگیزه های جنسی دارد همان ماشین دو در یادتون است گفت این تو دلش یه احساس میکنه که missteres گرفتم ماشین convertible خریدن و سه security امنیت و چهار status جایگاه یعنی حس میکنم که با این یک تشخصی پیدا اما این را تو پرسشنامه ها علنی نمی کرد حالا اینجا نگه روی مسیر روانشناسی تاثیر گذاشت الان شما ببینید روانشناسی بعد از ۱۹۸۰ روانپزشکی دوباره برگشت به مطالعات سنگین اپیدمیولوژی تعداد آدم های بسیار زیاد و حجم نمونه بالا و پرسشنامه های ساده یه پرسشنامه ۲۰ سوالی و جالبه من خیلی ها اینو میگن پرسشنامه خیلی سطحی من در زندگی از بعضی چیزها خوشم می آید خوابم خوب است طی روز اکثرا آرامم و آنها مدعی بودند اگر عدد n تعداد نمونه رو خیلی ببری بالا به علم قضیه نزدیک می شی بیشتر و طرفدارانش معتقد بودند نخیر اینگونه نیست باید تعداد کم بگیری و بشینی عمقی بکنی بری پایین و هرچی میگه شما قبول نکن یه پله برو بالاتر و در واقع اینقدر شما داستان را عوض کن با طرف گفتگو بکن تا ببین انگیزه های پایین تر چی برملا میشه و تماما تکنیک های روانکاوی بود لغزش کلامی خواب هایی که دیدند اون برونفکنی شان تو آزمون های مثل TAT تستrosha اینا یا داستان سوم شخص که مثلا چرا این کس این را میخره یک مثال دیگر اش براتون بزنم این قشنگ کار نیست کار پیروانش۱۹۸۸یعنی دیگه آخرین دوره های این نوع پژوهش هاست رفته بودند دیده بودند که یه چیزهایی هست بهش میگن هتل سوسک یه جعبه های توش چسب و سم هست میذاری کنار اتاق ها و سوسک ها را میکشه سوسک میر اون تو ماده را میخورن و میچسپن هم و بعد جعبه که پر شد میندازن سطل آشغال اینها هم ارزان تر هم کثافت کاریش کمتره هم خیلی سوسک کش قوی تری ولی متوجه شده بودند خانم ها کماکان اسپری می‌خرند طرفداران Dishtr اینایی که به پژوهش انگیزشی معتقد بود نشستن با همین شیوه با این خانم ها صحبت کرد اولا کدام خانم ها خانم های طبقات پایین معمولا آنهایی که خودشان کار میکنند کارهای با درآمد کم فقیر تحصیلات کم و دیدن که خب چی اسپری چی بهت میده داستان اینجوری شروع کردن خب این سوسکه چیه برای چی اومده تو خونه تو برای چی اومده نداره میگن تداعی آزاد کن همین بگو اصلا اسم سوسک ها چیه متوجه شدند که اسم سوسک ها همه اسم های مردونه است برای چی اومده تو خونه تو نمیدونم دیگه اومده اینجا عذر میخوام لش افتاده تو خونه من غذا میخوره کثافت کاری میکنه از خانمم بیرون نمیره و بعد همینجور که میرفتند جلومیگفتند این حس رو نداری شبیه دوست پسرت شبیه شوهرته که اونم بیکار همش رو مبل و سفر غذا تو میخوره مزاحمت تو میری بیرون کارمیکنی یجوری میگفت آره آره همیناست و وقتی اینو اسپریش میکنی دست و پا میزنه آیا یه احساس راحتی نداری آره خشمم خالی میشه این سوسکی یه لحظه حس میکنم اون و دارم لهش میکنم پس ببین با وجود اینکه سوسک کش آن جعبه ها خیلی کارآمدتر و ارزان ترن پول بیشتر میدهد چون انگیزه ناخودآگاه که تمایل خشمناکش به آن پارتنری که دوستش ندارد و به زور آمده تو خانه اش جا خوش کرده این رو یه جوری از شرش راحت بشه Dishtr معتقد بود که ناخودآگاه افراد یکی و من خیلی تعداد حجم نمونه بالا لازم ندارم در بالاترین حالتش برای اینکه تازه اون صاحب کاراش کارفرماش هاش راضی بشن با ۲۵۰ نفر مصاحبه میکرد خودش و دستیاراش و مصاحبه اش هم شبیه مصاحبه روانکاوی بود روی coch بودن تداعی بود منتها جالب بود سوسکه برای چی آمده چرا از سوسکه بدت میاد کجاش بدت میاد دوست داری چجوری بود اسمش چیه اون سوسکه با اون یکی چه نسبتی دارد و همینجوری بود و اون داستان رو روایت رو خلق میکرد و به کمک آن روایت لم های تبلیغاتی پس نشان میداد این اسپری ها باید طرف حس کند دارم شلیک میکنم حتی شبیه ماشه درستش کن روش علامت ضربدر این تفنگ ها را بگذا که طرف دلش خنک شود زدم سوسکه را کشتمش یه جوری و بعد این باعث میشه بره اینها را بخرد یا مثلا این یکیش قشنگ دیده بود که اون زمان برای اینجا توپ یا پوستیش اینایی که میزارند برای مردها که مثل من موهاشون ریخته و دیده بود که خب خانم ها مثلا میان انتخاب میکنند این خوبه و بعد همین جور که جلو رفته بود دیده بود اتفاقا عامل نخریدن این کلاهگیس یا این پوستش های که این پس سر را میگیره تو آقایون زناشوت هستند و اعتراف کرده بودند که ببین نمیدونم اینو میزاره من نگرانیام برمی گرده دوباره جوان میشه و وقتی این جوان شد من نگران میشم دیگران یه جور به قول این چیزها دیگه بذاربره دیگه یا دیگران جذب این شن این بره جذب دیگران شه دوست داریم همینجور پیرمونه و از دهنشون در می‌اومد که نه اتفاقا اینجوریم خوبه موهاتم ریخته قشنگ شدی و این مقاومت رو ریشه اش را پیدا کرد بود حالا دوستان عجله نکنید میدونم الان تو جمعی که نشستید خیلی ها میگید نه بابا اینا داستانه حتی بعضی هاش دیگه واقعا افراطی بود مثلا یکیش این بود که برای این سوپ های آماده که میخوردن گفت افراد وقتی سوپ میخورن بخاطر مزه اش نمی‌خورن بخاطر اینکه برمیگردند به دوران جنینی که توی مایع ابنیوتیک شناور بودند باید اون حس برایشان تداعی بشه که چون برگشتن به آن دوران آرامش جنینی که هنوز ترومای جهان را نداشتند بعضی دیگه جمعش کن بابا این خیلی حرف و شروع میکردن مخالفت کردن ولی خواهم گفت که اولا این تعابیر درسته یا نه دوما اگر درست نباشه هم لزوما به این معنی که بی فایده است و باید سریع حذف شون کرد چون دقت کنید روانشناسی یه حرکتی کرد که الان دوباره بعد از ۲۰۲۴ پشیمون داره شاخه های است که مثل اینکه اون نظام پرسشنامه و بیایم میلیون ها نفر رو پرسشنامه بدهیم دستشون اونم همچین چیزی از توش در نیومد خوب کلی داده برای ما پیدا شد چند درصد مردم این جواب ولی آخرش نفهمیدیم چی شد مثل اینکه دوباره باید برگردیم تو عمق بریم شروع کنیم ساعت ها با مراجعینمون سوال کنیم و سوال های متنوع و عمیق شما ببینید خیلی از مصاحبه هایی که الان شکل میگیره ساختاریه خوابت چطور اشتهات خوبه چند روز گذشته افکار ناامیدی داشتی افکار…این که عمق نیست باید بری ببینی چی برایش تداعی میشه چه چیزهایی براش زنده میشه هر کدام از این علائم چه معنی داره و Dishtr میشه گفت مسیح واقعا پیامبر این قضیه بود تو جامعه میگفت ببین سطحی هیچ قبول نکن پشت هر چیزی که انگیزه هست که آن انگیزه انگیزه دیگر هست و آن انگیزه ها را شما باید استخراج کنید حالا ببینیم دشمناش چی می گفتند مثلا نقل قول است نقل قوللی است از Albert buodاونم Malik Gladwal بود الان یادم آمد اشتباهی Michael Gladwal گفتم نقل قول مخالف این قشنگ بود میگه اگر مشتریان محصول شما را نمی خرند بخاطر این است که کیفیت آن پایین تر از محصول رقیب است نه اینکه ایشان را به یاد زمانی میندازد که مادرشان با ماهیتابه تو سر مرد پدر زده پس این نیست که من این محصول نمیخرم کیفیتش پایین قیمتش بالاست بیخود این شلوغ بازی ها را در نیار یا کسی دیگر جالب گفته بود گفته بود که این کارهایی که Ernest Dishtr میکنه یک قسمت فروید دو قسمت بارنوم Barnum شما میدونید یه پدیده داریم به نام Barnum effect که به نقل قولی برمی گردد به آن سیرک من معروفBarnum که وقتی پدرش بهش گفته ببین تو این چیزا پول نیست تو آخه تا کی میخوای این سیرک و شعبده و تردستی و این چیزا پول درآری جمله معروفی که به آن منتسب اینکه است که گفته پدر غصه نخور هر لحظه یه ابلهی به دنیا میاد every minute the saucers is born و میتونم سوار اون شم و پولش را بتیغم اینم گفته بود ببینید این Barnum effect داره مردمو میتیغ اصلا این تعابیر چیست این تعابیر وجود نداره میری ساعت ها با افراد بحث میکنی بعد انگیزه شان این بوده و در واقع است یا یکی دیگه میگفت والا این چیزی که ما از این میبینیم اسمش هست Freud in consumer land فروید در سرزمین مصرف یه رشته دیگر هم راه انداخته بود به نام saxology اس او ایکس او لوژی بعدش به معنی جوراب شناسی و این حتی این تعابیر را داشت این داستان هم جالبه که اتفاقا اینکه میبینیم میگن برای روز پدر همه جوراب میخرند. ریشه عمیق ناخودآگاه دارد این احساس اینکه خانم ها دوست دارند مراقب پای همسرشان باشند این پا باش کار میکنه میره سرکار خیلی مراقب اند و دوست دارند که خودشان خرید انجام بدهند به همین دلیل مخاطب اصلی خرید جوراب ها را جوراب آقایون رو باید برای خانم‌ها گذاشت یا مثلا یکی از سوالات جالبش اینه که این کنگره براش برگزار کرده بود و ساعت ها هفته ها روش پژوهش کرده بود اسمش گذاشته بودند در واقع Caff Gap , Caff Gap میشه شکاف ساق و اونم داستان اینه که وقتی آقایون پاشونو میندازن رو پاشون اگر دقت کرده باشید شلوار ش میره بالا جوراب هم اگر خیلی بلند نباشه اون فاصله بیرون میفته ساق پا که معمولا هم Hair مو داره و این سوالش این بود این خوبه یا بده و از کلی افراد چیز کرده بود که آیا این بعضی خانم ها ممکن احساس داشته باشند که خوب شوهرم مردانه است یه جوری پشمالو این پاش هم میندازه رو پاش این معلوم بشه یه عده هم گفته بودن نه این نشون شلختگی ایناست و جالبه که یک کنگره گذاشته بود تمام جوراب باف های آمریکا را دعوت کرده بود که راجع به این مسئله کلی سخنرانی کرده بود که بالاخره باید با این چیکار کرد جوراب بلند درست کنید یه ذره شبیه زنانه میشه جوراب کوتاه درست کنید اون فاصله بیرون می افتد و خانم ها چی دوست دارند چون آنها میرفتند جوراب را می خریدن خب راجع به کارهای Dishtr صحبت کردیم حالا ببینیم که حرف او آیا حساب بود یا نه چون ببین ما به ازای معادل این در بالین داشت اتفاق می افتاد مثلا وقتی افراد میگفتند من از این قضیه ناراحتم من از این قضیه افسرده ام داستان این بود که خب بعضی ها فقط میگفتند خودش داره میگه افسرده ام یا خودش میگه افسرده نیستم دیگه نیازی نیست غیر از آنچه که او می گوید رو بپذیریم ولی آن هایی که روانشناسی عمقی معتقد بودند میگفتند نه به حرف های مراجعان نباید ظاهری نگاه کرد توی اینها سمبل هست مفهوم عمیق هست و باید همینجور بکنی بری پایین تا ببینی چی از توش در میاد و اگر نگاه کنید تو اون اوج قدرت روانکاوی همونجوری که میگه مثل kudz تمام آمریکا را گرفته بود همش میگفتند ببین پشت این حرفات یه چیزای ناخودآگاه هست همین هم تو بازار مصرف بود ولی از سال های ۱۹۸۰ با افول نگرش Ernest Dishtr دوباره برمی گردیم به پرسشنامه ها و بیا استانداردش کنیم و از همه شرح حال بگیریم که Dishtr در اواخر عمرش میگفت ببین با اینها یک سری اطلاعات به دست میارید ولی اون عمقی رو که من میخوام بهش نمیرسید . حالا بیایید چند تا سوال ، این سوالات را من خودم طراحی کردم تو کتاب Samuel نیست این روایت هایی که Dishtr از آدم ها در می آورد اینکه مثلا این ماشین به نظرت چیه این صابون چه چیزی را برات تداعی میکنه آیا اینها روایت ها حس های پنهان ما هستند که کشف میشوند یا برعکس خلق و اختراع میشوند به این قضیه دقت دارید این قضیه جالب بود به فروید هم برمیگشت چون همون موقع که فروید میگفت من انگیزه های ناخودآگاه شما رو در جریان تداعی آزاد تعابیر رویا و اون جلسات روانکاوی درآوردم آیا اون زیر چیزی هست که او کشف میکرده یا نه اینها بازسازی میشده خلق السا یه چیزی بافته میشد اینو بهش فکر کنید یعنی اگر شما فکر میکنید که من این محصول را میخرم و این محصول به من این حس میده که همانجور که اون میگفت حالا نه به آن سادگی و خامی که یاد آن لحظه میفتم که مادر با ماهیتابه زده بود تو سر پدر نه ولی مثلا حس میکنم که این یه جوری یکی از آن چهار تا s هاست در درون این حس بقای خودم را میبینم حس طراوت جوانی زنده می شود و این را من مثلا بعد ۳ ۴ ساعت فکر کردن استخراج کردم میگه آیا این رو کشف کردی یا همینجوری دیمی بافتی این نکته مهمیه همون زمان که فروید این مسئله تداعی هاش را مطرح کرده بود یه Schneider ما تو تاریخ چند تا Schneider داریم Call Schneider که بعدش میشهCould Schneider که علایم Schneider در روانپزشکی است و اگه میخواید حساب کنید Romy Schneider هم هست که اصلا به هیچ ربطی به نداردSchneider چهارم ، Rodolfo SchneiderRodolfo Schneider میگفت خیلی خب همون روش فروید را من یه دونه از این دیکشنری ها را درآوردم همینجور رندوم باز میکردم یه لغت در میومد و بعد یک صفحه دیگر اش هم باز میکردم یه لغت دیگه در اینقدر قشنگ این را به هم ربط میدادند که حد ندارد و به فروید این اعتراض کرده گفت شما کشف نمیکنی این تو میسازیم مثل داستان سرایی و چه بسا حتی ادامه اون کار هنوز هم هست مثلا الان شما ببینید خیلی ها راجع به طرح واره ها صحبت میکنند من طرحاره این دارم من طرح دارم سوال آیا واقعا این طرحاره را داشتید که در جریان روان درمانی شناختیش یا این طرحواره را ساختی خب سوال اینه که خب ساختنش چه فایده داره میگن همون قشنگیش اینه دیگه یه عده به Dishtr گفتند کاری که تو میکنب علم نیست هنر دیگه هنر همینه دیگه یه سری تداعی ها را میسازی چون قشنگ آدما جذبش می شن و چون جذبش میشن روشون اثر میذارد و عین همین تو روان درمانی اتفاق می افتد میگم ببین این داستان هایی که میگی مثلا خودت را معرفی کن بگو زندگی چی بوده دید خیلی ها اینو میگن میگم من یه جوری فکر میکنم تمام زندگی من یه رقابتی بود با خواهرم و برادرم و در عین حال تمام مدت من دوست داشتم محبت پدری را ببینم بگیرم که بهم نداده خب آیا اینها رو کشف کردی یا اینها رو روایت گونه ساختی Dishtr تقریبا اینجوری میگفت اشکال نداره ساخته باشم در هر حال چون ساختنم یه معنی به زندگی میده یه جوری از اون بلاتکلیفی درش میاره یعنی مهم نیست که شما کشف کرده باشی حتی اگر این روایت را ساخته باشی همان کار را میکنه این اساس بخش عمده ای از نظریه روان درمانی که میگه اون گفتگوهایی که اتفاق می افته شاید اینها Nrishen های ساختگی Jerome Frank , personation and hailing شما هر هرچی تو باشه میتونی بسازی خب فایده اش چیه میگه شما را از بلاتکلیفی در میاره چرا من این کالا را مصرف میکنم نمیدونم ولی وقتی به خودم یه داستانی میسازم که من در کودکی اینگونه بودم بعد اینگونه شد و بعد اینگونه شد برای همین من از این خوشم میاد این باعث میشه من یه احساس آرامش پیدا کنم به نوعی از اون بلاتکلیفی در بیا و اینکه تکلیف آدم روشن بشه معتقد بود این اثر Trabotic و در واقع به نوعی Ernest Dishtr اثر عملگرایی هم دارد دیگه یعنی باعث میشه کالا رو استفاده کنیم باعث میشه که راحت تر به سمت آن کالا حرکت کنیم به این فکر کنید به کتاب Sapolsky برگردیم میگفت بین اون تو اتفاقای می افتد مخلوطی از نویز ممکنه کوانتومی شلیک نیرون ها و شما یک تصمیم می‌گیری ولی کلافه میشی من چرا این کار را کردم ولی وقتی یک عامل پیدا یک دلیلی براش به صورت گذشته نگر می سازی بهت کمک میکنه به آرامش برسی به عبارت دیگر شما را از سردرگمی در میاره و یک روایت معنادار هنرمندانه برای شما میسازه جمله رو تکرار میکنم روایت معنادار هنرمندانه اگر شما بتوانی برای اعمال خت روایت معنادار هنرمندانه بتراشی به سلامتت کمک میکنه بخشی از روان درمانی اینجوری اثر میکنه ‌. و شاید معجزه Dishtr هم همین بود همین جا نگه دارید یه کتاب بسیار جالب می خوام خدمتتون معرفی کنم امیدوارم فرصت بشه خلاصه این رو بگم ari krokeranski یا ari krokranski ۲۰۲۳ نوشته به نام Uncertainty , Uncertainty میشه عدم قطعی ما از اینی که نمیدونیم چرا این کار را میکنیم من کی هستم من اصلا اصولا از این آدم خوشم میاد بدم میاد تکلیفم روشن نیست باهاش به شدت برای ما اضطراب وجودی ایجاد و همه مون در جستجوییم که من چرا این کار را کردم من چرا از این آدم بدم میاد من چرا از این آدم خوشم نمیاد میگه در شرایط عدم قطعیت بودن ترسناک و به همین دلیل است که ما داستان میبافیم یک داستان سرایی میکنیم و البته در کتاب ari krokranski یک راه حل دیگه پیشنهاد میده میگه سعی کن با عدم قطعیت دوست باشی بدون که بسیاری از رفتارها علت هاش را نمیدونی سرانجام کار خود را نخواهید دانست و نخواهید دانست که در آن بزنگاه ها چه کار خواهی کرد . به اون the termint Sapolsky فکر کنید اون پایین شلیک های صورت میگیره میاد بالا خیلی ترسناکه نه اون تو نورون ها شلیک میکن و بعد من نمیدونم از این آدم خوشم خواهد آمد به سمتش خواهم رفت نخواهم رفت این کالا را خواهم خرید ari krokranski میگفت اتفاقا میتوان انسان ها را جوری بار آورد که اینقدر نترسید از عدم قطعیت نترسید جهان همینه و با او کنار بیاید ولی اینجا میخوام بگم که شاید رویکرDishtr کمک کرده بود که مردم تکلیف شون روشن بشه نکته دوم Dishtr این رو میگفت ، میگفت وقتی شما به عمق میری داری چیکار میکنی self reflection یعنی از اون سطحی نگری دور میشی چرا این کالا را خریدی ارزان بود تخفیف خورده بود چرا این کالا رو خریدی گفتن جنسش خوبه این یک نوع نگرش سطحی و ساده انگارانه به جهان الان مدت هاست دارم میگم هر چقدر شما قضایای جهان را Complexify کنی پیچیده سازی بکنی آن قضایا جذاب تر می شود و روایت ها کارآمدتر میشن Dishtr گفت من جهان را برای انسان ها از طریق کالا پیچیده سازی کردم نه از طریق فلسفه نه از طریق درمان بلکه از طریق همان صابون که میره میخره شامپویی که میخره dewderam که میخره جهان را پیچیده کردند یعنی به انسان ها یاد دادم وقتی دم آن shelf وایستادی همین جور ورندار که دیدم این دوتا برای این قیمت اون تکنیک های George Washington Hill این تو تلویزیون گفته این استفاده کنم عمیق باش و عمیق بودن هم کلاس اجتماعی هم سلامت روانی و او از خودش دفاع میکرد میگفت من تفکر جامعه را در سطح کلان بسیار بسیار عمیق کردم برای اینکه مردم از آن سطحی نگری دور شدن و اینجا Dishtr خودش را یه قهرمان میدونست پس به نوعی مروج و و حمایتگر تفکر روانشناسی عمیق و تا حدودی کشتال میشه اونم نه از طریق آکادمی از طریق سوپرمارکت باز Dishtr یه چیز دیگه میگه Dishtr میگه که حالا این یه ذره بحث سیاسی میشه اون کتاب چپ و راست John jast را هم در لیست گذاشتم تو همین هفته ها معرفی خواهم کرد خب یک نکته هست میگن تو شدی مروج مصرف گرایی در جامعه سرمایه داری جالبه Paul llazarst Marxist بود یعنی اصلا کاملا عقاید سوسیالیستی داشت Dishtr نداشت ولی خانواده اش داشتند و اونجا که میره میگه تو ببین یه کاری کردی که مردم شروع کنند کالا مصرف کنند سرمایه داری را حاکم کردی بر انسان آن هم در دفاع خودش میگه نه من به انسان ها اجازه انتخاب دادم به انسان ها مصرف گرایی را دامن زدنم و مصرف گرایی یه راه حلی برای رها شدن . از اون کنترل بر خویشتن و نوعی آزادگره اینجا یه بحث عمیق شکل میگیره دوستان من بحث سیاسی میشه که آیا مصرف گرایی کالا گرایی تجمل گرایی به اعتقاد Dishtr میگفت آزاد سازه دیگه فراموش نکنید اینا از جوامع بسته یه اقتدار گرا آمده از نازی ها فرار کردن جامعه که به شما اجازه استفاده انواع کالاها را نمیده بهت میگه فقط باید این شامپو رو مصرف کنی ب راحت دیکتاتوری کنه دیگه و او معتقد بود راه آزادگی از مصرف گرایی میگذرد یعنی جز اون طرفداران سرسخت بازار آزاد بود و اشاره اش بر این بود که اگر انسان ها از آن باید های خویشتن رها بشن جمله قشنگی داره بذارید من ببینم میتونم پیداش کنم بله رهایی از وابستگی self inflact وابستگی خود انگیخته گفت انسان ها نوعی وابستگی و نوعی سرسپردگی خود انگیخته دارند توسط حاکمیت اعمال نشده خودشان رو خودشان محدودیت گذاشتند احساس گناه میکن از مصرف کالا خجالت میکشن از اینکه اینو بپوشم ابا دارند آخه من با این سنم این رو بپوشم من از این کالا مصرف کنم من برم مثلاً ماشین دو در بخرم و بعد معتقد بود راه رهایی انسان ها این است که اجازه بدهیم از احساس گناهشون دور بشن و با تیب خاطر آن کالا را مصرف کند یکی از چیزهایی که درآورده بود که چرا مردم کالا نمیخرند فقط این نیست که پول ندارن داستانش اینه که اون اصطلاحی را دارد self inflacted limitation محدودیت هایی که خودشان بر خودشان گذاشتند آخه نه من حقم نیست برای چی پولم خرج کنم من باید پس انداز کنم و در واقع آن شعارش این بود آزاد باش برو مصرف کن برو خوش بگذرون برو خوش باش و در واقع جمله اصلی زندگیش این بود چرا که نه why not تو این سن اخه من از این بفروشم چرا که نه آخه من مثلا جوراب اینجوری بپوشم چرا که نه و معتقد بود من با ترویج چرا که نه و یاد دادن آدم ها به اینکه آن انگیزه ها و مهارهای درونی خودشان را بشناسند و بعد بتوانند بر آنها غلبه کنند درسته تبلیغات را جلو بردند و مصرف کالا را بالا بردم ولی انسان ها را به سمت آزادگی هم سوق دادم حالا شما اینجا بمانید این از آن بحث هایی که باید ادامه بده آیا درست میگه آیا اینکه ما از قید قیود خود انگیخته رها بشیم و با تیب خاطر و با شادکامی کالا مصرف کنیم آیا مقدمه آزاد اندیشی آیا مقدمه آزادگیه یا آنچه که مخالفین او می‌گفتند می گفتند نخیر شما مردم را برده مصرف و سرمایه داری کردی اومدی بهشون همش ترویج شان کرد این مصرف کن مصرف کن و تکنیک های فروش را خیلی جلو بردی و در واقع باعث شدی که مردم صبح تا شب بدوند فقط برای اینکه کالای بیشتری مصرف کنند کدام آیا پس ببین الان سوال ما این است Dishtr آیا یک شارلاتانه یا واقعا فکرش عمیق بود چون فکر عمیق این میگه مهم نیست ما میخوام یه روایت بسازم و آن روایت اگر هنرمندانه و عمیق باشه کمک میکنه کافی و در عین حال آیا او یک مسیح آزاد گرا است یا کسی که کمک کرده انسان ها به قیود سرمایه داری گرفتاربشن حتی از آنجا که میدونم بعضی از مخاطبین این برنامه شاید تو ایران نباشند مثلا در کشورهایی باشند مثل آمریکا کانادا اینا ممکن اون ها با مخالفین Dishtr همانند سازی کنند که راست میگه ببین چه این برنامه ریختن میری تو سوپرمارکت همینجورخرید میکنی میری فروشگاه همینجور خرید میکنی اینا اصلا ذهن آدم رو خوندن نمیدم دست آدم مست میشه میره خرید میکنه پولی رو که زحمت کشیدم از چنگ من در میاره و به همین دلیل احتمالاً شما Dishtr رو یک اهریمن خواهید دید غولی بود تو این قضیه و در مقابل ممکنه اگر شما از زمینه اقتدارگرا می آید ببینید یه چیزی می گفت ، می‌گفت more all permition انسان ها وقتی خیلی تحت قیود خود انگیخته هستند برای خوش بودن خوش گذرانی کردن مصرف کردن نیاز به مجوز دارند من برای چی باید مصرف کنم من برای چی باید خوش بگذرانم دنیا که برای خوش گذرانی نیست و اون معتقد بود من اینجوری مردم را تلنگر زدم که خوش بگذران از زندگی لذت کالا مصرف کن بهت مزه میده استفاده کن more all permition در واقع مجوز اخلاقی به افراد دادن و او معتقد بود تمام زندگی من چیزی داشتم به نام Creative discontent یعنی نارضایتی خلاقانه از زندگی ناراضی بودم و میخواستم با خلاقیت جهان بهتری را بسازم نمیدونم من تا آخرش موندم حالا باید بیوگرافیش بخونم زندگی اش نگاه کنم که این آدم چی بوده آیا یک قهرمان بشری بوده چون میگه وقتی رسیدم اونجا جامعه خیلی بسته سخت گیر Puritan آمریکایی اونجا است و این با شعار چرا که نه به دنیا اومدی خوش باش از این پیراهن خوشت میاد برو بخر از این لباس خوشت میاد ، ماشین برو بخر چه اشکال داره این مثلا جالب بود می‌گفت اون زمان صابون رو همه برای نظافت به کار می بردند ولی الان ببین وقتی میکشی اون لطافت اون عطر اون احساسی که تو تشخص داری این شامپو را که میزنی این احساس که من می ارزم تو به خودت باید بها بدی اینها رو در واقع استفاده کن و به نوعی به نوعی جالبه نگاه کنی او پیش قراول تفکر امثال Albert Ellis و گفتم دوستی با Karen horney و اینا داربه نوعی از آن بایدها tinery of the shoots آگاه میگه اون چیزی که نمیذاره مردم با دل راحت برند به سمت مصرف همان حاکمیت باید هاست و من کمک کردم حاکمیت بایدها در این افراد برداشته بشه یعنی سوال دیگه من اینه آیا مصرف گرایی بازار آزاد و اقدامات امثال Dishtr دامن زدن به سرمایه داری بودند یا نوعی رهایی بخش انسان از تسلط بایدها چون فراموش نکن اگر هم بوده چون در مقیاس وحشتناک وسیع بوده و تقریبا تمام بازار مصرف خانم های خانه دار رو بگیر آقایان رو بگیر کودکان رو بگیر نوجوانان رو بگیر پوشش داده بود یک تاثیر شگرفی بر جامعه گذاشت . حالا نمیدونم من فکر میکنم این جای بحث و سوال داره این شخصیت مرموز در واقع چه ویژگی ، این ویژگی آیا مثبت بوده یا به نوعی واقعا فقط بشر را گرفتار مصرف کرده خب ببینم دیگه چه چیزهایی را خدمتتون میتونم چند تا نکته قشنگ دیگه براتون بگم در کتاب بود وقتی Dishtr میره آمریکا و شروع میکنه میگه ببین نظرسنجی های سوری و پرسشنامه خوبه ولی اینها خیلی معجزه نمی کنه باید ناخودآگاه آدم ها بپردازید و مفهوم ناخودآگاه را تامین میده یک اتفاق جالب در جامعه آمریکا می افتد که خیلی به نفع این میشه ۱۹۴۸ هستیم انتخابات آمریکاست Harry Truman و Thomas Davy دو رقیب اصلی هستند تمام نظرسنجی ها پرسشنامه ها و سیستم های افکار سنجی معتقدند Thomas Davy برنده می شه در صورتی که و جالبه اینقدر این ها مطمئن بودن روزنامه های مثلChicago و Terry B اینا حتی سرتیتر میزنند چون آن زمان سیستم چاپ با غلتک این بوده دیگه که Davy برنده انتخابات و صبحش یکی از عکسهای خیلی قشنگه اینو برین تو اینترنت سرچ کنید الان من امکان نشان دادنشو ندارم اصلا اون نگاه پیروزمندانه Harry Trumanکه انتخابات را مجددا برده و دوباره رئیس جمهور شده روزنامه را اینجوری گرفته دستش یه لبخند شیطنت آمیز با غرور میزنه که دیدید اشتباه کردید من بردم و تیتر روزنامه هست که Thomas Davy برنده انتخابات ریاست جمهوری این یکی از همان چیزهایی میشه که باعث میشه خیلی از این که در کار تبلیغات و نظرسنجی بودن میگن که ببین پرسشنامه ها خیلی چیز نیست چون هم آدم ها بپرسی به کی رای میدی به این راحتی نیست این یه چیزهای دیگه اون تو اتفاق می افته و مثل همون داستان خرید این کلاهگیس شما ممکن خب کیفیتش مهم یا خوب بپوشاند ولی تو خانم هایه اضطرابی هست که خب این را بگذاره دوباره جوان میشه دیگه حالا من دوباره برگردم نگرانی که این جوان شده و همه میخوان به این توجه کنند و این میخواد بره دوباره یاد جوانی هاش بکن پس این انگیزه ها بود این افتضاح اسمش گذاشتن در واقع دقیق تر بخوام بهتون بگم Thomas Dewey, Harry Truman fiastel یعنی اون گند Harry Truman این باعث شد که در واقع خیلی ها به نفع این روانشناسی عمقی نگاه کنند ببین این دیدگاه های من بهتر خب داستان هنوز تموم نشده هنوز داستان کتاب ادامه دارد او میگه من ناخودآگاه افراد را میکاوم استخراج میکنم و اون مهارهاشون را ورمیدام مهارهاشون را که برداشتم به مصرف رومیارن خب مخالفین ولش نمی کنند میگن اولا ببینید روانکاوی روانشناسی علم این علمی که از فلاسفه شروع شده سه هزار سال قدمت داره شما دانش بشری را میخوای در جهت مصرف dewderam و شامپو به کار ببری یا بعضی ها میگن اخلاقا درست نیست تو روانکاوی باید محرم آن الگوها اون احساس های فرو خورده آدم ها باش البته نمی گفت جلسه درمان جلسه عمق سنجی به اسم درمان اینها را استخراج نمی کرد ولی میگن خب مهارت اونجا به دست آوردی دیگه اضطراب های وجودی انسان رو میشناسید آن تمایلات جنسی فروخورده رو میشناسی و بعد اینها را به کار گرفتی در جهت مصرف کالا و یه عده دیگر هم گفتند نخیر این چیزهایی که این در میاره کاملا خود من درآوردی یکی از دشمنانش فردی بود به نام Alfred Polidce، Alfred Polidce هم یکی از آن آلمانی های جالب بود که آن هم مهاجرت کرده بود آمریکا رفته بود تو کار تبلیغات Alfred Polidce این کی بود این هم یه نابغه بود ۱۵ سالگی مقاله نوشته بود راجع به جرم و جاذبه و ۲۰ سالگی دکترای فیزیک نظری اش را گرفته بود زیر نظر Max belank یعنی یه ابر فیزیکدان این هم تا آمده بود آمریکا فیزیک ول کرده بود رفته بود در کار بیزنس تو کار تبلیغات و این هم پولدار عجیبی شده بود منتها این برخلاف Dishtr معتقد بود که این مامبو جامبو این چیزهایی که راجع به ناخودآگاه اینا میگه من قبول ندارم هر چی هست آمار محاسبات دقیق و نظرسنجیه و چون زمینه قوی ریاضی داشت همش حجم نمونه و همبستگی و این رو میگرفت اون یه جمله جالبی در انتقاد به بیشتر میگه که درسته وارده انتقادش این بود که میگه حتی اگر فروید هم الان بود این روش تو را قبول نداشت آخر کجا سه ساعت بشینی با یکی بحث کنی و جدل کنی به ناخودآگاهش میرسی فروید معتقد بود ماه ها باید تداعی آزاد بشه ماه ها باید روانکاوی بشه سال ها بشه تا بتوانیم به یه جمع بندی برسیم و به این راحتی نیست این تعبیر را این تعبیرهای من درآوردی ۳ ساعت است و البته میدونی فرویدین ها به این میگن روانکاوی وحشی دیگه که همه چیز نسبت بده به همان چهارگانه سکس و جایگاه و رقابت های در واقع ناخودآگاه و اینا و به همین دلیل Alfred Polidce معتقد بود که این چیزهایی که تو میگی ارزش علمی نداره اما دوستان من فکر کنم جواب Polidc رو دادم که مثل اینکه درسته ممکنه کشف نکرده داستان سراییه ولی همین داستان سرایی کارآمده هنرمندانه هست عمیقه و ما را جلو میبره پس تا اینجای کار راجع به این مسئله فکر کنید که آیا این روایت هایی که ما میسازیم چون به پیچیده سازی جهان منجر میشه چون به نوعی به self reflection انعکاس بر خویشتن منجر می شه میتونه کمک کنه یا ما را گمراه میکنه بالاخره به چیزهایی میرسیم که صحت نداره داستان تا اینجا جلو رفت تا اینکه یه اتفاق افتاد یک کاراکتر دیگه وارد قضیه میشه این چند دقیقه را گوش بدید الان ساعت ۱۰ و۷ دقیقه هست سعی میکنم که ۱۰ دقیقه یک ربع دیگه در خدمتتون باشم که این قسمت مهم کتاب دیگر را هم پوشش بدم با فرد دیگه ای میخویم آشنا بشیم به نام James Vickery، چیه James Vickery این یکی دیگه شارلاتانه واضحا شارلاتانه این همونیه که ادعا کرده بود من توی سینما با استروبوسکوپ با سرعت بالای یک ۳ هزارم ثانیه پیام انداختم رو تصویر کوکاکولا بنوشید پاپ کورن بخورید و افراد هیچشکی آن صحنه را ندید چون یک در سه هزار دیده نمیشه ولی اتفاقی که افتاد مصرف پاپکر ۵۷ و نیم درصد و مصرف کوکاکولا ۱۸ ممیز یک درصد در آن بوفه سینما افزایش پیدا کرد این عین بمب صدا میکنه کی هست ۱۹۵۷ James Vickery کیه James Vickery جز یکی از اونایی که جا پایErnest Dishtr گذاشت اون خیلی به تداعیا اعتقاد داشت مثلا کالا را می آورد میگفت سریع بگو یاد چی میفتی اینو میبینی یاد چی میفتی رنگشو میبینی یاد چی میوفتی اسمشو میبینی یاد چی میوفتس حتی میگن راجب اسم گذاری برای بچه خودش این کار را کرده بود میخواست اسم بچه اش را بگذارد Simon همه را به خط کرده بوده که میگفت تا لغت Simon میشنوید چی یادتون میاد مثلا چه ویژگی هست Simon چه جوری قدش چه شکلی قیافش چجوریه چی میپوشه و بعد این تداعی ها رو پایین بالا میکرد که ببینید بهترین اسم برای آن کالا چه هست خلاصه جز کارش اینجوری شروع میکنه ولی معلوم نیست چرا دست به شارلاتانی میذاره ۱۹۵۷ ادعا میکنه که در یکی از سینما های نیوجرسی من این کار را کردم ۴۵۶۹۹نفر رو تحت آزمون قرار دادم و توی مدت ۶ هفته ای مصرف پاپ کن ۵۷ و نیم درصد رفته بالا روی تصویر سینما با سرعت ۱ در ۳ هزارم این کار کردم . دوستان این جمله را خواهش میکنم یادداشت کنید و داشته باشید این کار کاملا دروغ و اصلا اتفاق نیفتاده این یکی از معروف ترین و فراگیرترین حقه های تاریخ بشری ست شما هنوز هم که هنوزه از کلی ها میشنویم که لابه لای فیلم چیزی میزارن بهش میگن تحت آستانه ای و ذهن ما را درگیر میکنه افراد رفتند اولا اون تئاتر پیدا شد گفتند نخیر اصلا ما Vickery نمی شناسیم دوم آیا مصرف پاپکورنتون بالا رفت گفت نخیر اصلا مصرف پاپکورن بالا نرفت سوم آیا اصلا این تعداد مشتری داشتین نخیر نداشتیم اسم سینما بود Fortly سینمای اصلی Fortly شهر Fortly در نیوجرسی خلاصه پرونده اش بسته است یعنی یکی از دروغ های خیلی شیک تاریخ بود .حالا اهمیتش چیه قبل از اینکه اهمیتش رو بگم ببین یه جایی غیر مستقیم بعدا اثر کرد اینا ببین چه آدم های خیلی حسابگر و در عین حال یه نوع هوش خاص اجتماعی هوش سیاه داشتند خب قانون آمریکا میگفت اگر شما تبلیغات میخواید بکنید قبلش باید به مشتری بگی که شما تحت تاثیر تبلیغات هستی اونا اومدن و قبل از فیلم مود شده بود بعد از این کلی آمده بودند از بیکاری کنترات گرفته بودند که بیا برای ما این کار را بکن و بیکاری میگفت قبلش من تو فیلم اعلام میکردم که در جریان این فیلم شما قرار محرک های تحت آستانه ای برای این کالا ببینید نگاه کن یه نوع تلقین غیر مستقیم نیست یعنی طرف خیال میکنه قراره ذهنش رو تحت تاثیر قرار بده در صورتی که اصلا همچین چیزی نبود این خیال اثر میکرد و مصرف میرفت بالا قرار اون تویه چیزهایی نشون بدهند و من تحت تاثیر قرار بگیرم خیلی ها میومدند بیرون شروع میکرد هات داگ میخریدند کالا می خریدند و میگفتند آره یه چیزی اونجا بود رو من اثر گذاشت در صورتی که یک تلقین غیر مستقیم بود اصلا اون تو فیلمی نبود حالا چرا اهمیت پیدا کرد در همان سال یه فردی به نام Vance Packert Vance Packert ۱۹۵۷ کتابی می‌نویسه به نام Hidden Persuaders مجاب کننده پنهان Hidden Persuaders Vance Packert 1957 توش مینویسه که ببین سرمایه داری چه جوری داره شما را بازی میده حواست نیست لابلای تصاویر عکس میندازن مغزتو میشورن اصلا دست خودت نیست میری کالا مصرف میکنی همتون رو کردن برده های مصرف شستشوی فکریتون میدن و اتفاقا به نظر میاد کتاب Vance Packert که قسمت زیادیش روی یک دروغ و یک حقه سوار شده بود به شدت فراگیر میشه این یکی از آن بدشانسی های تاریخ و یک جهت دهی عجیبی پیدا میشه در برای کوبیدن جامعه تبلیغات و همچنین مصرف گرایی و سرمایه داری این به نظر من یک دست مایه پژوهش که یک نفر بیاد تو ایران این پژوهش بکنه چون سال ها قبل در آمریکا پژوهش شد دو سوم مردم معتقد بود همچین چیزهایی هست و پیام های پنهان در سینما و اینها منتقل می شه و سعی دارند مغز ما را تحت تاثیربدن و این دستمایه شده بود برای جنگیدن با اون نظم حاکم حس میکنم که تو ایران هم این کالا خریدار داشت من از خیلی ها شنیدم که کوکاکولا پپسی کولا این نمیدونم غول ها کارتل های سرمایه داری اینها اینجوری فکر شما را تحت تاثیر قرار میدند کاملا ساخت همچین چیزی صحت نداشت ولی اثر خودش را میذارد و به نوعی ولی جالبه Dishtr از این کتاب استقبال میکنه Dishtr زرنگ بوده Dishtrهمون موقع متوجه میشه این کار حقه بازی این کارهای James Vickery و این تحت آستانه یا ساختگیه ولی میگه ببین این باعث میشه بیشتر از ما حساب ببرند و فکر کنند ما خیلی قوی می تویم ذهن مردم رو کنترل کنیم اینو تو ذهنتون نگه دارید نکنه بخش زیادی از قدرت این قضیه این تلقین غیر مستقیم که اینها رو مغز ما دارن اثر میذارند و قادر مطلق اند و هر کاری بخوان میکنن و ما را وادار به مصرف میکنن و اینجوری که شما شستشوی فکری شدی نه از طریق آنها حالا چرا دارم اینو میگم الان دوباره عین همین موج شکل گرفته big data , Cambridge Analytica اون کتاب Servile Capitalize shoshano zoboph این شرکت ها همین اینستاگرام اینا همه ذهن شما را دارن میخونن دارند برنامه ریزی میکنن و شما را کانالیزه میکنن درست ۱۹۵۷ من اصلاً احساس دژو پیدا کردم که ببین یه عده پارانویایی رو در جامعه شلیک کردند که این پارانوییایی که کجای کاری برای مصرف تو حسابی دارن نقشه میریزن اینا اونجا نشستن تو خیابون Madison اینا مغز شما رو دارن از کودکی رو مخت دارن کار میکنن که تو مصرف کنندشون باشی و این جالبه این تبلیغات چی ها از این خوش شان آمد قدرت ما را بیش از آن که هست نشان میده الان هم شواهدی هست این خودش جای نقد داره برای همین من اون کتاب Servile Capitalize رو دو دلم معرفی بکنم یا نه یه مقدار زیادش هم خوندم کارهای Larry pij و گوگل و که اینا رو چجوری مدیریت میکنند افکار جمعی رو در انتخابات اثر میزارن مصرف کالا دامن میزنن نکنه اینم مثل اون داستان Vance Packert دارن اغراق میکنن و این اغراق به نفع شون تمام شما بترسید فکر میکنید که آره زاکربرگ و نمیدونم این بیل گیتس اینا یه جوری دارن همه شما را کنترل میکن و همین که فکر میکنید دارند همه چیز کنترل میکنن باعث شود که بیشتر کنترل بشی یعنی شاید مثلا میدونید راجع به آن کم تقریبا مشخص شد که یک شایعه یعنی شایعه که نبوده ولی اون تاثیری که خیال میکردند نداشته و اونجوری که فکر کنی اینا نمیتونن افکار عمومی را مدیریت کنن این یه سوال ببینید آنها گفتند consumer injeniering من راجع به این بسیار بحث خواهم کرد در آن داستان story telling همچنین در آن کتاب ساده نیستم یادتون هست گفتم ماشین های rob glad berg این ماشین هایی که این اون اهرم میکشه سیم میکشه رد میشه حرکت میکنه قرقره راه میفته توپ میره پایین میفته تو لیوان لیوان برمی گرده اینها یه مهندسی خیلی دقیق دارند عرض بنده این ذهن انسان بخاطر همان مسائلی که Sapolsky میگه بخاطر آن نویز پایه مهندسی پذیر به این راحتی ها نیست یعنی حالا حالا خیالتون راحت باشید مهندسی رفتار بشر آنقدر راحت نیست که خیال میکنید اون زمان Vance Packert و الان یه عده دیگه دارن میگن راحت شما را مهندسی میکنن اینقدر راحت نیست مهندسی بشر قسمت عدم قطعیت دارد سیستم های پیچیده است سیستم های پیچیده اتکای بحرانی بر شرایط اولیه دارن و میدونید تغییرات اندک کارهای Edward Lawrence تو اون گفتم باعث میشه اصلا سر مجموعه به مسیر دیگه بره butterfly Effect رو داریم اینا بنده به این راحتی نیست که شما بگی بعد میایم اینو زیاد میکنیم بعد اینجوری شد همه شروع میکن بعد آخرش میان این کالا رو میخرند همانطور که میگن مهندسی افکار به آن راحتی نیست چون سیستم مغز یه سیستم Complex که حتی به روایتی مثل آن کارهایی که Kevin Mitchell که اشاره خواهم کرد اساسش بر یک تصمیم گیری کوانتومی عدم قطعیتی ست حالا فرض کنیم کوانتومی عدم قطعیتی نیست یعنی بیایم Sapolsky فکر کنیم کاملا تعین داره ولی به دلیل پیچیدگیش به این راحتی مهندسی پذیر نیست پس یک ذره اون اعتماد خودمان را باز بیابیم میگم اینا چیزهایی که باید بهش فکر کنیم از اونور هم نباید ساده لوحانه فکر کنیم شاید انقدر مهندسی خوب پیشرفت کردند دارند از طریق این هوش مصنوعی همه چیو رو مدیریت میکنن نمیدونم ولی یه دوره قشنگ این اتفاق افتاد ۱۹۵۷ تقریبا جامعه همه پذیرفته بودند که آقا تلویزیون نگاه نکن تلویزیون نگاه نکن الان شستشو میکنن الان یه پیام میاد رو بچت اثر میکنه در صورتی که همش بلوف بود و با بلوف رفته بودند جلو و فراموش نکنید در اوج جنگ سرد بود و امثال Dishtr هم به این بلوف دامن می زدند یک نکته دیگه بگم Dishtr 1991 فوت شد خب1989 اون اواخر دوران گورباچف در شوروی یک موسسه اتریشی میگه بیا بریم شوروی اونا از تو دعوت کردند بیای برای رشد بازار مصرف و تبلیغات به آنا مشاوره بدی و Dishtr میگه در آخر عمرش آرزوش برآورده شد که من پامو بذارم تو سرزمین کمونیستا و آنجا شروع کنم ترویج کالا بکنم این دیگه بزرگترین چیز و وقتی از Dishtr می پرسند که جامعه شوروی را چه جوری دیدی گفت یه چیز عجیبی ۵۰ سال این باورشون این که ما از طریق پیام های تحت آستانه ای و پنهان و اینا داریم آنها را شستشوی فکری میدیم و به همین دلیل میترسن کارهای ما تبلیغات ما فیلمهای ما رو نگاه کنن یک پارانویای وحشتناک توشونه صورتی که می‌دونیم اون Hidden Persuasion مجاب سازی پنهان وجود نداشته و البته یک تمسخر یا لبخند شیطنت آمیزی آخر مصاحبه که آخرای عمرشه میزنه میگه اونا فکر می‌کردن لابلای فیلم ها پیام هست پیام میفرستیم مدیریت شون کنیم کارهای James Vickery صحت داره صحت نداشته اگر همHidden Persuaderi بوده مجاب کننده پنهانی بوده من بودم به خودش اشاره میکنه با یک حالت خیلی میتونم بگم اعتماد به نفس بالایی یعنی اینکه در واقع همین روایت هایی که خلق کردن بذارین جمع بندیشو اینجوری کنم من حسم از این کتاب این اون چیزهایی که Dishtr بهش رسیده بود بیش از آن که علم باشد و کشف باشد روایت های هنرمندانه و خلاقانه از رفتار ما و وقتی شما روایت هنرمندانه خلاقانه عمیق داری رو رفتارت اثر میذاره و اتفاقا اثر خوب میذاره در داستان مناقشه حل نشدنی بحثی که من کردم این میگه Complexify پیچیده سازی کنید اگر پیچیده سازی نکنید نمیتونید قضیه رو حلش کنید انسان ها لازم به سمت پیچیدگی برن وقتی به سمت پیچیدگی میرن سلامت روان شون تأمین میشه و این پیچیده سازی بحث بخشیش با روایت های پیچیده تر ولو ساختگی تامین میشه این تا اینجای کار فکری است که من در ذهن دارم و باز هستم اوپنم به اینکه نقد دیگران را بشنویم میدونم عده ای معتقدند نخیر اون داستان Vance Packert اون حالا Vance Packert که راجع به James Vickery میگه خب ساختگی بوده ولی اینوری هاش نیست خب دلیل ندارد ۵۰ سال پیش نبوده الان نباشه الان شاید بتوانن رسیده باشن یکی دو تا نکته قشنگ دیگه بهتون بگم خود آن James Vickery این از کجا درآورده بود اینکه تحت آستانه ای باشه برمیگرده به روانپزشکی به نام Otto Potsel نورولوژیست و روانپزشک آلمانی بوده ۱۹۱۷ این کار رو کرده بود یک پژوهش کرده با تاکیستوسکوپ با سرعت بالا ۱ در ۳۰۰۰ عکس به افراد نشان می داده و افراد می گفتند که ما چیزی ندیدیم ولی بعدا مدعی شده که تو رویاهاشون اون عکس هایی را که من پخش کردم منعکس شده و در واقع محرک تحت آستانه ای داستانش از اینجا شروع میشه که بعدا James Vickery میزنه به سرش که من بیام این دروغ سرهم کنم بگم تو فیلم ها گذاشتم برای مصرف کالا باز یکی دو تا نکته دیگر خدمتتون بگم برگردیم به llazarst feld ، llazarst feld خدمتتون گفتم تمایلات کاملا Marxisti داشت ولی در خدمت جامعه سرمایه داری درآمد مثل Ernest Dishtr رشد نکرد شاید هم به اندازه Dishtr زبل نبود مثلا Dishtr کارهای جالبی که کرده بود اینکه اولین کاری که کرده بود اول یه e گذاشته بود تو اسمش ، اسمش آلمانی Ernest بود e r n s t آلمانی ها Ernest رو ernst مینویسن e رو گذاشته بود که کاملا آمریکایی بشه تا رسید آمریکا کلاس فشرده لهجه رفته بود که لهجه اش را کاملا آمریکایی بکن ژست های آمریکایی در صورتی که تا آخر عمر اون لهجه عجیب غریب اتریشیش رو حفظ کرده بود و به نوعی پابرجا بود ولی میخوام یادآوری بکنم llazarst feld متفکر بسیار عمیق تری بود او استاد Dishtr بود به دو تا کار قشنگش اشاره میکنم که به نظر من جزء باید هاست اولیش the Americana soljer and expository review 1949 اسمشو آوردم ولی منتظر باشید کلیپش رو درست میکنم یکی از تاثیرگذارترین پژوهش های تاریخ بشر اسم پژوهش است سرباز آمریکایی و صفات سرباز آمریکایی رو رفته در پرسشنامه ها استخراج کرده این طلب شما باشه تا خدمتتون بگم پژوهش جالب دیگرش اینه که به کمک همسر اولش Marya Hoda انجام داده بود on in plowed workers of marintals در واقع کارگران بیکار marintal، marintal یه روستایی در اتریش او ۱۹۲۹ که بحران بازار بورس در جهان پیدا می شه سرایت میکنه به اروپا و سه چهارم شهروندان این روستا شغل شون رو از دست دادند توی مدت کوتاهی اون اومده یک مطالعه طولی از ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۲ روی شهروندان این روستا یک کار مردم شناسی جامعه شناسی انجام میده چیزهای جالبی میبینه میبینه بعد از اینکه بیکاری فراگیر می شه و همه روی بیمه از کار افتادگی دارن زندگی میکنن کتاب خوانی نصف میشه یعنی تعداد کتاب های که از کتابخانه رایگان امانت گرفته می شه نصف میشه رفتن به باشگاه نصف میشه رفتن به کارهای هنری نصف میشه و شکایت های ساختگی و دروغ از همسایگان و دوستان سخن چینی خبرچینی ۳ برابر میشه و جامعه کاملا nihilistic بدبین و حسود بارمیاد و او نشان داده بود بیکاری فراگیر چگونه بر اخلاقیات مردم اثر کار تبلیغاتش را در خود اتریش شروع کرده بود این یکی هم جالبه متوجه شده بود که این سرویس های لباسشویی خیلی قیمت خوبی دارند ولی خانم ها ابا دارند از اینکه لباس هایشان را ببرند به خوششویی بدهند و وقتی همین مدل عمقی صحبت کرده بود که خب چرا برای اینکه خیلی خوب میشوره کثیف پول زیاد میگیره نه احساس میکنیم که خوب وظیفه من به عنوان همسر خانه دار کت بانوی خانه این که خوب باید من لباس ها را بشورم دیگه حس بدی داره که اون بشور بیاره خونه تحویل بده و بعد نگاه کرده بود کی افراد رو میارن به شستشو و خوششویی زمانی که گرفتاری براشون پیدا میشه به ویژه هنگامی که یکی از عزیزان شون فوت شده وقتی عزادارند دیگه خودشون لباس نمیشورن لباس هاشون رو میدن خوششویی بعد براشون عادت میشه که این کار را به خوششویی بدن به عبارت دیگر همان مهارهای خود انگیخته Dishtr خب چرا راحت تر بده خوششویی هزینه اش آنقدر نیست چرا نمیدی به خوش زشته دیگه وظیفه زنانگیم کدبانوی خانه زیر سوال میره ولی وقتی عزاداری اون more all permition میشه ببینید از استادش خوب یاد گرفته بود اون اجازه اخلاقی را پیدا میکنه واونجا llazarst feld یه پیشنهادی میگه که از نظر اخلاقی به نظر من زیر سواله به خوششویی ها میگه که ببین آگهی های تبلیغاتی تون را ببرید در کلیساهایی که مراسم تدفین هست بچسپونید اونجا بهترین جا برای مشتری یابیه آن لحظه که مردم حاضرند بیایند و استفاده بکن اون و خانمش خیلی راجع به این که چی میشه مردم رادیو گوش میدهند چی میشه داستان رادیو را باور میکنند و همه اینها خیلی در واقع پژوهش کرده بود خب این یک جمع بندی از این کتاب بود تقریبا نزدیک ۹۰ دقیقه شد امیدوارم براتون قابل استفاده بوده باشه باز دارم میگم در نگاه اول یه کتابیه که خب همش راجع به تبلیغاتچی های نیویورک این جمله که من گفتم تو ذهنتون نگه دارید آیا پرسشنامه ها و سوالات سطحی با گستره فراگیر کارایی علمیشون بیشتره یا اینکه آدما رو بنشونیم و همش عمق و عمیق تر بشیم البته تلفیق این دوتا از همه بهتره و دوم روایت ها چه جایی در زندگی ما دارند من راجب روایت ها بیشتر صحبت خواهم کرد روایت ها مهم نیست درست باشه یا نه همون داستان داستان سرایی یادتونه story telling وقتی شما یه داستانی راجع به زندگی خودت میگی میسازی من تو کودکی اینجوری بودم مادر پدرم من اینجوری بار آوردن یه الان ببینید یکی از چیزهایی که خیلی طرفدار داره که انسان ها سعی میکن طرح واره های خودشون رو درارن من نمیخوام چیز منفی ندارم ولی میگم ممکن هست طرحواره های که درآوردی اصل نباشه ساخته باشیش یه داستان باشه ولی خب برات کارکرد داره دیگه بعد از اینکه به آن روایت میرسی احساس آرامش میکنی احساس می‌کنی زندگیمو میفهمم خودم را میفهمم رفتار خودم رو متوجه میشم و این را Dishtr خیلی عمیق متوجه شده بود که یعنی در واقع به این شیوه مثل اینکه مهم و آن سطح با مرگ Dishtr و رو آمدن روانشناسی و روانپزشکی بیولوژیک سیستمش هم تا حدی فراموش شد و دوباره افراد برگشتند به این مطالعات اپیدمیولوژی یکی از چیزهایی که برگشت این که خب بالاخره کامپیوتر پیدا شد از سیستم های آماری آنلاین پیدا شد دیگه همه پرسش نامه ولی همین الان شما فکر کنید خیلی از این پرسشنامه ها را پر میکنید این حس ندارید عمق مطلب نمیره خب سوالش خیلی سطحی من آدمی هستم که با دیگران زیاد درگیر می شود سوال ساده است آره یا نه یا از ۱ تا ۵ به خودت نمره بده آیا این برای کشف ذات بشر کفایت میکند یا باید بریم و عمیق تر بشیم Dishtr معتقد بود به تاسی از فروید هیچ اتفاقی هیچ گزینشی هیچ خرید کالایی بی دلیل نیست و اگر شما شروع کنی بکنی بری پایین میتونی انگیزه عمیق شون رو که به نوعی به سکس به بقا به جایگاه اجتماعی و امنیت برمی گرد شناسایی کنی اواخر عمرش Dishtr گفت همین تو سیاست هم هست فکر نکن میان مثلا به این فرد رای میدن چون حس میکنن این مثلا درآمدشان را زیاد میکنه انگیزه های ناخودآگاه است و به سیاستمدار گفت به این روش رو بیاید فکر نکنید فقط آمار و ارقام و نظرسنجی تعیین میکنه noes counting بریم سرشماری کنیم دماغ ها رو بشماریم اون نیست اون چیزی که کمک میکنه انگیزه های پنهانشون مثلا یه سیاستمدار احساس امنیت بهشون میده احساس غرور میده یا آن حس جاودانگی را بهشون القا میکنه و با وجود اینکه میبینید آمار و بیلانش خیلی ضعیف میرن به آن انتخاب بیشتر این را متوجه شده بود و یه قشنگی داشت اینها یه تفکر عمیق اروپایی مرکزی بودند که وقتی آمده بودند در جامعه آمریکا تعجب کرده سطحی نگاه میکنن چقدر همه چیز اینجا خیلی باسم ای و چیز تفکر و به نظر میاد تا حدی تفکر عمیق را بردند به قاره جدید من فکر میکنم این تفکر عمیق را شاید در کشور ما هم لازم دامن بزنیم و نمیدونم صحنه سهم بیزنس من ها چقدر میتونه باشه ولی تو چند سخنرانی دیگر هم گفتم مثل اینکه روشنگری مثل اینکه تفکر عمیق تفکر نقاد فقط از کانال دانشگاه ها نمیتونه رشد کنه شاید از کانال کوچه و بازار باید رشد کنه به نوعی بالاخره مردم یاد گرفته بودند که ببین راحت تله نیفت اون تو چیزی است و شروع کن فکر کردن که چرا من این شامپو را انتخاب کردم چرا از این مثلا شکلات خوشم آمد چرا از اون یکی خوشم نیامد self reflection و آمدن دیدن انسان های که self reflection میکن کارهای گرد پنی کورت یادتونه نمی پرند به جواب این خوبه این ارزان تر نه اجازه بدین این یک کلاس خاص داره این یه حسی داره این تداعی میکنه همین که بری به عمقت هیجانات پیچیده خودت رو بسنجی بیشتر میگفت این رهایی بخشه و انسانها را اتفاقا از برده شدن این دور میکنه نه اینکه برده شون کنیم این باعث میشه آزادتر باشند هوشمندانه تر باشد نمیدونم این چیزی که باید بهش فکر کنیم ولی اینجوری بهتون بگم جمع بندی نظرمو بگم از Dishtr بدم نیومد حس کردم یه جاهایی غلو کرده یه جاهایی رفته جامعه ساده لوح پولدار آمریکایی را دیده یک فقیر اروپایی یه خاطرات جالبی میگه قبل از اینکه بره آمریکا وقتی از دست نازی ها فرار میکنه یه مدتی میره پاریس و تو پاریس فکر کنید چیکار میکرده با وجود اینکه روانشناس بوده رفته بوده تگ این برچسب لباس های برند میفروخته یعنی ببرنن رو لباس های معمولی بچسپونن الان هم هست دیگه مثلا لباس معمولی اصلا دوخت همون کشور خودمون است برند مشهور این تگش رو این تگ رو میفروخته تک معامله میکرده یعنی تو دوره فقیرش و وقتی می آمریکا فقط ۱۰۰ دلار با خودش داشته ولی بعدا به یک سلطان مقتدر مالی درمیاد ایا واقعا در کشور ما به امثال Ernest Dishtr نیاز داریم من حس بدی بهش پیدا نکردم جمع بندی این بود که کارنامه اش مثبت بود یه جاهایی دروغ گفته مثلا اینکه شما نمیدونم اینقدر دیگه تخم مرغ بزنید توی کیک که حس ضایایی مادری به فرزند منتقل بشه هست ولی بالاخره اثر متفاوت در جامعه ما می توانیم دنبال بیشتر ها بگردیم به نوعی از این ساده انگاری که بسته اش خوبه قیمتش خوبه نمیدونم سه تا بخر یه دونه رایگان ببر اونورتر بریم بگی که ببین این کالا را وقتی میخری چه حسی حس تداعی بهت میده حس جاودانگی میده حس میکنی که اون خویشتنت شکوفا شده احساس میکنی که نقش پدریت تکمیل شده احساس میکنی محبت را داری با این کالا منتقل میکنی و این جز همان حالت های پیچیده سازی هیجانی نیست بعد از خوندن Dishtr من حتی میتونم بگم بعد از خواندن این کتاب یه علاقه دارم تو خیابون زیاد راه میرم مغازه ها رو نگاه میکنم ولی حس کردم به مغازه نگاه کردن به فروشگاه رفتن هم میتونه یه رفتار main full باشد یعنی نیاز نیست برای main fullness شما حتما توی طبیعت بکر برید و آبشار نگاه کنید فروشگاه رو نگاه کنید ببینید مثلا این جوراب که میبینی این تیشرت که میبینی یه ذره برید عمیق تر یاد چی میندازه شمارو چه چیزی رو برای تداعی میکنه فکر میکنی آدمی که اینو میپوشه چه تیپ آدمیه و یه ذره انسان ها را عمیق تر ببینید این عمیق تر دیدنmain fullness به کاهش نشخوار فکری کمک میکنه و کاهش نشخوار فکری به سلامت خسته نباشید نود و دو دقیقه شد فکر کنم امیدوارم براتون قابل استفاده بوده باشد سعی میکنم کتاب های دیگر را براتون معرفی بکنم و برنامه لایو بذارم چند کتاب خوب در مسیر دارم یکیش همان چپ و راست جان جاست است یک کتاب دیگر هست تحت عنوان ترنس به این خواهم پرداخت که گرایش جنسی ما و همچنین هویت جنسی ما از کجا میاد و این مسئله ای که در غرب خیلی پر رنگ شده قضیه ترانس جندر ها چرا اینقدر پر رنگ شده و کی راست میگه آیا اینها تبلیغات آیا اینها یک موج سیاسی یا پشتش علم عمیق قرار داره کتاب ترنس خدمتتون معرفی کردم خواهم کرد کتاب چپ راست رو خدمتتون معرفی کردم کتاب رقیب Sapolsky را امیدوارم که Kevin Mitchell را خدمتتون معرفی کنم و چند اثر دیگه فقط امیدوارم برسم از توجه شما ممنونم سال خوبی داشته باشید تا جلسه بعد خدانگهدار.
Document