… انسان سالم، انسان functional انسانی که خیلی احترام میذاره به بالاتریها و یه جور حرف اونا براش حجته. یهجوری شیفتهی دیگران هست، رابطهی مراد و مرید شکل گرفته. یا اصلا تو خیلی از فرهنگها این که دیگران چی راجب من میگن خیلی مهمتر از این که من خودم کی هستم… و در واقع معتقدم این داستان بیش از حد آمریکاییه. یک فرهنگ فردگرایی که رشد و موفقیت فردی ارزش همه چی رو داره و مهم نیست دیگران چی میگن، تو باید راه خودت رو ادامه بدی. برای همین یه عده از transcontinental ها گفتن بیش از حد آمریکایی و اونم آمریکایی خاص، آمریکایی مترقی منطقهی نیویورکه، که درواقع self-actualization بالاترین هدفه. اونجوری که دوس داری زندگی کن . نه اونجوری که دیگران میخوان یا تشویقت میکنند. به همین دلیل باز با مفهوم دیگر راجرزی آشنا بشیم. او معتقد بود انسان سالم ، اون اعتقادشو داشت،fully functional .autonomy داره ، یعنی خودش برای خودش تصمیم میگیره . به selfخودش مراجعه میکنه. در صورتی که در آسیب روانی اونایی که conditional positive regard دارن، همش منتظرن تایید دیگران رو بگیرن، به اصطلاح راجرز” heteronomy دارن. یعنی منتظرن که ببینن دیگران چی میگن! ! یعنی ما با حاکمیت دیگران مواجهیم، یعنی تسلط در اونها از بیرون هست. Hetero هست. heteronomy. پس heteronomy یعنی اینکه اقتدارشون در بیرونه، کنترلشون، زمامشون، احساس خوشبختیشون دست دیگرانه. ولی در اتونومی یعنی دست خودشونه. خیلیا اعتقادشون این بود، در خیلی از فرهنگها heteronomy ارزشه. این که من خود رای هستم و وجود خودم رو میخوام بارور کنم و خیلی به سنتها و اعتقادات و دیگران دلبسته نیستم، لزوما صفت خوبی نیست. خیلی از فرهنگها heteronomy رو طرفدار هستند . پس تفاوت اتونومی با heteronomy رو متوجه شدید . یکی از مطالب دیگهای که در صحبتهای اواخر عمر راجرز” خیلی بحث انگیز شد، دیدگاه او دربارهی ازدواج بود. راجرز” تو پلههای بعد این رو گفت: اشاره اش بر این بود که ازدواج احتمالا رو به افوله و مفهوم خانواده مثل سابق نخواهد ماند. او اعتقاد داشت که رشد و self-actualization مقدمه بر ازدواجه. و اشاره اش بر این بود که خانومها با افزایش self-actualization و خانمها با افزایش علاقشون به اینکه اون توان خودشون رو بالفعل برسونن، از اشتیاقشان و پایبندیشان به ازدواج کاسته خواهد شد. و اتفاقا نسبتا با نظر مسامحه گر و قبول کنندهای رو اعتقاد داشت. یعنی رشد خانم مهمتر از نقشش به عنوان همسر، مادر و کدبانوی خانه خواهد بود. به عبارت دیگر او معتقد بود که سرنوشت خانواده و ازدواج رو به افوله و آنچنان که خیلیها اون رو خیلی مقدس، خیلی هستهی مرکزی زندگی انسانها میدونن نخواهد بود و احتمالا بشر آینده کمتر بهش بها خواهد داد. این مخالفتهای جدیه اخلاقی را از جامعهی آمریکا در واقع دامن زد. و در واقع راجرز” اینجوری میگفت، میگفت: institution ها، یعنی نهادها.. حالا نهاد میخواد چی باشه؟ میخواد دولت باشه، میخواد خانواده باشه، میخواد کلیسا باشه، همهی اینها.. باید در خدمت self-actualization باشند ،نه اینکه self-actualization در خدمت اونها. پس شما نباید personal growth رشد خودت رو مثل اون درخت بلوط فدای خونوادت کنی. پس اون زنی که میگه من دارم خودم را فدای خانواده میکنم، داره incongruent عمل میکنه. داره ضد عمل میکنه. تو باید ببینی رشد خودت در چیه؟ نه اینکه جامعه چی میگه! جامعه میگه باید پایبند زناشویی باشی، اینا مهم نیست، مهم اینه که خودت رشد کنی و اگر این دوتا باهم همخوان بودن، چه بهتر… یعنی اونچه که جامعه از تو مورد ازدواج میخواد با اونچیزی که خودت هستی یکی بود، خیلی خوبه. fully functional هستی. ولی اگر incongruent بود، نباید خودت رو فدای conditional regard دیگران بکنی. که در واقع به دیگران میگن من اون موقع چه جور زنی هستم ؟ چی راجب من فکر میکنن؟ چی راجب من به عنوان یک پدر یا شوهر یا مادر فکر میکنن؟ میگه که اونش نیست . باید self-actualization خودت رو بری. به همین دلیل یه جورایی همه حس کردن، این داره پایههای پایبندی به تعهد و ازدواج اینا رو خراب کنه و معتقده که باید ببینی دلت چی میخواد؟ اگه حس میکنی آزاد بودن و جدا شدن به رشد بیشترت کمک میکنه، نباید بگی آخه دیگران چه خواهند گفت… راجب من چه قضاوتی خواهند کرد؟ این همون social self هست که جلوی true self ات ایستاده. شاید خیلی از این اعتراض برخاست و میدونی گاهی اوقات ممکنه قبل از اون انقدر اعتراض ایجاد نشه تا این مسئله چون، ببینین همین الانم که شما نگاه کردید ،من مطمئنم خیلیاتون میرید تو فکر.. آره.. واقعا این چی میگه؟.. یعنی آیا میشه مثلا acceptance کرد که خانواده داره میپاشه و اینا ؟؟؟حالا شاید آخر های عمرش هم بوده، یه جورایی grandiose شده نمیدونم …شاید هم نترس شده و شروع کرده خیلی گستردهتر در مورد مطالب اجتماعی نظر دادن. به هر حال نوع خالص رواندرمانی راجرز” که یعنی در واقع non directive و کاملا معتقده که رابطهی درمانیش به حد لازم و کافیست، روبه افوله و درمانگران راجرزی تعدادشون داره کم میشه. حالا این لزوما به معنی بی اثر بودنش نیست، ولی اگه بخوای بپرسی دیگه تو بورس نیست، کمتر بهش توجه میشه و داره مقامش میفته و جایگزین اون داره میشه مصاحبهی انگیزشی. این دفتر دستکی که ویلیام میلر” راه انداخت و شما میبینید همه جا کارگاه مصاحبه انگیزشی، تکنیکهای مصاحبه انگیزشی، اینکه اون چه تفاوتی با این داره؟ تو DVD بعدی صحبت خواهیم کرد. ولی یکیش رو صحبت کردیم، اون مدل راجرزی کاملا بیطرف و non directive نیست. یه سری ارزشهایی از قبل روش تعریف شده،directive یعنی قراره یه اتفاقایی بیفته. این نیست که ولش کن ببینیم به هر جا رفت. چون خیلیا میگن آخه همینجوری ولش کنیم، همینجوری accept کنیم ممکنه به هزار جا بره!! راجرز” شاید خیلی داره ایدهآلیستی فکر میکنه، یعنی چی؟؟ مثلا بچرو کاریش نداشته باشیم ،همه چیش رو accept کنیم اون خودش راه ترقی خودش رو پیدا میکنه!!! از کجا معلوم ؟؟چه تضمینی هست؟ خیلی داری به بشر اعتماد میکنی. به شدت humanistic داری نگاه میکنی.. به همین دلیل که او رو یک ابر humanistic therapist میدونن. در هر حال با وجود افول دیدگاه راجرزی و جایگزینیش توسط این فرزند خلف یا تو DVD بعدی یه ذره بیشتر توضیح خواهم داد. شاید ناخلف به نام motivational interviewing جایگاه او به نظر من همیشه در رواندرمانی خواهد ماند و نامش همیشه به عنوان یکی از ابر درمانگران و بزرگان روانپزشکی و روانشناسی قرن بیستم حفظ خواهد شد. در هر حال تغییری که او در نگرش ما ، در برخورد با بیماران و مراجعان ایجاد کرد هیچگاه پاک نخواهد شد و میراث او باقی خواهد ماند. تکنیکهای عمدهی مصاحبه و مشاوره انگیزشی در واقع همش ادعای راجرز”. که تو DVD بعد صحبت خواهیم کرد. اینی که شما قضاوت نکنید، سوالات باز بپرسی، انعکاس بدی، جمع بندی کنی، سوگیری نداشته باشی، acceptance مراجع رو داشته باشی، باهاش مقابله نکنی، ستیز نکنی، نصیحتش نکنی، بهش دستور ندی. همهی اینها در کتابهای راجرز” وجود داره و عجیبه من هر چی کتاب میلر” رو نگاه کردم و به خصوص تکنیکهای معاصرتر، اصول مصاحبه، اصول مشاوره، مصاحبه انگیزشی، واقعا چیزی رو به جرعت میتونم بگم پیدا نکردم که تو همون کتاب counseling and psychotherapy راجرز” ننوشته باشه. منتها راجرز” نظر میومد خیلی تو Manuel نویسی و کارگاه گذاشتن و سمینار و سخنرانی و بوکلت و کتابچه آموزشی و گواهینامهی دورهی شرکت فلان و اینا موفق نبود و به دلیل شخصیتش هم بود. و به همین دلیل رواندرمانیش به صورت یک رواندرمانی خاص ، خیلی اصیل و پررنگ باقی موند و خیلی به راحتی قابل گسترش هم نبود. دیدید که معتقد بود شخصیت رواندرمانگر حرف آخر رو میزنه و خیلی از صفتهای رواندرمانگر قابل آموزش نیست. باید تو ذات خودت باشه، باید مجحور باشی. تاکید بر همدلی، واقعا کار اوست. مسئله ی رشد کلی به جای مشکلات خاص، این نیست که نشستی همین فوبیاشو، اضطرابشو مخاطب قراربدی. کمکش کن خودش رشد کنه، خودش مشکلاتش رو حل بکنه . درمانگر قرار نیست اختصاصی، یکی یکی مشکلات رو حل کنه. شما یه بستری فراهم میکنی خودش میاد بالا.. حتی ممکنه تو اون لحظه نیاد بعد ها خودش بیاد بالا. ارتباط درمانی به عنوان هدف. non directive بودن، unconditional positive regard و genuineness. اینا همه مفاهیمیست که حتی ما با وجود این که ممکنه رواندرمانی راجرزی نمیکنیم، ولی تو تمام مصاحبه هامون حتی تو mini-CEX هم واقعا باید اینها رو رعایت کنیم . و به همین دلیل من میگم اون یکی از بزرگان علم ما در قرن بیستم بود. راجرز” هزار و نهصد و هشتاد و هفت در اوج سلامت بود، زمین میخوره لگنش میشکنه، میبرنش بیمارستان… ادامه دارد…