…خب ساعت قبل تا اینجا رسیدیم، گفتیم به انتهای فاز یک مصاحبهی انگیزشی رسیدیم. ویلیام میلر” مصاحبه انگیزشی رو به دو فاز تقسیم میکنه، فاز یک و فاز دو. بیشتر در واقع تکنولوژی، بیشتر هم وغم، بیشتر تجربهای که ویلیام میلر” داره، متکی بر فاز یک است و در واقع میشه اینجوری گفت که مصاحبهی انگیزشی کلا نقطهی قوت و اون شهرتش به فاز یک برمیگرده. فاز یک هدفش اینه پروراندن انگیزه برای تغییر. یعنی آدمی که دو دله، آدمی که خیلی مطمئن نیست میخواد بزاره کنار، آدمی که یهجوری یه حالت در واقع شک و تردید داره در ambivalence. چه کنیم اون آدم تشویق بشه و مصمم بشه و قدمهای جدی برداره برای تغییر ؟ این اساس فاز یک هست. و هر آنچه شما تا اینجا شنیدید در واقع به نوعی به فاز یک برمیگشت. در فاز دو تقویت تعهد به تغییر مدنظر است. یعنی حالا که من میخوام تغییر کنم، حالا که من به این احساس رسیدم که خیلی خب زمانشه من بذارم کنار و مصمم شدم بذارم کنار، چه کنیم که فرد در تغییر بمونه در واقع تعهد خودش رو به تغییر استمرار ببخشه و دلسرد نشه؟ جا نزنه، عقبنشینی نکنه اینها اساس فاز دو هستن. پس فاز یک آمادش میکنیم تغییر کنه، فاز دو تو تغییر نگهش میداریم. مراجع آماده و علاقهمند به تغییر است و تا حد زیادی از دودلی و دوسوگرایی، ambivalence خارج شده. این مشخصهی فاز دو هست. در این مرحله نیز روح کلی مصاحبهی انگیزشی حفظ میشه، هر چی شما تو فاز یک دیدید تو فاز دو هم مقرر هست، تو فاز دو هم وجود داره. تا حدی جهتدار بودن مصاحبه در فاز دو برجستهتر میشه. فرد میگه میخوام تغییر کنم، میگه دیگه خسته شدم و تصمیم جدیمو گرفتم، تغییرم شروع کردم. مثلا فرض کنید که اون darn که اشاره کردیم commitment اون تعهدش رو هم انجام داده. تو این فاز دو، طرف دیگه میگه خیلی خب… حالا چه کنم که این راه رو بتونم برم؟ اگه بخوای بگی فاز دو مصاحبه انگیزشی چه تغییری با فاز یک داره؟ من چندتا چیز رو این پایین نوشتم، تو فاز دو معمولا راهنمایی کردن، دادن اطلاعات و حتی advice تا حدی مورد قبوله. دقت کنید!! تو فاز یک یادتون هست؟ اون موانع راه توماس گوردن” رو میگفتیم. میگفتیم باید حتیالامکان یک جوری به هر دو جنبه پرداخته بشه و اشاره کردیم درسته مصاحبهی انگیزشی جهتدار هست، ولی یه بالانسی رو هم رعایت میکنه. تو فاز دو رعایت این بالانس بیشتر و بیشتر به نفع جهت دار شدن میشه . یعنی مصاحبهگر از اون حالت خنثی یا نسبتا خنثی خودش، یه مقداری خارج میشه و سوگیری علنیتر و آشکارتری میکنه. یعنی میگه حالا که تو تصمیم گرفتی وزنت کم کنی، حالا که مقرر شده مواد رو کنار بذاری، حالا که میخوای توی سبک زندگیت یه تغییری ایجاد کنی، من جدیتر میام جلوت، بیشتر راهنماییت میکنم، اطلاعات بیشتری بهت میدم و حتی اگه شده بعضی جاها از advice بهت میدم، مشورت میدم، حالا advice را ما نصیحت نگیم، ولی به نوعی یک مشورت مستقیم میده. پس این سه لغت رو در نظر بگیرید: guiding _information sharing_به اشتراک گذاشتن اطلاعات و advice ، که حالا advice رو چه مشورت ترجمه کنیم، چه نصیحت، برجستهتر میشه . خب در فاز دو چه کارهایی باید صورت بگیره؟ دیگه صحبت از این نیست که برای چی میخوای ترک کنی؟ صحبت از این نیست که چی شده میخوای ترک کنی؟ صحبت از این نیست که مصرف چه فایدهای به حالت داره کنار؟ گذاشتن چه فایدهای به حالت داره؟ اونها رو تو فاز یک پشت سر گذاشته، اینجا میگه خب حالا که میخوای ترک کنی چه اهدافی رو دنبال میکنی؟ میخوای مثلا به کجا برسی؟ میخوای پاکه پاک بشی؟ میخوای علاوه بر اینکه موادت رو کنار گذاشتی، سیگارت هم کنار بذاری؟ آیا میخوای سرکارم بری؟ آیا میخوای اون بدهیهای سابقتم بدی؟ نمیدونیم… اینا باید تعیین بشه. میخوای وزن کم کنی؟ تا چه حدی میخوای وزن کم کنی؟ پنج کیلو؟ ده کیلو؟ بیست کیلو؟ میخوای هیکل مانکنی داشته باشی؟ یا یه خورده از این out of shape بودن، یه حالت خیلی اضافه وزن داشتن در بیای ؟ پس تعیین اهداف درمانی در اینجا مد نظر قرار میگیره و شما باید یک plan درمانی بریزی. بررسی گزینههای پیش رو. خب میتونی باشگاه بری، میتونی تو خیابون پیادهروی کنی، میتونی کوه بری، میتونی فقط رو رژیم کربوهیدرات قرار بگیری، میتونی چربی رو از زندگیت حذف کنی، میتونی نمیدونم روزها چهل و پنج دقیقه در منزل ایروبیک کار کنی. همهی اینها میشه گزینههای پیش رو. تو مصرف مواد چیه؟ میتونی بری کمپ، میتونی بری متادون، میتونی بری بیمارستان بخوابی سمزدایی بشی یعنی بحث دربارهی گزینههای پیش رو. تهیه نقشه و برنامه برای تغییر. خب من فکر میکنم تو دو هفتهی اول با نرمش شروع میکنیم، دو هفته بعدش وزنه رو اضافه میکنیم، چهار هفته بعدش طناب میاریم، بارفیکس میاریم، شروع میکنیم حرکتهای پیچیدهتر یعنی شروع میکنیم یک road map یا نقشه راه رو با بیمار تبیین میکنید. تعهد و پایبند سازی به تغییر و نقشه و برنامه برای اون. خب ببینم اگه رفتی مهمونی اونجا بهت کلی غذای چرب پیشنهاد دادن میخوای چیکار کنی؟ یه سفر در پیش داری و تو اون مسافرت میگی میری منزل بستگان و اونجا حسابی میخوان بهت غذا بدن اون رو میخوای چیکار کنی؟ وقتی میخوای پنجشنبه، جمعههای این هفته یا هر هفته رو بری سرکار پس باشگاهت چی میشه؟ پس میبینید به نوعی در واقع یک نقشه، برنامه، تکنیکهای تغییر رو در فاز دو پیاده میکند. پس میبینید یک فرقی با فاز یک داشت. خب بیایم شروع کنیم یه ذره از ریزهکاری های فاز دو رو دنبال کنیم. منتها قبل از اینکه بریم جلو بزارین من یه هشدار بهتون بدم !! ویلیام میلر” در واقع به نوعی اعتراف کنم تو فاز دو خیلی قوی نیست و احساس من بعد سالها خوندن کتابش و بررسی روشهاش اینه… فکر میکنم فاز دو رو برای جوری جنس گذاشته، برای اینکه نگن متدش ناتمامه. برای این گذاشته که بگن خب تا سر منزل مقصود برنامه داره ولی در اصل وقتی نگاه میکنی، مصاحبه انگیزشی لپ کلامش فازه یک هست. و احساس میکنی فاز دو رو بعدا اضافه کردن. مثل یه ساختمونی که اومدن روش یه طبقه اضافه ساختن. ببینید نقشه یه چیز دیگس اومدن یه دستکاری کردن. اصلا روح ویلیام میلر” فاز یک هست. فاز دو اش نمیخوام یه ذره تحقیرکننده باشم، ولی معذرت میخوام… خیلی سنبلیه، زود سرهمبندی کرده و در واقع شما اون عمق و اون تجربهای رو که تو فاز یک هست تو فاز دو نمیبینید. اما چرا مجبور شد این کار رو بکنه ؟ خودتون رو آماده کنید… چند اصل مهم رو ما باید اینجا با هم مرور کنیم. یکی از مهمترینش اینه …آنچه باعث تغییر میشود و اون چه باعث میشه شما در تغییر بمونی دو مقولهی جدا از هم هستن . یعنی اینکه من تصمیم میگیرم از فردا برم ورزش، این یه دینامیک ذهنی داره، اینه که من از فردا به مدت سه ماه میتونم هر روز برم ورزش، این یه دینامیک ذهنی دیگه داره . این دوتا از یک قماش نیستند. خواهش میکنم این رو تو ذهنتون نگه دارید. یا اینکه من به این نتیجه میرسم مواد رو کنار بذارم، خماری رو تحمل میکنم، وسوسه رو تحمل میکنم، به هر سختی شده خودم رو از مواد جدا میکنم، یه مطلبه. اینه که میتونم شیش ماه در مقابل ناملایمات، دشواری ها و اینها مقاومت کنم و برنگردم استفاده کنم یه مقولهی دیگست. حتی جالبه خود معتادان هم به این اشاره میکنن. میگن جدا شدن از مواد یه پدیده است، جدا موندن یه پدیدهی دیگست. میگیرید نکته رو؟؟ یعنی تغییر و حفظ تغییر … اینا دو مقولهی مختلف هستن. بعضیا خیلی دشوار یه تغییر میکنند، ولی وقتی تغییر کردن خیلی راحت تو تغییر میمونند. ولی متاسفانه این رو باید بهتون بگم که خیلیها راحتتر تغییر میکنند، ولی به سختی در تغییر میمونن. برای همینه که شما در گروه… ادامه دارد…