شماره 81: Disgust

پادکست دکتر مکری
اردیبهشت 1395
قسمت اول

شماره 81: Disgust

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 81: Disgust
Loading
/

متن پادکست

سلام عرض می‌کنم خدمت همکاران عزیز، یک مجموعه‌ای رو خدمتتون خواهم بود در مورد پدیده‌ی ِ Disgustدرواقع اشمئزاز، چندش و شاید بگیم به نوعی در واقع انزجار. البته در مورد ترجمه‌ی Disgust اجازه بدید من خیلی وارد بحث نشم و چون واقعا به راحتی به جایی نتونیم برسیم، بعضیا گفتن همون لغت چندش رو باید بگیم ولی خب بعضیا میگن چندش شاید خیلی عامیانه است و خودش باز حال به هم زنیه، شاید یه لغت سنگین‌تری بگیم ، اشمئزاز ما با ریشه‌ی عربی و البته انزجار حق مطلب رو ادا نمی‌کنه برای اینکه گاهی اوقات توش عنصر نفرت و حسد و کینه وجود داره. پس اجازه بدید یه مقدار در مورد ترجمش ما مسامحه بکنیم و به صورت قابل تبدیل Interchangeable از لغت چندش، اشمئزاز و Disgust استفاده کنیم. به نظر من اومد که این خیلی اهمیت داره ما در کنار Emotion های شناخته شده و معمولی که در روانشناسی بحث میشه. مثلا به عنوان مثال ترس، اضطراب و افسردگی. یک تعدادی Emotion و هیجان‌های پیچیده‌تر هم وجود داره، که کمتر به اون ها توجه میشه، ولی توجه کردن به اون‌ها بسیار به نظر میاد سودمنده و ذهن ما رو در درک پدیده‌های روانشناختی و روانی در واقع می‌تونیم خیلی روشن میکنه. قبل‌تر صحبتی داشتیم در مورد Boredomمساله‌ی کسالت، ملال و دلزدگی و حالا می‌خوایم راجب چندش و اشتمزاز صحبت کنیم. هر موقع شما بحث از Disgust میشه جالبه که تو اکثر کتب اسم چارلز داروین” رو میارن و دلیلشم اینه… داروین در اواسط قرن نوزدهم رفته منطقه‌ای به نام Tierra Del Fuego اگر بخواید بدونید کجاست تقریبا منتهی‌الیه جنوبی قاره آمریکای جنوبی است، در سواحل جنوبی شیلی، منطقه هست که مجموعه‌ای از شبه جزیره و جزایر هست و در واقع بومیانی با زندگی‌های خیلی ابتدایی و اولیه اونجا زندگی می‌کردند. داروین” هنگامی که میره اونجا در واقع تو نوشته هاش در برخوردی که با این بومیان Tierra Del Fuego داره خاطره‌ی قشنگی رو ذکر می‌کنه که تقریبا تو هر کتابی راجب Disgustبوده من نگاه کردم این خاطره تکرار شده. اونم اینه که داروین” میگه من در واقع توی اون چادر یا Bivouac در واقع اون اردوگاه صحرایی که ابداع کرده بودن نشسته بودم و کنسروی رو باز کرده بودم و داشتم گوشت کنسرو شده‌ای رو می‌خوردم و یکی از بومیان میاد اونجا و من رو نگاه می‌کنه انگشتش رو توی غذای من می‌کنه، اون انگشت کثیف و زخمتش رو میچسبونه به تکه گوشتی که من دارم می‌خورم و اونجا اشاره میکنه تو چجوری این رو می‌خوری !! واقعا آدم چندشش میشه. مگه آدم می‌تونه همچین غذایی رو از تو قوطی دراره و سرد بخوره و البته میگه منم متعاقبا چندشم شده بود، که اون انگشتش رو صاف کرده تو غذای من و از همینجاست که نوشته‌هایی رو راجب چندش مینویسه و به زمینه‌های تکاملی اون اشاره می‌کنه. که به نظر میاد این پدیده‌ی Disgust ارزش و بقای تکاملی داره و به نوعی با سازگاری و Survival منطبقه و حتی در ادامه‌ی بحثش به نکات جالبی اشاره می‌کنه. مثلا میگه هیچ دقت کردین بعضی چیزها واقعا هیج منطقی پشتش نیست که چرا چندش آوره؟ خود داروین” میگه وقتی سوپی که روی ریش آدم ریخته یا غذایی ک دور دهن هست شما نگاه می‌کنید واقعا وقتی دیگران می‌بینین، صحنه‌ی قشنگی نیست توی رستوران جایی نشستید، ببینید مثلا یه تیکه سس یا یه تیکه مثلا غذا در ریش یک نفر در صورته یه ‌نفره… واقعا صحنه‌ی خوشایندی نیست و سوال داروین” اینه که چرا؟ دهان که اونقدر چندش آور نیست.. اون غذا رو هم که در واقع همه دارن میخورن، چه جوره که وقتی یه دونه‌ی ماست، یک تیکه‌ی سس کنار لبه یه نفره اونموقع چندش آور میشه و خلاصه بحث رو ادامه میده که احتمالا این پدیده‌ی چندش ارزش بقا داشته که ما می‌خوایم راجب اون بحث کنیم. خب یکی از افراد دیگه‌ای که صد سال بزنیم Fast forward بزنیم جلو و یه صد سالی رو فعلا سری بپریم. پائول اکمان” Paul Ekman. میدونید که کسی هست که روی Universal emotion categories یا دسته‌های جهانی و فراگیر هیجانی کار کرده و او معتقده که تمام ابناء بشر صرف نظر از فرهنگشون، صرف نظر از اون زمینه‌ی اجتماعیشون ..شیش نوع در واقع هیجان رو نشون میدن. که به هیجان‌های universal یا جهان‌شمول پائول اکمان” معروفه و معتقده هر کدام از این ها یک نمایی از چهره دارند. یعنی چهره یک واکنشی نشون میده که تقریبا تو همه‌ی فرهنگ‌ها یکسان. اون این شیش تا رو به این صورت نام می‌بره : Anger خشم، Disgust چندش، اشمئزاز، Fear ترس ، Happiness خوشحالی ، Sadness غمگینی و Surprised حالت در واقع غافلگیر شدن و اصطلاحا سورپریز که میگن شدن. و اون معتقد است که اون Facial expression اون نمای چهره توی این‌ها universal. یعنی شما بومی آمریکای لاتین هم وقتی از یه چیزی حالش بهم میخوره، صورتش یه ریخت میشه. لب هاش رو جمع می‌کنه، گونه‌اش رو منقبض می‌کنه، چشم هاش رو کوچیک میکنه، که فرض کنید یه نفر توی ژاپن و یا یه نفر توی تهران و وقتی افراد غمگینن هم یک ژست واحد رو می‌گیرن. پس اکمان” معتقد بود که این جزو universal و چندش رو جز اینها گذاشت و شاید این اقدام اکمان” بود که بعد از صد سال وقفه، بعد از چارلز داروین” به نوعی علاقه به مسئله ی Disgust رو دامن زد. من در مقابلم یک اسلاید هست که در واقع مقالات مربوط به Disgust رو در واقع اون پایانه‌ی ISI نشون میده.اون Science Citation Index ما در واقع الان می‌بینید برای علم سنجی خیلی استفاده میشه، مثلا میگن فلانی مقالش تو ISI چاپ شده یعنی توی اون ژورنال‌هایی که توی ISI index شده. وقتی نگاه می‌کنید تقریبا تا سال هزار و نهصد و هفتاد مقاله ای به اون صورت راجع به Disgust نیست، حالا اگر کسی این ویدیوها، این در واقع ویدیوی این سخنرانی رو هم ببینه، می‌تونه اون قسمت رو دقیق نگاه کنه. از سال هزار و نهصد و هفتاد و پنج، یکی دو تا سه تا چهارتا مقاله راجب به Disgust است و بعد یه دفعه از سال نود، اون زمانی که پائول اکمان” خیلی روی این قضیه تاکید می‌کنه یک شیب تند رو به بالا میره و تقریبا از سال دو هزار به یه چیزی حدود شاید صد مقاله می‌رسد. و در حال حاضر حوالی سال‌های دو هزار و دوازده، سیزده که در واقع توی این تصویر وجود داره. یه چیزی حدود چهارصد تا مقاله در سال راجب Disgust کار میکنند. پس ببینید علاقه به دیسکاس یه دفعه شکل گرفته و یه دفعه یه مطلبی شده که خیلی از نظر رفتارشناسی و روانشناسی جذابه. چندتا کتاب واقعا خواندنی هم هست، که من بخش‌هایی از اونا رو براتون توی این مجموعه سخنرانی‌ها خلاصه کردم، به عنوان مثال That’s Disgusting: Unraveling the Mysteries of repulsion نوشته ریچل هرتز”. یا کتاب دیگه نوشته‌ی وال کرتیز” هست به نام Don’t Look Don’t Touch Don’t Eat :The Science Behind Revulsion در واقع علم پشت این revulsionشاید نوعی احساس انزجار باشه. یا یه کتابی به نام YUCK.. بر وزن luck در واقع Yuck! The Nature and Moral Significance of Disgust نوشته دنیل کیلی”. اینا همه کتاب‌های واقعا خواندنی ای هستند و من برای این مجموعه از این‌ها استفاده کردم. کتاب معروفی هست مال سال هزار و نهصد و نود و هفته الان کلاسیک حساب میشه، The anatomy of disgust آناتومی یا درواقع میتونیم بگیم ساختارشناسی اسشمئزاز و نفرت. نوشته ویلیام لان میلر” هست. و تو تقریبا همه این کتاب‌ها اون مسئله ی داروین” اشاره شده به پائول اکمان اشاره کردن و تاریخچه‌ی شکل‌گیری Disgust روبحث کردن . به خصوص این کتاب ویلیام لان میلر” الان یک کلاسیک معروف تو این حوزه حساب میشه . یا کتاب دیگری هست از Winfried Menninghaus به نام Disgust : The Theory and History of a Strong Sensation تئوری و تاریخ یک حس قوی. خب پس به نوعی داریم بحث رو بازار گرمی میکنیم که چرا ما میگیم Disgust انقدر اهمیت داره؟ بیایم یکی یکی به نکاتی در مورد این اهمیتش اشاره کنیم. شاید یه چیزایی هست که به نوعی Disgust رو از بقیه‌ی emotion ها مجزا می‌کنه. اون emotion های دیگه‌ ای پائول اکمان” نام می‌بره مثل angerمثل حالت fearمثل sadness و happiness همه‌ی این‌ها در بدو تولد وجود دارند. یعنی شما متوجه میشی که مثلا بچه‌ی شاید حتی سه، چهار ماه رو شما میتونی بترسونی، میتونی عصبانیش کنی یا میتونی بخندونیش. ولی به نظر میاد از نظر تکاملی اشمئزاز تا سه سالگی ظاهر نمیشه. و این یه نکته بسیار جالب تکاملیست. فکر کنم اون مادران این رو متوجه هستند، بچه‌های زیر سه سال، بچه‌ی یه ساله، دو ساله، حس Disgust نداره. شما می‌بینید حتی گاهی اوقات غافلش می‌کنی دست به مدفوع خودش میزنه، با مدفوع خودش بازی می‌کنه، چیزهایی که زمین افتادن ورمیداره می‌خوره و اصلا این حسی که این چندش‌آوره چرا اون کار رو می‌کنی؟ نداره. یه ذره حالتون به هم میخوره ولی قشنگ آب دماغ خودشو میلیسه یا می‌بینید که واقعا اگر ولش کنیم ممکنه تکه‌هایی از مدفوع خودش رو هم به دهان خودش بذاره. پس یکی چیزهایی که اشمئزاز رو متمایز می‌کنه اینه که چرا اول نیست و بعدا پیدا میشه؟ حتی این مسئله یکی از سنگ بناهای توصیفی است که فروید” داره در مقاله‌ی خودش، Analysis of a Phobia in a Five-Year-Old Boy در واقع آنالیز فوبی در یک پسر پنج ساله، همون کیس معروف هانس کوچولو که در هزار و نهصد و نه در واقع چاپ کرده و من در DVD های مجموعه‌ی تاریخ مکاتب روانشناسی و روانپزشکی اون رو به صورت مبسوط پوشش دادم. ولی چیز جالب اینه که درکنار اون اضطرابی که هانس کوچولو پیدا می‌کنه، یک رگه‌هایی از Disgustهم کم کم ظاهر میشه. قبل از پنج سالگی هانس کوچولو Disgust نداشته و این البته چیز خاصی نیست بقیه بچه ها هم اینجوری هستن. مثلا دوست داشته ادرار کردن و دفع مدفوع تو این و اون نگاه کنه و حتی فروید” به این مسئله اشاره می‌کنه که برای بچه‌ها شاید دو، سه سال خیلی جذابه که بیان نگاه کنن حیوانات، حتی انسان‌ها، بستگانشون چجوری اجابت مزاج می‌کنن! ولی بعدش یهو این برعکس میشه. بچه‌ی پنج، شیش ساله وقتی این صحبت بشه که حالا یکی و ببینید در حال اصطلاحا ادرار کردن کردن، جیش کرن، پی پی کردن، قشنگ رو چهرشون شما اون حالت ایخ! حالت نفرت و اشمئزاز رو می‌بینید. پس سوال اینه که چرا این پدیده بعدا ظاهر میشه و اولش نیست؟ پس بند اول. بند دوم: شواهدی هست، البته جای بحث داره ها ، دوستان… فوق‌العاده بحث جالبیه که خیلیا این و میگن میگن disgust آیا history داره یا نه؟ به عبارت دیگر تاریخچه داره یا نه ؟ یعنی طی تمدن بشر آیا مقدارش تغییر کرده یا نه؟ شواهد خیلی خوبی وجود داره و افرادی هستند که نوشته‌ها و کتب قرنها پیش رو مورد مطالعه قرار دادن به این جمع‌بندی رسیدن که disgust به تدریج در طی تمدن بشر در حال افزایشه. یعنی بشر هزار سال پیش قدر بشر الان چندشش نمی‌شده. یکی از کسایی که تو این زمینه خیلی صحبت کرده فردیست به نام نوربرت الایس” . الایس” متولد هزار و هشتصد و نود و هفت و به سال هزار و نهصد و نود از دنیا رفته. الایس” یک یهودی است، در آلمان زندگی کرده بود ولی با روی کار آمدن حکومت نازی مجبور میشه به انگلستان بره و کتاب معروفی رو به سال هزار و نهصد و سی و نه یعنی درست قبل از شروع جنگ جهانی دوم، در انگلستان منتشر می‌کنه به نام The Civilizing Process . فرایند متمدن شدن و میشه گفت یکی از شاهکارها و یک یک مسترپیس در حوزه‌ی شکل‌گیری و تاثیر تمدن بر روی بشر است و نوربرت الایس” اشارات ضمنی ای داره که آره رفته نوشته‌ها رو خونده، تو قرن دوازدهم، سیزدهم اون چیزایی که الان ما خیلی کثیف، ناخوشایند می‌دیدیم شاید عادی بوده و حتی نوشته‌هایی بوده که مثلا اشاره می‌کردن سر سفره که افراد مینشستن، همینجور که تیکه های گوشت رو میخوردن، اون ته موندشو یا اون قسمتی رو که نمی‌تونستن قورت بدن، توف میکردن رو میز. ببینید کاری که الان واقعا چندش‌آوره. یا مثلا وقتی می‌خواستن صورت خودشون رو بشورن، دهان خودشون رو بشورن یک کاسه بوده، هرکسی آب اون کاسه رو قرقره می‌کرده دوباره می‌ریخته اون تو و یه نفر دیگه میومده و همین کار رو تکرار می‌کرده. یعنی چقدر چندش آوره یعنی الان شما واقعا لیوانی که یه نفر خورده، دهان میزنه، به این راحتی شاید استفاده نکنید. ولی اون موقع طرف میومده قرقره میکرده، توف هم میکرده بعد یکی دیگه میومده با اون صورتشو میشته. و این فرایند کم کم بوده یا مثلا تو نوشته‌های قرن چهاردهم- پونزدهم این بوده که مثلا فرض کن محتویات دماغ خودتون، دهان خودتون رو روی میز نمالید. در واقع صورتتون پاک میکنید چه کارایی نکنید و این روند ادامه داره و حتی پیشاپیش این رو هم خدمتتون بگم فروید” در چند جا به این مسئله اشاره می‌کنه که disgust، این حس اشمئزاز یکی از ابزارهای شکل گیری تمدن بود و او معتقد اگر repression ، سرکوب و مهار- shame and guilt احساس شرم و گناه و از اون طرف disgust وجود نداشت، تمدن شکل نمی‌گرفت. راست میگه شما وقتی انسان داره متمدن می‌شه می‌بینی کم‌کم اجابت مزاجش، دستشوییش و بقیه چیزا، اینا داره جدا می‌شه از زندگی و یک مرزهایی وجود داره. فرض کنید توالت درست می‌کنه، سیستم سیفون درست می‌کنه، سیستم دفع آشغال و زباله درست می‌کنه، در صورتی که اگر فرض کنید این احساس disgust نبود همونجا غذا می‌خورد، همونجا هم دفع انجام میداد. و تو کثافت خودش اصطلاحا میلولید. و به همین دلیل من فکر می‌کنم که واقعا یک فرایند رو به جلو هست. پس بیایم به نوربرت الایس” ایمان بیاریم، که او میگه در فرایند متمدن شدن به تدریج بشر تمیزتر شده و چندش درش بیشتر شده. یکی از کتاب‌هایی که خیلی مورد استناد قرار می‌گیره و حتی الایس”هم به اون اشاره داره یا الیاس. اینجوری تلفظش کنیم: Eliasهست. کتابیست نوشته ی Desiderius Erasmus Roterodamus حالا این اسم خیلی طولانی شد. Desiderius Erasmus Roterodamus ولی خلاصش این همون اراسموس” معروفه. اراسموس” یکی همزمان با تامس مور” بوده، دوست نزدیک بوده و گاهی اوقات اون رو به اراسموس مشایی” هم گفته میشه. اسم کتاب هست De civilitate morum puerilium یعنی On Good Manners for Boys هزار و پونصد و سی. قرن شانزدهم… در واقع اخلاق‌های خوب یا رفتار خوب برای پسران. اینم باز یک نوع سکسیزم، اون زمان کتاب‌ها رو، کتاب‌های آیین رفتار و اخلاق و اینا رو برای مرد ها می‌نوشتن. چون فرضشون بر این بود که زن ها اونقدر مهم نیستن یا دست دو هستند. برای همین کتابیست هزار و پونصد و سی. برای بچه‌ها نوشته، برای پسر بچه‌ها که چه کارهایی رو نکنیم. و در این کتاب واقعا قسمت‌هایش رو در این کتاب‌ های مختلف disgust گذاشتن خواندنیه. همین مثال‌هایی که گفتم مثلا با دهان پر حرف نزنید، یکی که داره با شما غذا می‌خوره، مثلا محتویات دهانتون رو به بیرون تف نکنید یا جالبه ! مثلا تکامل این قضیه تو نوشته‌ها هست که مثلا در سال‌های هزار و دویست یعنی قرن سیزدهم، صحبت بر سر این بود رو میز تف نکنید، تو قرن پانزدهم تقریبا این شده که رو زمین توف کنید و اگر لازمه پاتون رو بکشید روش. اون توف شما، اون خلط شما … به صورته… یه ذزه چندش آوره..ببخشید .. و بعد تو قرن هفدهم- هجدهم مثلا صحبت سر این بود که اصلا توف نکنید، تو دستمال بندازید و بعد دستمالتون رو بذارین جیبتون. یعنی این تکامل رو می‌بینیم و این کتاب شاید اراسموس مشاعی” یک کتاب خوبی باشه که نشون بده تو قرن شونزدهم مردم چکار میکردند. حالا چرا این و گفتم یه مقاله ی قشنگی هست فردی به نام نیکولز” نوشته سال دو هزار و دو . on the genealogy of the Normans در واقع تبارشناسی norm ها خلاصه‌ی این مقاله که در ژورنال philosophy of science به سال هزار و دو چاپ شده. عرض کردم نوشته نیکولز” هست اینه. این رفته کتاب اراسموس مشاعی” رو دقیق خوانده و در واقع مفاهیم disgustingاون دوره رو درآورده. یافته ای که داشته اینه.. که مفاهیم disgusting سال هزار و پونصد و سی ، هیچکدامش الان non disgusting نیستند . یعنی چیزی که هزار و پونصد و سی، چندش آور بوده قطعا امروز هم چندش‌آوره. برعکس یه چیزایی بوده که اون سری چندش‌آور نبوده ولی الان چندش آور شده. پیام سادش اینکه… یعنی موارد چندش آور از سال هزار و پونصد کم نشده که هیچ، زیاد شده. برعکس.. یه سری آدابی که اون زمان در واقع ممنوع بوده و ولی چندش‌آور نبوده این آداب طی قرن‌های بعدی ناپدید شده. مثلا طرز خاص نشستن یا طرز خاص سلام کردن یا طرز خاص ایستادن در مقابل مثلا مقامات و غیره پس پیام ساده این مقاله on the genealogy of the Normans اینه که اثبات می‌کنه به تدریج ما به صورت تجمعی چندشمون داره زیاد میشه. هیچ Practice روپیدا نکرده که فرض کنیم بگیم اون زمان گفتن این خیلی چندش‌آوره، disgusting ولی الان افراد بگن نه نه الان خیلی کاملا طبیعیه. یعنی یه جوری به نظر میاد ما به سمت تجمع و زیاد شدن چندش داریم میریم. این بحث دوم. بحث سومی که یه ذره ما رو شاید در درک چندش دچار سرگشتگی می‌کنه، جنبه‌ی متناقض اجسام مشمئز کننده است. Paradoxical هست، چندشه. اینجا رو یه ذره دقیق گوش بدید یه ذره بحث، می‌تونم بگم controversial این شاید برمیگرده به فروید”، فروید” یه اشاره‌ی جالبی داره جمله‌ای رو از سنت آگوستین” آگوستین قدیس” یاد می‌کنه. که آگوستین قدیس” اینجوری گفته، گفته ما بین ادرار و مدفوع به دنیا میایم. البته درست میگه دیگه کانال زایمان، کانال واژینال بین مجرای ادراری و مجرای مدفوع قرار داره و در واقع عزیزترین چیزی که تو زندگی انسان‌ها هست نوزادان، کودکان، که انقدر جذاب هستند از وسط دو تا چندش‌آورترین چیز به دنیا میان. فروید” این جمله سنت آگوستین” رو گرفته و یه ذره اونورتر برده، گفته اگر شما نگاه کنید سکس به عنوان یک رفتار بسیار لذت‌بخش، فاصله‌ی مکانی و فیزیکیش در واقع با مدفوع و ادرار خیلی کمه. و در واقع اینها چقدر به هم نزدیکند… و در واقع این رو میگه، میگه که به نظر میاد اون چیزایی که خیلی چندش‌آورن، خیلی قاطی و نزدیک اون چیزهایی هستند که خیلی جذاب و لذت بخش اند. و حتی فروید” اینجوری ادعا داره که در یه دوره‌ای اینا همش با هم لذت‌بخش بوده، بعدا یه عدشون رفتن اونور خط وایسادن … به جبهه دشمن پیوستن. یعنی ادرار کردن، مدفوع کردن، به همون مقدار شاید لذت‌بخش بوده برای بچه، که الان برای بزرگسالان رابطه‌ی جنسی هست و مکان فیزیکی اینها هم چقدر به هم نزدیکه و به نوعی بر روی هم منطبقه. واین جنبه ی متناقض چندش خیلی جالبه ..! یعنی شما در هیجان‌های دیگه اینقدر متناقض نمی‌بینی… خیلی ترس مثلا با چیز دیگه‌ای قاطی نداره. ولی در واقع اوج نفرت و اشمئزاز، اونجوری که ما داریم، گاهی اوقات با اوج لذت مخلوطه و ما در افرادی که به نوعی هیجانات جنسی خیلی پیچیده دارند، مخلوط شدن اینها رو با هم می‌بینیم . اون چیزی که او در مورد paraphilia ها میگه. و باز مثال های دیگه‌ای می‌زنه… مجسمه‌های خیلی زیادی در کشورهای ژرمن تبار، آنگلوساکسون، وجود داره … خیلی ساده یعنی کسی که سکه ی طلا دفع می‌کنه، کسی که وقتی اجابت مزاج می‌کنه طلا ازش بیرون میاد و باز این رو در نوشته‌ها گشتن و دیدن، که جالبه که یه جایی مفهوم مدفوع با طلا خیلی مخلوطه. حتی مثلا می‌گفتن که طلا در واقع مدفوع جهنمیس یا مدفوع شیطانه. یعنی اون چیزی که شما خیلی دوسش داری با اون چیزی که خیلی ازش انزجار داری دو روی یه سکه هستن. و این استعاره‌ها در زبان ما هم هست، حالا من نمی‌خوام خیلی بهش بپردازم یه‌مقدار حمل بر چندش و بی ادبی نشه. ولی لغت‌هایی که ما برای Defecation داریم برای اجابت مزاج داریم، خیلی مواقع با مفاهیم پول و طلا و ثروت هم مخلوطه و یه جورایی به نظر میاد وقتی مردم از مدفوع صحبت می‌کنن یا از پول هنگفت صحبت می‌کنند این دو تا خیلی رو هم سواره که شاید قشنگ‌ترین مورد اون این هست. کسایی که مدفوع درواقع مدفوعشون طلاست. یا کیس دیگری که فروید” بحث می‌کنه دورا” . کیس دورا” جالبه فروید” اولین بار به این مسئله در دورا” هم اشاره می‌کنه که یکی از مواردی که برای دورا خیلی چندش آور بوده، فانتزی و تجسم سکس دهانی بوده و در واقع فروید” به این اشاره داره که ببیند چگونه مسئله ی سیستم ادراری به نوعی با رابطه‌ی جنسی مخلوط میشه و برای بعضیا به شدت چندش آور و برای بعضیا به شدت لذت بخشه. و این همون جنبه‌ی متناقض پدیده‌ی چندش هست. در اون سه مقاله در مورد این قضیه بیشتر صحبت کرد. پس ما مسئله‌ی جنبه‌ی متناقض در واقع اجسام مشمئز کننده رو هم شنیدیم. خب اینجا اگه اجازه می‌فرمایید یک توقفی در بحث داشته‌باشیم. مبحث چهارم که شاید باعث شده ما اشمئزاز رو جدی بگیریم، اینه که مساله‌ی چندش نمودهای خیلی برجسته‌ی جنسی هم داره، در قسمت بعد به این مسئله اشاره خواهم کرد. تا قسمت بعد خدانگهدار. ادامه دارد..
Document