شماره 67: رواندرمانی مراجع محور

پادکست دکتر مکری
اسفند 1394
قسمت بیست و دوم

شماره 67: رواندرمانی مراجع محور

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 67: رواندرمانی مراجع محور
Loading
/

متن پادکست

… خب ادامه‌ی مبحث می‌رسیم به کارهای معاصرترو جدیدتر کارل راجرز” . کارل راجرز” تو دهه‌ی هفتاد شروع می‌کنه و مفاهیمی رو در مورد انسان سالم، انسانی که آسیب‌شناسی حداقل داره انجام دادن و در واقع در اون سال‌ها کاراکتری رو تعریف می‌کنه به نام fully functional person انسانی که کاملا کارکردیه، انسانی که کاملا functional ، حسابی انجام دهندست و سرپاست. او میگه وقتی که true self که گفتیم به سمت Self-actualization دوست داره بره، دوست داره که توان بالقوه‌ی خودش رو به فعل برسونه با social self اون self که ما دوست داریم به دیگران نشون بدیم، دوست داریم ازش تایید بگیریم برای دیگران با همدیگه همخوان باشن congruence باشن و incongruence نباشن در اون صورت شما دچار صفاتی می‌شی که بسیار ارزنده است. او معتقد بود fully functional person این ویژگی هارو داره. Open to experiences چون خودش رو قبول داره، خودش رو accept کرده پس تجارب جدید رو اجازه میده تجربه کنه. یادتون هست؟ گفتیم you must permit yourself باید خودت رو اجازه بدی که یکی دیگه رودرک کنی. وقتی شما مجهو هستی، وقتی شما بالغ هستی می‌تونی اجازه بدی به خودت که یه آدم دیگه یا یه پدیده‌ی دیگه رو تجربه کنی. پس تجربیات جدید این که من چیزهای جدید رو اجازه بدم تجربه کنم بدون این که بترسم، بدون این که اضطراب بگیرتم، بدون این که احساس کنم موجود بی‌ارزشی هستم، بدون این که خدشه‌ای به اون باور خودم در مورد true self خودم پیدا بشه و حالت‌های اضطرابی بالا بیاد میتونه انجام بپذیره. پس یک انسان fully functional ، open to experiences . existential living داره ، خیلی تو گذشته‌اش نیست، خیلی با پیش فرض و پیش شرط‌ها داوری نمی‌کنه. پر از بارها و کوله‌بارهای ناشی از تجارب منفی گذشته‌اش نیست در همون لحظه زندگی می‌کنه. وقتی با یه پدیده‌ای برخورد می‌کنه سعی می‌کنه همون رو تجربه کنه، سعی می‌کنه همون رو بفهمه، سعی می‌کنه که همون رو درک کنه با خودش کلی بار نیاورده که بخواد تسویه حساب بکنه به همین دلیل اصطلاحا بهش میگه existential living داره. همین الان here and now داره زندگی می‌کنه. trust in the organism همون organismic valuing process یادتونه؟ البته آزمایش های آبکی بود برای دیویس” ولی الهام بخش شد و این شد که آره شما باید به خودت اعتماد داشته باشی و احساس‌های غریزی خودت رو قبول داشته باشی، بهش اعتماد کنی، یه جا حس کردی که یه‌چیزی درست نیست باید اجازه بدی ببینی self چی میگه؟ نه ندای درونت چی میگه؟ نه اینکه دهن‌بینی باشی و ببینی دیگران چی درست می‌گن؟ چه چیزی رو درست می‌دونن؟ این آدم خلاقه، چون چیزای جدید تجربه میکنه خلاقیتش بالاست و زندگیش خیلی پرارزش‌تره، غنی تره richer livesداره. چیزای دیگه رو تو زندگیش تجربه می‌کنه، یه حالت بسته که نه میگه به هر تجربه‌ی جدیدی، به هر اتفاق جدیدی و با هر چیز جدیدی با وحشت و اضطراب برخورد می‌کنه نیست. پس richer lives داره. چند سال بعد یعنی طرف‌های هزار و نهصد و هفتاد و هفت راجرز” میاد و اون مفهوم fully functional person رو حتی کامل تر می‌کنه و میگه که emerging person .یعنی انسانی که رشد یافته، انسانی که برخاسته. emerging person. پس اینا سوالاتیست برای اطلاعات علمی شما از نظر راجرز” ما یک fully functional person داریم که بعدها کامل‌ترش کرد گفت emerging person و emerging person نه تنها ویژگی‌های یک fully functional person رو داره ولی به نظر میاد که همزمان بسیار صادقه و به تجارب جدید بازه، پذیرندست openness to experiences داره. indifferent to material comfort and reward خیلی پولکی نیست، خیلی مادی نیست، خیلی دنبال درآمد و پول و رفاه نیست بیشتر دوست داره جهان رو تجربه کنه، خیلی تو باغ این نیست که پول جمع کنه ملک و املاکش رو زیاد کنه، نمیدونم به تجمل بپردازه. یعنی میبینید که انسان‌گرایی داره یک روح معنوی پیدا می‌کنه، یک روح متعالی‌تر پیدا می‌کنه. caring برای دیگران همدرد خوبیه، درد دیگران ناراحتش می‌کنه، یه جور حامی دیگران هست، یه جورایی خیلی در واقع دیگران رو نوازش میکنه و بهشون کمک میکنه caring هست. distrust of science that destroyed and harm nature and people ، از علمی که باعث تخریب طبیعت و تخریب انسان‌ها می‌شه بدش میاد و بهشون اعتماد نمی‌کنه. برای همین شما در نظر بگیرید یه عده هستن که علم رو هرجور هست دوست دارن، مثلا موشک‌های قوی ساختیم، جنگ‌افزار قوی ساختیم، ببین چجوری اومدیم اتوبان غول پیکر کوه رو شکافتیم اومدیم وسطش چه سدی ساختیم… اون معتقده این آدم ها خیلی طبیعت و انسان‌ها را دوست دارند و اگر تقابلی بین علم، تکنولوژی و طبیعت علم و تکنولوژی و انسان‌ها قرار بگیره طرف انسان و طبیعت رو میگیرن. یه جوری ببینید با این جنبش‌های سال‌های هفتاده بعد از فروپاشی جنگ ویتنام، شکست جنگ ویتنام بازگشت به طبیعت، علاقه‌مندی به محیط زیست، علاقه‌مندی به کمک به انسان‌ها کمکی کرد که توی اون جامعه‌ی روشنفکری آمریکایی این طرفدار پیدا کنه. یعنی این نیست که همش دنبال اینن که موشک قوی‌تر، نمیدونم اشعه لیزر یه چیزایی بسازند که قدرت تخریبی داشته باشه، از جنگ‌افزار و تکنولوژی در خدمت جنگ‌افزار نفرت دارند این آدما. بهشون می‌گفت emerging person. ببین این ها یه مقداریش واقعا دیگه حس می‌کنی خیلی روان درمانی نیست، science نیست. بیشتر داره فلسفه و علوم اجتماعی میشه ولی راجرز” به خاطر موقعیت اجتماعی که پیدا کرده بود، طرفداران زیادی که پیدا کرده بود تونسته بود یه‌مقدار اخلاقی‌تر، اجتماعی‌تر و با دید عمومی‌تر نظریاتش را بیان کند. این یکی بندش جالبه! یه جوری میگه آدم‌های emerging انسان هایی که true self با social self یکی شده incongruence ندارن خودشون رو باور دارند و به نداهای درونیشون اعتماد می‌کنند و خیلی به حرف اتوریته گوش نمیدن حالا می‌خواد اتوریته سیاسی باشه، اتوریته اقتصادی باشه، اتوریته علمی باشه. یعنی احساس می‌کنن هر چی که دیگران گفت چون فکر میکنی از تو واردتره رو نباید دربست بپذیری، هر چی که مراجع گفتن، هر چی که قدرت‌های علمی گفتن ،هر چی که مقامات گفتن، هر چی که دیگران گفتن فرد میگه من نمیپذیرم. reference ها، منابع، مراجع اینا براش احساس می‌کنه همیشه باید با یک دید انتقادی به همه چیز نگاه می‌کنه. یعنی trust in the own experience در واقع تجارب خودشون رو مقدم می‌دونن به حرف دیگران، ولو اینکه اون دیگران آدم‌های مقتدر، سرآمد وصاحب‌نامی باشند یعنی به عبارت دیگر مقهور اتوریته ها نمیشند. حالا اتوریته علمی، اتوریته اقتصادیه هر چی هست… من نمیگم اون چون خیلی حالیشه، استاد دانشگاه فلانه جا است، نمی‌دونم رئیس اداره‌ی فلانه حتما اون درست میگه من به عقل خودم، احساس خودم مراجعه می‌کنم و دربست نمی‌تونم حرف دیگران رو بپذیرم. پس در واقع emerging person از نظر او این خواهد بود. emerging person با خودش همخوانه، congruence . در مقابل یک فرد آسیب دیده، فردی که همش دنبال positive regard دیگران هست درونش یک انشقاق هست، یک دوگانگی هست یک incongruence هست و این آدم شباهت داره به مفهوم Divided Self از Ronald David Laing مفهوم در واقع خوده دو نیمه شدن رو مطرح می‌کنه یا هاری استاک سالیوان” selective in attention . میگه به قسمت‌هایی از وجود خودت بی‌توجهی و این شباهت به اون مفهوم داره یا مفهوم حاکمیت بایدها که بیشتر cognitive therapist مطرح می‌کنن> پس می‌بینی اون self آسیب‌دیده در نظام راجرزی معادل‌هایی در نظام‌های دیگران داره . . این حکومت بایدها، انسانی که فقط مقهور بایدهست، باید اینجوری باشم، باید این کاررو بکنم، باید اینه مردم این رو میگن… جامعه این رو میگه قدرت‌ها این رو میگن صاحب منصب ها این رو میگن، صاحب‌نظران این رو میگن پس خودت چی میگی ؟ چرا درواقع خودت نمی‌تونی ابراز وجود کنی؟ این مفاهیم شباهت داره به هم دیگه در واقع اینها الهام دادن و نظراتشون رو منتقل کردن. خب تا اینجا صحبت داشتیم راجب رواندرمانی…
Document