سلام خدمت دوستان عزیزم. امروز هم بنا دارم باز یک کتاب رو خدمتون معرفی کنم و به نوعی خلاصه ای از محتوای اون رو خدمتون عرض کنم. به نظرم کتاب بسیار بحث انگیزیست. راستشو بخوایین الان چند روزیه تقریبا دو هفته هست که من این کتاب رو دارم میخونم و همین دیروز به انتها رسید خیلی باهاش مشغولم. یعنی عجیب ذهنمو درگیر کرده و مرتب بهش فکر میکنم. تو ساعات فراغت، در حال رانندگی، در حالی که تو خیابون قدم میزنم به محتوای اون فکر میکنم و نمیدونم واقعا چقدر این کتاب درسته و صحت داره. کتابیست به نام Not Born Yesterday. دیروز به دنیا نیومدم. این در واقع یه اصطلاحه دیگه. یه اصطلاحیه یعنی این که حالا شاید مثلا مشابه این رو ما فارسی زبانها داشته باشیم که مثلا از پشت کوه که نیومدم. و در واقع این هم یعنی دیروز به دنیا نیومدم . همچینم که فکر میکنی هالو نیستم. همچینم که فکر میکنی نادان نیستم. این کتاب نوشته هوگو مرسیه هست. هوگو مرسیههیک متخصص و دانشمند جوان علوم شناختیست. اصلا رشتهش cognitive science علوم شناختی هست. که در ایران قبل تر به خاطر کتاب Enigma of Reason در واقع معمای خرد مشهور شده بود. من دیدم چند معرفی کتاب در مورد این اثر او بود. اون اثر مال 2017 بود. Enigma of Reason و به همراه Dan Sparber نوشته بود. Dan Sparber هم خود یک متخصص علوم شناختیه و فرزند مانس اشبربر است. که مانس اشبربر در ایران خیلی شناخته شده تره و کتاب جباریت او خیلی مشهوره . من دیدم نقدای متعددی نوشتن و چند ترجمه ازش تو ایران وجود داره. این کتاب Not Born Yesterday مال 2020 است. یعنی شاید دو سه ماهی از چاپ اون بیشتر نمیگذره و چاپ موسسه انتشارات پرینستون هست و 365 صفحهست. ولی وقتی کتاب رو بگیرید دست و اگر بخواید یه جوری باهاش ارتباط برقرار کنید این رو بهتون قول میدم نتونید ولش کنید. چون اینقدر چالشیه، اینقدر فکر برانگیزه که آدم میمونه که این ادعاهای هوگو مرسیه آیا درسته؟ آیا او داره به نوعی واقعیت رو تبیین میکنه؟ یا اینی که در گیر یک فرانسوی خوش خیال هستیم؟ هوگو مرسیه فرانسوی هست در موسسه ژان نیکو پاریس در واقع فعاله. و میگم اثر کارهاش با دان اشبربر بوده خودش شاگرد دان اشبربر بوده و خیلی تحت تحصیل مکتب او هست. اما حالا کتاب چرا به نظر من جذابه؟ چرا در واقع یه جوری متفاوته؟ اونم اینه که اگر دوستان در حوزه علوم شناختی، روانشناسی اجتماعی، روان پزشکی و خیلی از این مطالعاتی که در زمینه خطاهای شناختی دینامیک گروهی، دینامیک جمعی هست، غور کرده باشین، تامل کرده باشین، خیلی از یافتههای اون معمولا این ادعا رو می کنند. که انسانها بسیار خطا پذیرند، انسانها بسیار ساده لوحند، راحت سرشون کلاه میره، و در واقع وقتی توی یک محیط های جمعی قرار گرفتن قدرت استدلال و منطقشون خیلی ساده و راحت معلب می شه. ما کتاب های بسیار زیادی داریم در مورد مجاب سازی، persuation، که چقدر راحت انسانها وقتی توی یک گروه هستن، توی یک جمع هستن، تحت فشار دیگران هستن، اینا حرف دیگران رو می پذیرند. مثال های زیادی هست، از زمان solomon ash که این ها مینشستن توی یک اتاق و فرض کنید عدهای می گفتن این خط از اون یکی بلند تره در صورتی که مثلا یه اندازه بود و اون کس هم به خاطر فشار جمع کم کم می پذیرفت و که راست میگن. یا اصلا ما انبوهی از مطالعات stanley milgram رو داریم در مورد مسئله در واقع اطاعت، که چگونه وقتی اوتوریته به شما دستور می ده شما مثل اینکه منطقت معلق می شه و در واقع حرف او رو می پذیری. من حتی یک درس گفتار، یک درس نامهی مبسوطی هم فراهم کردم که به زودی خدمتتون ارائه می شه در مورد خطاهای شناختی که از طریق همکاران ما در بازتاب ارائه خواهد شد. که چقدر ما خطاهای شناختی داریم چقدر قدرت استدلال ما جاهایی آسیب می بینه . اما می گم کتاب هوگو مرسیه خودش هم تو مقدمهش گفته یه نوعی خرق عادته و حرکت برخلاف جریانه. خلاصهی کتاب بر این استواره که اونقدری هم که فکر می کنی مردم از پشت کوه نیومدن و دیروز به دنیا نیومدن و خیلی از این پدیده هایی که ما به عنوان خطاهای شناختی، ضعف استدلال، ساده لوحی، هالو بودن،gullibility مطرح می شه صحت نداره یا در موردش اغراق شده. و راستشو بخوایین از در عاطفی بخوام خودم رو باز بکنم اینه که این دو هفتهای که این کتاب رو می خونم تو دلم اینجوری میگم ای خدا، خدا خدا می کنم که حرفای مرسیه درست باشه یعنی او خطا نکرده باشه چون چشم اندازش خیلی روشنه چشم اندازش خیلی مثبته آدم یه آرامشی میگیره یه طمانینهای پیدا می کنه که اوه پس اینقدرم مردم آسیب پذیر نیستن و عوام فریبها ها برخلاف اینکه ما فکر می کنیم اونقدرم قدرت ندارن . اکثر این ها اغراقه و خطای خود ماست. که فکر می کنیم عوام فریب ها قدرت فریب دادن خیلی بالا دارن . من خلاصهای از این کتاب رو خدمتون میگم و سعی میکنم اون نکات اوج اون جاهاییش که به نظر من خیلی جذاب بود و به جرات میتونم بگم که آدم اصلا یه احساسی پیدا میکرد مورمور می شد بدنش که وای این چه نکته جالبی رو اشاره کرده حالا چندتاش رو خدمتتون خواهم گفت فکر کنم شما هم با من متفقالقول خواهید بود که خدا کنه اینا راست باشه، یعنی اونقدرم که فکر میکنیم دنیا بی در و پیکر نباشه و در دست عوام فریب ها نباشه. چون که می دونید توی این چند سال اخیر، به خصوص با روی کار آمدن این پوپولیست ها این مردم فریب ها این عوام گرایان در اروپا و امریکا و حتی انتخاب اونها به مناسب دولتی مثل همین ادعای اونهاست گروه ترامپ گروه هایی که راست افراطی در اروپا هستند خیلی ها سرخورده شدن و این احساس رو پیدا کردن که خب توده ها همینن دیگه راحت می شود فریبشون داد چهار تا شعار می دید چهار تا سخنرانی می کنید این هام که قدرت استدلال همچین چیزی ندارند زود باور می کنند یا گسترش اون چیزی که این روزا بهش میگن مثلا اخبار ساختگی یا شایعات به خصوص با اومدن این رسانه ها این social media، در واقع رسانه های جمعی مردم هر چیزی رو باور می کنن و واقعا خیلی ها میگن می خورد تو ذوقمون راستش رو بخواین خود منم یه مدت حتی این حساس بد رو داشتم که آخه چیه اینا رو شما باور می کنید هر چرندی رو می بینی فوروارد می کنند، پخش می کنند خب یه ذره فکر کن حتی تو همین بحران اخیر ویروس کرونا شما شاهد هستید دیگه چه درمان های من در آوردی چه اطلاعات واقعا کاذبی به صورت انبوه دست به دست می شه و می چرخه و شما یه لحظه می خوای حتی عصبانی بشی داد بزنی که آخه بابا یه ذره فکر کنید این روش می تونه درمان باشه؟ یا مثلا این الگوی درمانی واقعا می تونه اثر کنه؟ دارند شما رو رنگتون می کنند دیگه بابا یارو قشنگ معلومه داره حرف بی سر و ته می زنه مهملات می گه و شما چرا باور می کنید؟ چرا ور میدارید همونو پخشش می کنید یه ذره فکر کن و این سالهای اخیر توی جنبش شاید بگم متفکران اجتماعی، متفکران علوم شناختی، متفکران حوزه رفتار و روان یه نوع سرخوردگی پیدا شد کتابهای زیادی می بینین چاپ شده راجع به gullibility در واقع گول خوردن، هالو بودن یا conspiracy theories که شما نگاه می کنین عین نقل و نبات مردم اصلا بدون این که فکر کنن یه ایدهای رو همینجور می پذیرن، ترویج می کنن، بدتر از همون توی پیجشون میذارن ، توی صفحهشون میذارن شروع می کنن اون رو توزیع کردن بعد از سالها منفی خوندن به نظرم اومد این هوگو مرسیه داره یه حرف متفاوتی می زنه برای همین این متن رو، این پیام رو، فایل رو اماده کردم خدمتتون، خواهش می کنم دنبال کنید و ترجیح اینه که حتی اگه می تونید اصل کتاب رو بخونید و به دوستانی که فرصت دارند و قلم توانایی دارند خواهش می کنم اگه می تونن اینو ترجمهش کنند فکر می کنم واقعا کتاب خوبی برای ترجمه است اخیرا هم چاپ شده، بعید می دونم کسی کار رو روش شروع کرده باشه. ابتدای کار خود هوگو مرسیه یه نکته جالبی رو اشاره می کنه چون خودش یه نوع تناقضه دیگه می گه من امیدوارم خواننده های من خودشون حرف من رو رد نکنند با پذیرشش، دقت بفرمایید چون ادعای هوگو مرسیه اینه که انسان ها اونجوری هم که شما فکر کنین راحت هرچیزی رو نمی پذیرند یه قدرت نقادانه قوی دارند در مورد قدرت سادهلوحی انسان ها میزان ساده لوحی انسان ها اغراق شده و خودش می گه من امیدوارم خواننده های من با پذیرش نوشته های من غلط بودن اون رو در واقع تایید نکنند چون در واقع معنیش این میشه که اگر شما هم کتاب هوگو مرسیه رو خوندی و زود تحت تاثیر قرار گرفتی این تناقض داره با ادعای او که مردم زود تحت تاثیر قرار نمی گیرند آره برای همین من فکر کنم این ذهن باز رو باید نگه داریم نقادانه نگاه کنیم حتی من شروع کردم refrenceهایی رو که داده منابعی رو که در آخرش هست دونه دونه اونایی که قشنگن مهمن در آوردم اصل مقاله رو بخونم ببینم این چی میگه واقعا حرفایی که میزنه درسته یا نه، خب خودش میگه آره خیلی بدم میاد که توسط خواننده های خودم ثابت شود که اشتباه میکنم پس یعنی انتظار نداره که ما همه حرفاشو بپذیریم . اما داستان چیه؟ میگه که خلاصه ای از شاید مطالعات روانشناسی اجتماعی رو از دنیل گیلبرت یاد می کنه میدونی دنیل گیلبرت یکی از غولهای روانشناسی و روانشناسی اجتماعی هست و ادعاش اینه که میگه یکی از این جمله از دنیل گیلبرته من به صورت حالا مضمونی ترجمهاش کردم، این که انسان ها بیش از آن که بدبین و مشکوک باشند ساده لوح هستند باید در زمره شایع ترین خصایص و صفات شناسایی شدهی انسان ها باشد یعنی دنیل گیلبرت میگه سالها مطالعه بر روی در واقع انسان ها این رو میگه که برخلاف این که فکر می کنن خیلی زرنگ و زبلند خیلی ساده و در واقع gullibleاند، یعنی خیلی راحت گول میخورن، و این میگه که من کتاب رو به این بخش های متعددی داره خیلی خوندنیه خیلی از مثال ها و حکایت هایی که می زنه بامزه هست یعنی حتی اگر شما بخوایین اصل کتاب رو هم قبول نکنید مثالاش قشنگه مثلا من موردی رو دیدم که خانمی هست به نام سابین مورو یعنی خانمه حالا خیلی کار خاصی نکرده این ساکن شهر ارکولین توی بلژیک هست اگر درست تلفظ کرده باشم توی کشور بلژیک هست البته می دونین بین اروپایی هام مده که بلژیکی ها رو به ساده لوح بودن و حتی خنگ بودن بهشون طعنه می زنند . داستانش اینه که خانم سابین مورو سوار ماشینش می شه از شهر ارکولین که بره دوستش رو از فرودگاه بروکسل که نود مایلی یعنی تقریبا 150 کلومتری شهر خودش هست ورداره ببره خونه شون اون مسیریابش و گیزموش رو روشن می کنه همون چیزی که ما اینجا هم داریم مثل ویز و اینا و حالا حروف رو اشتباه تایپ می کنه یا هم اسمش در میاد 900 مایل رانندگی می کنه تا می رسه به زاگرب، یعنی اونور اروپا، یعنی کل عرض اروپا رو طی میکنه و طی راه می گه اون نزدیکی های زاگرب که بودم پیش خودم فکر کردم بروکسل نباید اینقدر دور باشه یا این زبان ها عوض شدن ولی هی نگاه میکردم می دیدم این مسیریابه داره می گه باز هم ادامه دهید مثلا 50 کلومتر بروید و بعد به سمت راست بپیچید و خلاصه این خبرساز می شه تو خیلی از مطبوعات که ببین یارو خیلی عذر می خوام چقدر پرت بوده، چقدر حالا هالو بوده که به جای این که 90 مایل رانندگی کنه 900 مایل رانندگی کرده و تازه نزدیکی های زاگرب شک کرده به این دستگاهش که نکنه این داره اشتباه می کنه یا من آدرسو مثلا هم اسم اونو شما هم دیدید بعضی موقعها مثلا یه کوچه ای رو می زنید سه تا چهار تا ازش هست، اشتباهی یکی دیگهشو انتخاب کنی یکیش اونور تهرانه یکیش اینور تهرانه، ولی دیگه آخه 900 مایل یعنی دو روز داشته رانندگی می کرده و پیش خودش نگفته آخه بروکسل اینقدر دوره و بعد که رسیده اونجا یه حالتی که از دست این دستگاهه شاکی بوده و گفته من به این اعتماد کردم و هرچی می گفت انجام میدادم و خیلی ها نوشته بودن بفرما اینه دیگه بشر معاصر اینجوریه یعنی اصلا قدرت نقادانه نداره قدرت critique نداره. ولی کتابش خیلی قشنگ واقعا اگر می گم راست باشه یک اعاده حیثیت از توده هاست یک نوع دفاع از ذهنیت عامه یعنی فکر نکنید مردم اونقدرم هالوان، حالا مثال هایی می زنیم. بیاییم ببینیم مثال هاش چی هست و چجوری در واقع به اون می پردازه، به سنت خیلی از متفکران معاصر معمولا می دونید اینا از رفتار حیوانات شروع می کنن و در واقع میراث های تکاملی رو دنبال می کنن. من هفته قبلم کتابی خدمتون معرفی کردم اون animal vigilance در واقع هوشیاری یا گوش به زنگی در حیوانات. خیلی نکات قشنگی می شه از جهان حیوانات در آورد در مورد فریب دادن و فریب پذیرفتن هوشیار بودن یا اغفال شدن. یه مثال های قشنگی می زنه که می گم وقتی تک تک مثالاشو آدم می خواد روش فکر کنه، مثلا یک نوع پرندهای هست که راستشو بخوایین اجازه بدین من فارسیش رو نمی دونم واقعا اگر کسی می دونه به من اطلاع بده Arabian babbler حالا می زنید معمولا اون ترجمهای هم که تو اینترنت هست لزوما ترجمهی درستی نیست ولی یه پرنده کوچولو هست، که داستانش اینه که وقتی صیاد رو می بینه مثل همون کتاب قبلی که بهتون گفتم هوشیاری مراقبت و گوش بزنگی. اون صیاد رو می بینه که داره بهش نزدیک می شه بلند می شه و با صدای بلند جیک جیک می کنه و سؤال سر اینه که برای چی این کارو می کنی؟ آخه برای چی اعلام می کنی؟ خب یه توضیح سادههش که خیلی وقت پیش رفتار شناسان حیوانی به اون اعتقاد داشتن اینه که خب می خواد هم نوعای خودش رو آگاه کنه که بچه ها مورد حمله قرار گرفتیم همون چیزی که من هفته قبلم صحبت کردم اون vigilantها، اون گوش بزنگ ها حرفشونو بقیه خیلی گوش می دن فرار کنن. ولی چیز عجیبی که هست اینه که می گه این حیوان بیشتر تنهاست و با جمعی زندگی نمی کنه و بازم این کارو می کنه، یعنی وقتی قرار نیست به کسی کمک کنی چرا باز با صدای بلند فریاد می زنی که حمله شده حمله شده و نکته جالبی که هوگو مرسیه به اون اشاره می کنه این البته باز برگرفته از دیدگاه بعضی متفکران علوم رفتار حیواناته که این به صیاد داره پیام می ده، که یعنی دیدمت اوه من دیدمت، بی خود به من فکر نکن من دیدمت بی خود انرژی به خرج نده و عرض خود می بری و زحمت ما می داری، برای اینکه به من که نزدیک شدی قبل از این که بتونی منو بگیری من در رفتم. پس بیا یه معامله بکنیم تو دنبال من نیا منم بی خودی در نمی رم چون می دونی در جهان حیوانات تعقیب صید توسط صیاد همیشه جواب نمی ده دوستان می دونید که… اکثر مواقع شکست می خوره به قول این چیزا fail میشه و این وقتی شکست خورد از هر دو انرژی میبره، یعنی فکر نکنید اون صیاد مثلا 5 دقیقه دنبال صیدش می دوه و بهش نمیرسه خب ضرر زیادی نکرده نه خیلی ضرر کرده کالری ارزشمند سوزونده، عضلات خودش رو مستهلک کرده، آسیب به خودش زده و ممکنه این به قیمت جونش تموم بشه، چون چند بار بدوی و به جایی نرسی در جهانی که غذا خیلی کمه و باید عضلاتت رو fresh نگه داری اون بدنسازها میدونند وقتی یه ورزش سنگین بکنن، تا چند روز اون قدرت رو ندارند ، اون عضله آسیب دیده ، پس باید کاری بکنی که حتما موفق شی و در اینجا اون صید در واقع داره به صیادش اطلاع می ده که بیخیال من شو من تو رو دیدم و بی خود نیا تو الان یه سیصد متر میای دنبال من، من هم تو این فرصت یه دویست متر میرم بعد تو دوباره صد و پنجاه متر میای، بعد من صد متر میرم، یه احتمال هست منو بگیری یه احتمال هست نگیری، ولی چون تو رو دیدم من زودتر در می رم پس اصلا لطفا این فکر رو نکن، مثال قشنگتری رو می زنه، از غزال تامسون، یه غزال بسیار زیباست تو دشتها هست، و یه کاری می کنه به نام stotting عمودی پریدن، حالا شما توی یوتیوب یا اینترنت بزنید خیلی قشنگه این غزال عمودی گاهی اوقات تا مثلا دو سه متر می پره بالا دوباره میاد پایین، وقتی در واقع داره تو اون علفزار میدوه، و اشاره قشنگی میکنه میبینین یه ذره روش فکر کنید این چیزها میگم خیلی فکر برانگیزه، می گه وقتی مثلا گرگا بهش حمله می کنن، سگا بهش حمله می کنن این شروع می کنه فرار کردن اون غزال تامسون خب هر چند متر یه بار که میره یه دونه stotting می کنه عمودی می پره بالا میاد پایین و بعد سؤال اینه آخه چرا این کار رو می کنی؟ تو باید تمام انرژیتو بذاری رو فرار کرد، تو باید انرژیتو بذاری بدوی، برای چی عمودی می پری مثلا هنره شوآفه داری پز میدی که من میتونم دو متر سه متر عمودی بپرم بالا و بیام پایین این stotting برای چی اتفاق میفته؟ ادعاش اینه میگه stotting. این به اونایی که دارن دنبالش می کنن می گن طرف من نیا، منی که می تونم سه متر عمودی بپرم از دست تو هم فرار می کنم، پس بیا یه معامله بکنیم، تو منو دنبال نکن، چون به من نمی رسی منو دنبال می کنی من عضلاتم خسته می شه، کالری می سوزونم، انرژی می سوزونم تو هم که به من نمی رسی هر دومون ضرر می کنیم پس بیا یه جور یه مصالحهای بکنیم، دنبال یکی دیگه برو که نمی تونه اینقدر بپره و جالبه دیده که آره گرگها و سگهای وحشی که دنبال غزال تامسون میدوند وقتی میبینن خوب میپره، در صورتی که می دونی این زمانی که این عمودی می پره از دست می ده این می تونست افقی بدوه و از تیررس اون گرگ ها و سگ ها زودتر آزاد بشه ، ولی میگه این یک نوع پیامه یک نوع رجزخوانیه که در تکامل شکل گرفته که یعنی منو نمی تونی بگیری من لقمه تو نیستم بیخود دنبال من نیا. و از اون قشنگتر دیدن وقتی یه چیزی مثل یوزپلنگ چیتا دنبالش می کنه چون می دونی چیتا سریعترین حیوان روی زمینه دیگه غزال تامسون stotting نمی کنه ، چون چیتا به کتش نمیره تو عمودی بپر هر جوری می خواهی بپر من بهت می رسم پس اونجا هست که غزال تامسون از این رجزخونیا و سیگنال فرستادن که منو نمی تونی بگیری دوری میکنه و تا اونجایی که میتونه افقی میدوه. یعنی ببین چه جالبه یعنی ما تو تکامل یه سری دیالوگهایی داریم، که ببین من مستعد صید شدن نیستم، یا هستم. و در واقع یک رفتار خیلی قشنگی بین صید و صیاد در جریانه . حالا چه ربطی به بحث ما داره؟ بحث ادامه بدم متوجه خواهید شد. خب در ادامه هوگو مرسیه یه مقدار به مطالعات روانشناسی اشاره میکنه. این قسمتش خیلی مدارکش مستنده آره. من ریفرنساش هم نگاه کردم خیلی ریفرنسای قویایه، اکثرا توی ژورنال های معتبر علوم شناختی چاپ شده ، مثلا اشاراتی داره که بچه ها از خیلی سن پایین یاد می گیرن که به کی اعتماد کنن به کی اعتماد نکنن یعنی در واقع این خرد رو کسب می کنن. حتی اگر اون زیر تیتر سو تیتر کتاب رو دقیت کنید نوشته The science of who we trust and what we believe علم اینی که ما به کی اعتماد میکنیم و به چی اعتقاد داریم. نشون داده بچه ها از دو سه سالگی شروع می کنن یک نوع ظرافتهایی رو کسب کردن . مثلا اگر از کسی سؤال دارن مثلا این ها توی این آزمایش هایی که تو محیط آزمایشگاهی صورت گرفته مثلا دو تا بزرگ سال هست یکیشون رفته توی یک جعبه رو دیده ، یکی دیگه توی جعبه رو ندیده و وقتی هر دو ادعا می کنن که مثلا درون این جعبه شیرینی هست یا اسباب بازی هست حرف اونی رو می پذیره که توی جعبه رو دیده، یعنی در واقع اعتماد کردن با یک شناخت همراهه، یعنی ما به هر کسی اعتماد نمی کنیم شروع می کنیم تو که خودت اون تو رو ندیدی از کجا میگی که مثلا اسباب بازی اون تو هست یا نه؟ میرن خودشون چک میکنن، ولی اگر فرض کن اون طرف توی جعبه رو دیده باشه به احتمال خیلی کمتری میرن چک می کنن یا مثلا آدم هایی که ادعاهای تکراری دروغ می کنن همون مثال چوپان دروغ گو .مثلا چند مورد بوده که آستین طرف مونده لای کشو و داد زده جایی دیگه انگشتش مونده لای کشو البته می دونید اینا مثلا اداس دیگه ، یعنی واقعا این کار رو نمی کنن ببینن دفعه بعد که انگشتش میمونه یا آستینش میمونه لای در، یعنی ببخشید طرف شروع می کنه فریاد زدن، کدوم بچه میره به اونا نگاه میکنه؟ دیدن اونی که ادعاهاش همهش مدل چوپان دروغگو بوده، یک سوم کودکان رفتن دوباره ببینن چی شد دوباره این گریه کرد، ولی اونی که در واقع ادعاهاش راست بوده، و هر دفعه انگشتش میمونده اگه دفعه بعد دوباره احساس بیقراری مثلا گریه و اینا داشت، هشتاد درصد بچهها میرفتن چک کنن بیینن چی شده بهش، یعنی خیلی سریع بچه ها می فهمن فریب و ادعای گزاف و بیهوده رو جدا کنن از آسیب واقعی، یعنی این در دو سه سالگی صورت می گیره و در واقع سیستم شناختی ما اونقدری هم که ما فکر می کنیم ضعیف نیست در شناخت فریب و نیرنگ، یعنی خیلی سریع یاد می گیریم که به کیا اعتماد کنیم و به کیا اعتماد نکنیم. تو ادامه بحثش یه مقدار بحثای تاریخی می کنه بحثای تاریخیش جالبه و می گم اینا همه ش چالش برانگیزه چقدر خوبه حتی اگر این کتاب ترجمه نشد اون علاقمندان یک جلسه مروری بذارن، یک جلسه مباحثه بذاریم راجع به نقد کتاب هوگو مرسیه . مثلا یه جاییش هست که این جملهای رو می گه من اینو زیاد شنیدم و یک دیدگاهی هست که می گه اشارهای می کنه به کتاب یان کرشاو. یان کرشاو یک تاریخدان برجسته در حوزه رایش سوم هست، آلمان نازی، و کتاب مشهورش هست، اسطوره یا افسانهی هیتلر، افسانه لغت بهتریه، Hitler myth، و ادعا می کنه که در این کتاب ادعاش بر اینه که برخلاف تصوری که همه دارن که هیتلر قدرت بسیار بالایی در فریب افکار عمومی داشت و به طرز عجیبی ملت آلمان رو با سحر بیان خودش جادو کرد و اونا رو فریب داد میگه نخیر اتفاقا قدرت persuation، قدرت مجاب سازی هیتلر بر خلاف تصور شما اونقدرم بالا نبود و خود هیتلر اینم میدونست. راستشو بخوایین من چون یه مقدار تو این حوزه هم باز مطالعه دارم یه مقدار این حرف یان کرشاو رو میپذیرم ما مطالعات زیادی داریم، مثلا هانس مومسن هست که مطالعات مبسوطی نوشته که میگم این حرفی که من میزنم خیلی بر خلاف انتظار شماست برای همین ممکنه شوکه شین، که اتفاقا هیتلر اونقدریام که فکر میکنید قدرت دیکتاتوری بالایی نداشت باید کلی چونه میزد باید ، کلی زبون میریخت باید کلی میومد با این و اون ساخت و پاخت میکرد که بتونه قدرت خودشو حفظ کنه، یعنی فکر نکنید مردم دربست اونو قبولش کرده بودن و هر چی میگفت باور داشتن و حتی قبل از شروع جنگ جهانی، یه جاهایی بود که به شدت محبوبیتش رو به پایان بود، حزب نازی خود ادارهی پلیس مخفیش، اون سرویس امنیتیش متوجه شده بود که ببین مردم دیگه کم کم حرفاتو گوش نمیدن، دارن یجوری بهت شک میکنن، یعنی خودشم متوجه بود که محبوبیتش به شدت نوسان میکنه. و یه جاهایی کم میورد مجبور میشد دست به یه حملات نظامی یا یه موفقیتهایی بزنه که کماکان روحیه مردم رو حفظ کنه. اشارهای که هوگو مرسیه داره اینه که ما از دور که نگاه میکنیم فکر میکنیم یک demagogue به معنی مردم فریب، عوام فریب، یک قدرت تام داره مردم رو به طرز عجیبی، به قول خارجیا mesmerize میکنه. طلسمشون میکنه، هیپنوتیزمشون میکنه، که کارهاشو انجام بدن، و او میگه نه اینجور نیست، اتفاقا بسیاری از مردم به این راحتی گول نخورده بودن حتی تو رایش سوم گزارشات گشتاپو این بود که مردم دارن به هیتلر میخندن خیلیاشون، تو بین سران نظامی پوزخند میزدن . منتهی یه جوری به خاطر منافعی که داشتن سکوت میکردن و دنبال بودن، هیتلر وقتی روی برد بود مردم خیلی وانمود میکردن حرفاشو میپذیرن، میگم شما دوستان عزیز ممکنه این رو نپذیرید و خیلی براتون بحث انگیز باشه من حاضر به مناظره در این حوزه هستم اتفاقا جالب میگن یعنی اونجوری که فکر میکنید تا مردم عقلشون معلق میشه و حرف اون دیکتاتور رو میپذیرن نیست، اینجا یک نقطه اوج داره یعنی اگر شما بخواین مثلا بخشی از خلاصهی این کتاب رو درک کنید نقطهی اوجش اینجاست، یه جمله از ولتر هست که من دیدم خیلی این روزا دست به دست میشه، ولی یک نوع جملهی بدبینانه و یه مقدار مایوسانهست، جملهی انگلیسیشو براتون میخونم، که در واقع اینه، و اگر شما تو این صفحات رسانههای جمعی همچون فیسبوک، اینستاگرام تلگرام بچرخید این جمله رو حتما دیدید اگر توی این بحثهای یه ذره سیاسی عوام فریبی چون میدونید مثلا بعد brexit این خیلی مد شد، بعد از این جریانات داعش، روی کار اومدن دولت ترامپ، که بیین آقا مردم چه جوری شما ببین و همه هشدار میدادن میگم هوگو مرسیه در این کتاب بسیار خوشبینه، یعنی اصلا مثل یک آبیست بر آتش. اونایی که یه ذره دلهره دارن دلشوره دارن وای اروپا چی میشه ؟ نکنه الآن این راستهای افراطی نژاد پرستا بیان قدرت بگیرن نکنه این ترامپ دیوانه کل دنیا رو به هم بریزه جملهای که میگه اینه، میدونید این جمله از ولتره، Those who can make you believe absurdities can make you commit atrocities یعنی کسانی که میتوانند شما را وادار کننن تا مهملاتی را باور کنید، همان آدم ها میتوانند شما را وادار کنند تا قصاوت هایی انجام دهید ، جمله خیلی قشنگه، Those who can make you believe absurdities یعنی اگه آدم هایی هستند که انقدر توانایی دارند که میتونند شما رو گول بزنن و تو مخ شما بکنن یک چرندیاتی رو باور کنید، همون آدم ها اونقدر قدرت دارن که شما رو وادار کنن که قتل عام و قساوت انجام دهید. شاید بخش اوج کتاب هوگو مرسیه اشاره به اینه و کاملا عکسشو میگه راستشو بخواین بعد از اینکه من اینو خوندم به فکر فرو رفتم. قابل فکره، میگه نه اونجوری نیست برعکسه یعنی وقتی آدم ها میخوان یک کاری رو انجام بدن دنبال کسی میگردن که به زبان خودشون اون رو توجیه کنه، معنی سادهترش اینه که ما خیلی عذر میخوام این اصطلاح رو به کار میبرم، حماقت توده ها حماقت عوام نداریم، بیشتر شرارت عوام داریم، یعنی یه گروهی هستند اونایی که ما به اسم عوامزده و عوام فریب میگیم این نیست که عوام فریب ها عوام رو عوامزده می کنند و اونا رو وادار به انجام کاری می کنن. عوام در صدد انجام کاری هستند و اون عوام زده رو انتخاب می کنند که سخنگوی اون منویات و اون باطنشون باشند . شاید بخش عمدهای از کتاب هوگو مرسیه اشاره به این داره و در واقع میگه جهت بردار کاملا برعکسه میگم این این این قابل فکره دوستان عزیز … یعنی راستشو بخواید من سریع نتونستم رد یا تاییدش کنم دارم فکر می کنم که وقتی شما میبینی مثلا یه سری آدم های خیلی ساده لوح یه چیزهایی رو میپذیرند آخه بابا چرا این ها رو میپذیری آخه؟ از هر چیزی بگیر از این شایعاتی که شما میبینی، درمانهای کرونا این چیزایی که آخه این چجوری اثر میکنه آخه؟ شما باید یه ذره کلهتو کار بندازی ببینی دیگه همونجوری پذیرفته دیگه، شما اعصابت خورد میشه، میگه وقتی این رو پذیرفته لابد روش عملم میخواد بکنه، ولی حالا قسمتایی که هوگو مرسیه به آدم احساس خوب میده چیا هست؟ یعنی کجاهاش هست که آدم این احساس رو میکنه که راست میگه نه این اونقدری هم که ما فکر میکنیم نیست، مثال هایی که میزنه اینا هست ، البته یه مثال دیگه براتون بزنم که البته این رو هم مطرح میکنه اینم شما برید بزنید توی اینترنت هست و مرسیه راجع به اونم در واقع صحبت کرده اونم داستانیست که حالا باز به داستان توطئه و نام دولت فخیمه ی انگلیس در میون میاد. که در واقع یک پدیدهای هست که چجوری براتون بگم به نام کشتار در واقع دام خوصا، و داستانش اینه که یک فرد حالا نمیگیم شیاد یک آدم متوهمی به نام نونگاوزه اگر درست تلفظش کرده باشم نونگاوزه متولد 1841، 1856 وقتی 15 سالش بوده خواب نما میشه و به مردم خوصا در آفریقای جنوبی میگه اگر میخواهید انگلیس ها از سرزمین شما برن بیرون، این اشغالگران انگلیسی شرشون کم بشه از کشور شما، راهش این هست که تمام دام خودتون رو سر ببرید و از بین ببرید . یعنی میتونی در نظر بگیری اقدام خود انهدامیه مردم آفریقای جنوبی دارن مقاومت میکنن در برابر سلطه و استعمار انگلیس و یک آدمی پیدا میشه در 15 سالگی یک دختر خانومی متوهم خودش رو پیامبر مینامه که بهش میگه که الهام شده که باید همه اون cattle، همهی دام خودتون رو بکشید و مردم هم تحت تاثیر خواب نما شدن او شروع میکنن دام خودشون رو کشتن و اون سیاست زمین سوخته برای خودشون اجرا کردن. در تاریخ به این میگن xhosa cattle killing در واقع کشدار دام خوصا و نزدیک 300 هزار دام رو آفریقاییها میکشند به خاطر القاعات این خانم، خب نتیجهش واضحه دیگه آفریقاییان یک قحطی شدید میگیرن، منابعشون از بین میره و نه تنها انگلیسی ها شرشون کم نمیشه بلکه بدتر میشن سلطه شون خیلی قویتر میشه، حالا اگر شما از این هایی هستید که دوست دارید به نظریات توطئه فکر کنید ممکنه بگید که این نونگوازه رو خود انگلیس ها علم کرده بودن که اینجوری کمر ملت آفریقای جنوبی رو بشکنن ولی خب این کمتر مطرح شده توی نوشتهها. بیشتر اینه که این یک آدم متوهم بوده و توده ها دنبال یک عوام متوهم 15 ساله خواب نما راه افتادن و اینجوری آتیش زدن به تمام اموال خودشون. هوگو مرسیه به نقد اینم میپردازه میگه نه اینقدرم داستان ساده نیست یک این نیست که مردم ساده دارن راه میرن و بعد یکی میاد زود قاپشون رو میدوزده و فریبشون میده، حالا نقد های متعددی داره این که از اون زمان بیماری اومده بوده و بعد خیلیها دیده بودن که اگر دامشون رو نکشن به قیمت پایین تر باید بفروشن، یا اصلا ممکنه خود دام بیمار بشه بمیره پس بذار حالا یک منتی بذاریم سر این جنبشمون یا سر هم نوعمون که ما داریم ایثار میکنیم، فداکاری میکنیم ، داریم داممون رو قربانی میکنیم و غیره و در عین حال زد و بندهای سیاسی و طبقاتی و چیزها رو میدونه که خلاصهی پیامش اینه که نونگوایزه در واقع علت اون رفتار نیست، علامت و اندیکاتور اون رفتاره، باز مثال های دیگه میزنه، یک مقدار مثال هاش تاریخیه مثلا در مورد کلیسای کاتولیک و جنگ های صلیبی، میگه برخلاف تصور خیلی ها که میگین که مثلا این پاپ ها مردم ساده دل رو میفریبن و اونا رو میفرستادن کشته شن به جنگ مسلمانان برن و مسلمانان رو کفار مینامیدن که بیاید برید و اونا رو قتل عام کنید بیتالمقدس رو از چنگ مسلمانان آزاد کنید، خب این تحت تاثیر فریب کلیساست ولی در واقع مطالعات تاریخی که میکنیم میگه جالبه که همون ملتی که به ظاهر اینقدر توسط کلیسا فریب داده شدند وقتی کلیسا میخواسته از اینها پول بگیره ، اون عشر رو بگیره تقریبا اکثریت زیر بار نمیرفتند. یعنی درسته عوام به ظاهر گول میخوردن ولی وقتی پای پول دادن بوده پول نمیدادن . پس به نظر میاد این فریب خوردنه یک مکانیزم جالب شناختی داره که او و دن اشپربر که اشاره کردم راجع به اون میگن. میگن باورهای ما وقتی به یه چیزی باور داریم یا نداریم کافی نیست این رو بدونیم، اینه که اون نوع باور چگونه هست؟ آیا انعکاسیه؟ آیا شهودیه؟ میگه بسیاری از این باورهایی که ما فکر میکنیم تبلیغاتچیها، عوام فریبها، دماگوکها در مردم ایجاد میکنند باورهایی reflective یا انعکاسیه، یعنی طرف به ظاهر میگه آره قبول دارم ولی پای عمل که میاد حاضر به ایثار و از جان گذشتگی در جهت اون باوره نیست. شما هم ممکنه که این چرندیاتی رو که دست به دست میشه توی رسانه ها ببینید ولی هیچوقت جونتو پای اون نمیذاری. یا حاضر نیستی پول هنگفت بابتش بدی. یعنی پای عمل که میرسه مردم اتفاقا خیلی حسابگر و خردگرا میشن و حتی او نشون داده بود که خیلی از این ادعاها فقط در یک سطح میمونه یعنی خلاصه کلامش اینه اون عوامفریب یک چیزی میگه مردم خوششون بیاد مردم هم یک واکنشی نشون میدن عوامفریب خوشش بیاد .ولی پای عمل که میره اون چیزی که تعیین میکنه انسانها رفتار نشان خواهند داد یا نه بیش از اونی که اون باوره فریب خوردهشون باشه اون منافع پنهان درونیشونه، مثلا صلیبیونی که به دستور کلیسا پا میشدن بیان به بلاد مسلمین حمله کنن، به نگاه اول یه سری آدم سادهلوحن که گول خوردن جون خودشونو بدن ولی برعکس یه سری آدم بیکار و تورم بیکاری در اروپا بوده، فقیر بودن به نیت اینی که در واقع غرامتهای جنگی به دست بیارن ، در واقع غنائم جنگی به دست بیارن پا میشدن میان و خبر رسیده بود که مسلمین پولدارن، شهرهای خیلی مرفهی دارن، پس بیا بیاریم اینا رو غارت کنیم منتهی به ظاهر اینجوری بود بین عوام فریب و عوام زده اینی که ما گول اینو خوردیم و داریم میریم این منافع رو تامین کنیم. حالا میگم در کتاب مثال های خیلی زیادی داره و چون این وارد یک دید کلان اندیشه میشه به نظر من میارزه ما راجع بهش فکر کنیم. خب بحث های دیگهای داره این یکی از نکات اوجش بود باز مثال های دیگهای داره مثلا یکی از چیزهای قشنگی که میگه راست میگه اینم از اون چیزهایی بود که من توش شک داشتم و خوشحالم یکی پیدا شد و این رو مطرح کرد. مثلا شما میدونید دوتا پدیده معاصر که اون رو خیلی به عوام زدگی و عوام فریبی نسبت میدن، برکزیت و دیگری انتخاب دونالد ترامپ هست که موسسه cambridge analytica رو هم تو این قضیه خیلی موثر میدونند . من یادم هست که وقتی این دوتا اتفاق افتاد یه سری شایعات اومد که یک موسسهای هست که از طریق جاسوسی و پردازش داده های کلان این صفحه های اجتماعی در واقع تونسته مخاطب ها رو طبقه بندی کنه و به کمک این اطلاعات تبلیغات هدفمند به اون افراد مستعد شلیک کنه و اینها رو وادار کنه هم به برکزیت رای بدن هم به ترامپ که این به عنوان میشه گفت scandal به نام اون شایعه و اون دسیسه cambridge analytica موسسه cambridge analytica مشهور شد. ولی بعدا تحلیل هایی که کردن اینشو به نظر میاد حرف درستیه مرسیه میگه که واقعا راجع به قدرت cambridge analytica اغراق شده و در واقع متفکرین اجتماعی خطای جدی کردن که اوه کسی که فیسبوک رو کنترل میکنه، کسی که رسانه های جمعی رو کنترل میکنه راحت مردمو شست و شوی فکر میده نه خیلی اینجوری نبوده تو خیلی از ایالتهای امریکا اومدن بررسی کردن قبل و بعد از اومدن فاکس نیوز ، قبل و بعد از اومدن این گروه های عوام فریب تبلیغاتی عملا رای دادن مردم به جمهوریخواهها یا اون کاندیداهای به اصطلاح دماگوک یا عوام فریب تغییر عمدهای نکرده. به عبارت دیگر قسمتی از اینا قپی و چاخان این تبلیغاتچیهاست که ما حسابی میتونیم افکار عمومی رو هدایت کنیم، روش تاثیر بذاریم نه افکار عمومی دنبال منافع خودش میره و شما در واقع داری یک منفعت باد آورده رو میبری. حتی راجع به تبلیغات چیزهای دیگه مثلا این جورج کلونی که نسپرسو رو تبلیغ میکنه، بعدا دیدن که نه انقدرم روی مصرف نسپرسو و اون قهوه اثر نداشته . یعنی قسمت زیادش این تبلیغاتچیها برای بازارگرمی خودشون قیمتاشون رو بردن بالا ،خودشون رو مهم نشون بدن آره ما اطلاعات کلان رو پردازش میکنیم ، نمیدونم هدف مند میایم شما رو مخاطب قرار میدیم تبلیغات میکنیم ذهن شما رو کنترل میکنیم شست و شو میکنیم. این میگه خیلی جدی نگیرید ممکنه شما فکر کنید تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتی ولی جوابش اینه اگر تحت تاثیر قرار گرفتی باور شما از نوع انعکاسیست . یعنی وقتی پای منافع، پول و کارهای جدی میاد اون باور رو انجام نمیدید. تو باورهای جدی به این راحتی آدم ها عوض نمیشن. خب باز از نکات قشنگی که تو این کتاب هست تحلیل شایعات هست rumour میدونید روانشناسی شایعه هم خیلی مهمه اینکه چقدر راحت شایعات رشد میکنن، باز طبق رویهی معمول هوگو مرسیه یک دید مثبت و انسانگرا داره و میگه اینقدرم مردم گول شایعات رو نمیخورن و تحلیلی که کرده آره ممکنه شما بگین یه چیزی شایعه میشه و مردم خیلی سریع اون رو پخش میکنند ولی در عمل شایعات رو خیلی روش اقدام نمیکنند، یه پاسکاری خیلی بی خطر و بی هزینه هست شما مثلا یه درمان میشنوی بعد شما همونم فوروارد میکنی و بعد ذوق میکنی که بعد فورورد میشه و حتی راجع به روانشناسی اینه که خب چرا انسان ها دوست دارن شایعه ها رو فورورد کنن به یکی دیگه ارجاع بدن؟ صحبت کرده که بیشتر اون احساس مطلع بودن احساس آگاه بودنه، نه باور کردن به اون شایعه و یک شایعهای رو خیلی تحلیل میکنه این شایعه رو حالا تو عمقش نمیرم ولی جالب بود به نام rumour in orleans، شایعهی اورلئان، حالا چرا این برام جالب بود؟ برای اینکه مشابه این چند دوره تو ایران هم اتفاق افتاد، و من خودم از دوره نوجوانی یادم هست اونهایی که به سن من هستن حتما این شایعه یادشونه، مشابه مدل ایرانیش. شایعهی rumour in orleans مال ۱۹۶۹ بود که یک جامعه شناس به نام ادگار مورن اون رو خیلی تحلیل کرده و این شایعه خیلی تو فرانسه فراگیر شد که در شهر اورلئان، بوتیک هست ببینید دقت کنین تو تهران هم خیلی اتفاق افتاد که توی اتاق پرو این بوتیک ها دریچهی پنهان هست، دختر خانوم های زیبا و جوان که میرن اونجا لباس پرو کنن دریچه باز میشه و اینا رو میدزدن و میدزدن و باندهای بینالملل اینا رو ور میدارن میفرستن کشورهای دیگه برای تنفروشی . شبیه این رو ما تو ایران داشتیم که آره یه مانتوسرا هست فلان جا یکی دیگه هست اینجاست اینجا نمیدونم اتاق پروش دریچه داشته مسموم میکردن، بیهوش میکردن، میوردن مورد تعرض جنسی قرار میدادن و بعد مثلاً ولش میکردن اینا . ولی عملاً هیشکی پیدا نمیکرد این باند رو، فقط بین مردم به شدت زمزمه بود که این چی هست ؟ و ادگار مورن میگم جامعه شناس رو این کار کرده بود دیده بود که آره مردم ممکن بود درصد زیادی این شایع رو باور کنن ، ولی باورشون از نوع همون سطحیست که دن اشپربر میگه وقتی پای منافع خودشون میاد هیچ اقدامی نمی کنن. یعنی اولاً هیچ خرید کم نشد مراجعه به فروشگاه ها کم نشد عدهای باند هایی برای پیدا کردن اون شبکه به به اصطلاح فحشا و تنفروشی از انجام ندادن و فقط به صورت یک حرف بدون پشتوانه همینجور دهن به دهن میچرخه و به همین دلیل شایعه شناسان این رو میگن میگن ممکنه یه شایعهای حتی تا 80% 90% شیوع پیدا کنه، شایعهای که کذبه ولی عملا اون شایعه ارزش تأثیرگذاری رو رفتار نداره . پس شما خیلی نگرانش نباش . یعنی اینجور نیست که مردم روش act کنن اقدام کنن، بیشتر شایعهها به هیچ اقدامی منجر نمی شه و زمانی که افراد اقدام میکنن علت اقدامشون اون شایعه نیست . منافع پنهانیه که اون زیر داشتند و در واقع شایعه رو دستاویز اقدامشون می کنند. پس پیام میگم هوگو مرسیه اینه مردم اونجوری که فکر می کنید ساده و هالو و گولخور نیستند اگه میبینید یه شایعه میشه بعد همه هجوم میبرن اقدام میکنند اون پشت منافعشون هست. مثلا شما ببینید راجع به همین استفاده از الکل برای جلو گیری از کرونا ، من خیلی باور ندارم دوست عزیز که یه سری آدم ساده دارن زندگی می کنن و بعد شنیدن اینو توی اینترنت و باید شروع کردن الکل خوردن مسموم شدن مردن نه ! اون زیر یک تمایل عجیب برای مصرف الکل بوده پیدا کردن مشروب بوده و این شایعه دستاویزی شده برای اون عده، برای اینکه این کار خودشون رو علنیتر انجام بدن. یعنی من اصلا فکر نمیکنم اگر این شایعه نبود ما اینقدر مثلا مصرف متانول اشتباه به جای اتانول نمیداشتیم. انقدریام که شما فکر میکنید مردم زود تحت تاثیر قرار نمیگیرن. و یه چیز جالب دیگه تو شایعات دیده، میگه شایعاتی که ارزش مالی و سرنوشتساز برای فرد شما دارن اکثرا غلط نیستن، اتفاقا درستن، اینکه سهام فلان شرکت پایین خواهد اومد، اینکه قیمت فلان چیز بالا خواهد رفت اینو تو وال استریت بررسی کردهها، دیده شایعاتی که بیزینسمنها بین خودشون رد و بدل می کنن خیلی خیلی بیشتر از شایعات اجتماعی شایعاتی که به نام gossip به نام این غیبت ها در پشت سر سلبریتیها و اینها هست درست درمیاد، اون شایعاتی که پشت سر سلبریتی و نمیدونم وقایع عجیب غریب و اینها هست بالای 99 درصدش کذبه ، در صورتی که اون شایعاتی که به نوعی با منافع شما عجینه، سرنوشت شما رو تعیین می کنه آیا سهام پایین میره؟ بالا میره؟ قیمت طلا چی میشه ؟دلار چی میشه؟ اکثریتشون حالا اکثریت نه اکثر مطلق، ولی نزدیک 50 درصد به بالاشون درست در میاد . یعنی جایی که پای منافع هست انسان ها اونقدرم سادهلوح و هالو نیستند اون جایی هالو عمل می کنند که هیچ ارزشی براشون نداره . مثلا این رفته تحلیل کرده شایعات احمقانهای رو که در لیست گوگل بالاترین قرار گرفتند. مثلا یکیش هست من خودمم شنیدم شایعهی تاپ 2016 بوده که خانومی توی یه اداره کار می کرده بعد از این که رئیسشم خیلی اذیتش میکرده، مثلا کار زیاد ازش میکشیده، حقوق کم می داده این یک لاتاری قوی برنده می شه. مثلا ده میلیون دلار اینا تو بخت آزمایی برنده می شه همون روز که لاتاری رو برنده می شه میره روی میز آقای رئیس مدفوع می کنه و بعد از اونجا شرکت رو ترک میکنه که بیا مثلا دیگه حالا برو شکایتم کن من اینقدر پول دارم میام به جواب شکایتتم میدم و این خیلی دست به دست شده بود این شایعه، ببین مثلا تو لیست ده تای اول گوگل بود در صورتی که کاملا ساختگی بود. یا یکیش که یه ذره مستهجنتره اینه که شما این babysitter اینهایی که بچه رو میان نگه دارن، یک babysitterی بوده که یه ذره مثلا تمالات جنسیش زیاد بوده اینه که آره این با بچه، این بچههه رو مثلا، اندام های بچه دست پاشو به عنوان خودارضایی استفاده می کرده، که این هم دیدن نه کاملا کذبه، این بیشتر فانتزی های منحرف مردمه که به صورت شایعه خودشو نشون میده، ولی ببین شایعات بیارزشیه اینکه حالا یه نفر رفته رو میز رئیسش مدفوع کرده زندگی شما رو تحت تاثیر قرار نمیده، پس میگه قدرت critical ما جایی که ارزش نداره فعال نمی شه . اون قوه نقاد ما یک قوه گرون قیمتیه، ما مغزمونو خیلی برای اون فعالش نمی کنیم یعنی طرف رفته مدفوع کرده رو میز رئیسش حالا کرده یا نکرده به ما چه؟ حالا باز لاتاری بردی اصلا از اساس دروغ بوده، ولی این تصورش هست، میگم باید به این تک تک فصلهاش دقت کنیم. یعنی هر فصلیش قابل بحثه که آره وقتی شایعه بیارزشه شما اون رو رشدش میدی چون خطری نداره و ضرریام بهت نسبت نمیده، در عوض وقتی اطلاعات به یکی دیگه میدی شما یک نوعی مطلع حساب میشی و مطلع برای انسانها ارزش عاطفی داره. یعنی من یه چیزی رو میدونم و به شما گفتم، برای همینه که اکثر شایعات میبینید تهدیدهای خیالیه که آقا این کار رو نکن گاز منفجر میشه آقا این دارو رو نخور میکشتت، آقا این غذا رو با این مخلوط نکن نمیدونم باعث مرگ ناگهانیت میشه . میگه شایعاتی که شما رو در موضع یک فرد خیرخواه در مقابل تهدید های بالقوهای که هیچ وقت عملا اتفاق نمیفته قرار میده شایعاتی هستن که خیلی گسترش پیدا میکنه، ولی عملا همون چیزیه که شما یک چیزی میگی بقیه خوششون بیاد اونا هم یک کاری میکنن که شما خوشت بیاد، ولی در همین حد میمونه عمق بیشتری نمیره. جالبه حالا باز مباحث دیگهای داره مثلا یه قسمتش هست که راجع به همین کشور کره شمالی بحث کرده میگم بحثاش خیلی دیمی نیستها، ریفرنس های قشنگی داره، خب اینا رو چی میگی راجع به این که رهبر کره شمالی میتونه به ابرها تأثیر بذاره، نمیدونم صدها زبان بلده و هیچ چیزی رو فراموش نمیکنه، اینا از کجا میاد؟ که اخیرا نوشته بود چند تا از مقامات این کشور ادعا کردن که این قدرت تلپورت داره، تلپورت میدونین چیه؟ این پیشتازان فضا اگر به سن من بودین یادتون میومد این بود آقای اسپاک انرژی وای میستاد و مثلا به نور تبدیل میشد و از یه مکان میرفتن به یه مکان دیگه به این میگفتن تلپورت از اون چیزهای خیالی هالیوودیه و یه عده میگه تو کره شمالی ادعا کردن که رهبرشون قدرت تلپورت هم داره ،یعنی مثلا نیاز نداره هواپیما سوار شه از این شهر بره اون شهر، غیب میشه میره اون یکی شهر میاد، خب این دیگه چی؟ یعنی مردمی که اینو قبول میکنن و بعد شما میگی قوه در واقع قضاوت دارن، قوه نقد دارن، هوگو مرسیه باز اینجا اشارات جالبی میکنه میگه نه خیلی از مردمی که هستن اصلا اینو باور نمیکنند، این بیشتر یک نوع نشان دادن سرسپردگی و نشان دادن تعلق خاطر به حزبه. حالا استطلاحش وقتمون محدوده من سعی میکنم این معرفی کتاب رو توی یک ساعت جمعش کنم یک ده دقیقهای بیشتر ندارم، ولی این هم جز نکات خیلی قویش هست . میگه وقتی شما یک میخوایید به یک دسته یا گروهی خیلی خودتون رو وفادار نشون بدید یعنی وفاداری شما خدشه ناپذیر باشه، بایستی پلهای پشت سرتون رو خراب کنید، این رو اصطلاحی هست به نام unclubable ، unclubable یک اصطلاح قدیمیست، حدود 300 ساله در زبان انگلیسی این لغت من در آوردی هست club یعنی کلوب همین باشگاه و unclubable یعنی غیرقابل باشگاه و داستانش اینه که میگه وقتی شما یه فوتبالیستی رو چون میدونی فوتبالیست ها بین باشگاهها خیلی نوسان میکنند و میتونن سر هر باشگاهی رو کلاه بذارن، برن اونجا قرارداد ببندن بعد یه جوری حالا من خیلی وارد نیستم، ولی میتونن اون تو نارو بزنن خرابکاری کنن، یکی از راه هایی که برای مطمئن شدن از اینی که این عضو جدید تیممون به ما نارو نمیزنه اینه که کاری کنیم که unclubable بشه یعنی باشگاهای دیگه نتونن اون رو بپذیرن راهش چیه؟ مکانیزمیست که هوگو مرسیه میگه خراب کردن پلهای پشت سر ، یعنی شما بیایی مثلا از مربی اون یکی باشگاه بد بگی یا بیای حرفایی بزنی که دیگه تو اون باشگاه نتونی برگردی .این در واقع یک ضمانت خیلی خوب هست که شما وقتی به یه گروه جدید تعلق پیدا کردی از اون گروه نخواهی برید و دوباره نارو خواهی زد برای اینکه همه پلهای پشت سرت رو خراب کردی. او اشاره می کنه که در نظامهای اقتدارگرا توتالیتر مردم بر اینکه به اون راس دیکتاتور نشون بدن که خیلی بهش وفادارند پلهای پشت سر خودشون رو خراب میکنند. مثلا میان ادعاهای عجیب غریبی می کنن که اون فرد می تونه تلپورت کنه از این اتاق به اون اتاق بره. خب وقتی شما تلپورت می کنی یعنی یه جوری دیگه داری با عقل سلیم میانگین جامعه قطع ارتباط میکنی و در واقع معنیش اینه که اگه شما بعدا اومدی دوباره حالا نقش اپوزیسیون رو بازی کردی ، نقش گروه نمیدونم روشنفکر رو بازی کردی می گن تو بابا همونی هستی که دیروز می گفتی که یارو تلپورت می کنی حالا برای ما دوباره اومدی میگی که من میخوام مثلا متفکر اجتماعی بشم، نه این میگه خراب کردن یه طرفهی پل هاست و توی این سیستم ها شما باید یه حرفای عجیب غریبی بزنی که دیگه توسط اپوزیسیون کاملا reject بشی، کاملا طرد بشی و مکانیزم اینی که شما میری میبینی حرفای عجیب غریب گزاف در اطراف این افراد زده میشه این نیست که خودش باور داره اینه که در واقع سرسپردگی تامش رو میخواد نشون بده، میگم این ادعای هوگو مرسیه و باید روش فکر کرد چون مثلا او ادعا می کنه که میگه من شک ندارم که مثلا اون آقایی که میاد میگه این کیم جونگ اون میتونه تلپورت کنه واقعا به این قضیه باور داره. و خود کیم جونگ اونم که قطعا باور نداره یعنی میدونه که نمیتونه تلپورت کنه. ولی به نظر میاد یک میشه گفت مبالغهی تملقآمیزه برای اینکه سرسپردگی به همدیگه رو نشون بدن، وفاداری به همدیگه رو نشون بدن و بریدنشون از گروهی که بیرون هستن، این اصطلاح رو متفکرین علوم سیاسی میگن تورم تملق، inflation of flattering، میگن وقتی شما در رقابت تنگاتنگ توی یک سیستم قرار میگیری، باید همیشه یه تملق بالاتر بگی که شما رو در موضع محکمتری قرار بده، و اونهایی که از شما تملق پایینتر گذاشتن رو مطرود کنی، یعنی در واقع یک رقابته. همونطور که شما میری یه جنس بیخود رو گرون میخری، برای اینکه اون یکی نتونه بخره، خودت حواست هست که این، انقد نمیارزه، ولی برای اینکه از چنگ رقیبت درش بیاری قیمت بالاتر میدی و تو اقتصاد ما این رو به وفور داریم، شما چیزهایی رو سر رقابت و چشم و هم چشمی میخری که میدونی اون فایده رو برات نداره، میدونی واقعا گرون خریدی ولی برای اینکه حال اون رقیبا رو بگیری، و اون معتقده خیلی از سیستمها که شکل میگیره اصلا دال بر عوام فریبی و حماقت و ساده لوحی نیست بلکه این تورم تملقه و همهی افراد به اون آگاهن، و در واقع آگاهانه دارن این رو مطرح میکنن، مثل یک قیمت بالاتر که شما برای یک تابلو، برای نمیدونم یک عتیقه یک چیزی، خیلی بالا میگی که رقیبا جا بزنن، اون stotting یادته؟ غزال تامسون؟ میگه وقتی تو رقابتهای فشردهی بین فردی هستی، شما یه چیز خیلی عجیب به درد نخور میگی مثل اون stotting، ببین اگر اون یارو سه متر stotting میکنه، این یکی یه دفعه شیش متر stotting میکنه. اون معتقده که کیم جونگ اون میتونه رو حرکت ابرها اثر بذاره این میگه حرکت ابرها چیه؟ میتونه رو حرکت کره زمین اثر بذاره، یعنی من شیش متر stotting میکنم، و در واقع به رقیبان و به صیاد داری این پیامو میدی که دور و بر من نیا، من حاضرم هر نوع واقعیت جهان رو غلو کنم برای اینکه به اون موقعیت خودم برسم. وس بیخود با من زور نزن ول کن برو یه جا دیگه. مگر اینکه تو بتونی نه متر بپری. یعنی از من یه چیز گندهتر بگی، پس میگم یعنی کتاب قابل فکره. میگم به راحتی من نتونستم از روش بگذرم. ذهنمو درگیر کرده و دوست دارم مشارکت کنیم همفکری کنیم، باز مبحث دیگری داره در مورد این گروها، اینایی که مناسک، مکاتب و فرقهها ادعاهای عجیب غریب میکنن، باز هوگو مرسیه به اونم میپردازه میگه ما خیلی از این فرقهها داریم، انواع این فرقههای نوظهور، که اون مرادشون چجور مریدان رو گول میزنن، باز هوگو مرسیه یه چیز آرامبخش میگه، میگه که از نظر درصدی خیلی کمن اونایی که گول میخورن و تو اون فرقهها میمونن. هفتهی دیگه من کتابی رو خدمتتون معرفی خواهم کرد کتاب حدودا شصت سال ازش میگذره when proficy fails نوشتهی لئو فستینگر که در مورد فرقهایست که در سالهای ۱۹۵۳ در آمریکا ظهور میکنه این فرقه باور داشتن بشقاب پرندهها قراره بیان به نجات بشر و کمک کنن شما رو سوار بشقاب پرنده کنن از زمین فراری بدن و بعد زمین قراره منهدم بشه .که چگونه مریدان این خانم ماریان کیچ که در واقع سردستهی این فرقه بوده او رو باور کردن شغلشونو ول کردن خونهشو فروختن اومدن نشستن و منتظرن که تلپورت بشن با همین روشی که گفتم با انرژی نورانی تلپورت بشن به کرات دیگه و در واقع اون سمبل عوام فریبی و هالو بودن تودههاست when prophecy fails. چون در واقع آخر کتاب رو نمیگم چی میشه هفته بعد گوش بدید خلاصه او رو خدمتتون میگم کتاب شصت و خوردهای سال از چاپش میگذره ولی به نظر من هنوز خوندنیه. اتفاقا کتابای قدیمی خیلیاشون خوندنیان، این میگه اینایی که این رئیسای فرقه هستن چجوری مردم رو گول میزنن؟ که حالا باز بحث زیادی داره وقت ما کمه مثلا اشاراتی که میکنه که آره اینا یه تکنیکهای خاصی هست و اصولا همه هم گول نمیخورن، درصد خیلی کمی گول میخورن، اینم مبحث خوبیه حالا شما خواستید مطالعه کنید ولی یه جایی که من ازش خیلی خوشم اومد به عنوان آخر هر چپترش یه پیامهای بهداشتیام به آدم میده، میگه اگر شما یک عقل متعارف دارید تحصیلات متعارف دارید و مطلب یا مکتب یا فرقهای رو دقیق دنبالش کردید از ابتداش، و به یه جایی رسیدید که حس کردید حرفشو نمیفهمید its a jumble of words، یک ملغمهای از لغاته که قابل فهم نیست اون لحظه میگه به خودتون شک نکنید احتمالا همینه یک ملغمهی بی سر و تهی از لغاته. به عبارت دیگر اگر چیزی رو با یک عقل سلیم متوسط و یک پیگیری عادی دنبال میکنید و نمیفهمید بدونید یک خلط مبحث توشه یک کلاهبرداری توشه و یک فریب توشه، اصول روشن جهان قابل فهمن. پس این فرقههایی که شما میری میفهمی راجع به انرژی و نمیدونم و میگه جالبه اکثر اینا از فرمولهای ریاضی و اصطلاحات عجیب غریب فیزیک هستهای و نجوم و اینام انتخاب میکنن مثلا موج به ذره و نمیدونم کوانتوم احساسی و از اونور معادلهی مجهول ذهن لگاریتمی explanational تصاعدی و اینا رو وقتی نمیفهمی نگران نباش این داستان اصلا همونه این فریبه و مثالایی میزنه من مثالاشو اینجا نمیزنم خودتون برید بخونید .فرقه هایی رو که مثال زده حتی بسیاری از این متفکران و شبه علمیهای جدید پرداخته این پست مدرنها، اینایی که ادعایی میکنه و در واقع هوگو مرسیه خودش رو روشن میکنه مخالف جدی این روشنفکران پست مدرن فرانسهس و اشارهش اینه که آره اینا خیلی تفکر نقاد رو خراب کردن، خب تقریبا همین بود ولی حیفم میاد آخرین مبحثش رو که در واقع اینم یکی از نقاط اوجشه یادآوری نکنم، قبل از اون یک مقالهی دیگهای رو هم خدمتتون بگم چون مقالهی جالبیه، راجع به همین شایعات، spread true and false news online، یک مقالهی خیلی قشنگه که من اصل مقاله رو هم خوندم واقعا قشنگه توی توئیتر رو بررسی کرده که چگونه شایعات درست و غلط تو توئیتر رشد میکنن. نویسنده مقاله آقای سروش وثوقی هست از موسسه MIT، بسیار به نظر میاد متفکر جوان و خوش فکری هست تو ژورنال science که یک ژورنال بسیار معتبره یک مطالعهی خیلی سنگینی راجع به اخبار درست و اخبار کاذب شایعات درست و شایعات کاذب انجام داده و در واقع نقد کرده که چجوری هست که آره پیامها چه شکلی رشد میکنن؟ اونایی که میخوان با توئیتر آشنا بشن با مکانیزمهای رشد شایعه آشنا بشن این مقاله رو حتما بخونن مقالهی بسیار قشنگیست، اما آخرین مطلبی که میخوام بگم که یکی از نقاط اوج خودش هست که با این بحث امروزمون رو تموم کنم مقاله ایست که کورمن هیرلی نوشته، کورمن هیرلی کارشناس موسسه میکروسافت هست و این در واقع جزء آخرین مباحث کتابه کورمن هیرلی، و پرداخته به اون ایمیلهای کذایی نیجریه، نمیدونم دوستان کیا یادشونه؟ اون nigerian spam اون ایمیلهای اسپمی که بیشتر به اسم نیجریه معروف شد ولی ساحل عاج و نمیدونم اوگانادا و اینا اتیوپی و اینام میومد، که معمولا یه ایمیل اینجوری بود که من بیوهی ابراهیم باباگیداندیام بیست و پنج میلیون دلار پول دارم این پولامو میخوام یه جا منتقل کنم پول خوبی به شما میدم نصفشو میدم به شما، شما کمکم کن من این پولو به حساب بریزم و من نمیدونم از دست ظلم دولت نیجریه مستاصل شدم و غیره. و اکثر این ایمیلها اتفاقا از نیجریه نمیاومد اینا از کشورهای غربی میومد و پشتش هیچ قطعا میدونید این بیوهی سابق پادشاه اتیوپی یا نمیدونم ولیعهد فلان کشور خیلی گمنام آفریقایی جیبوتی و اینا نبود و سوالی که کورمن هیرلی میکنه و هوگو مرسیه به این تو کتابش خیلی قشنگ اشاره داره اینه که چرا این ایمیله انقدر احمقانهست؟ میدونی راست میگه، مثلا چرا نیجریه؟ حالا انقدر نیجریه گفته، تو میخوای مردم رو گول بزنی خیلی راحت میتونستی یه داستان بهتر بسازی تا اینکه بیوهی فلان کسی که از دست نمیدونم سربازان چی چی دارم فرار میکنم، میتونستی یک سناریوی خیلی جذابتر بسازی اینیام که بگی اینا بلد نبودن قطعا نیست اون آدمی که این اسپمها رو میفرستادن قدرت خیلی بالای اینترنتی داشتن و بسیار هوشمند بودن. میگم کورمن هیرلی از موسسه میکروسافت رفته ته اینو در آورده، که کیا پشت این ایمیلهای کذایی بودن. با اون شیوهای که پخش میکردن پراکسیهایی که داشتن ،مسیر رو کور میکردن حساب بانکیهایی که میدادن قطعا حرفهای بودن یعنی از اون هکرهای خیلی خیلی ماهر بودن، فقط سوال کورمن هیرلی که هوگو مرسیه به اون میپردازه اینه، چرا اسپمت اینقدر احمقانهست؟ مثلا چرا نمیای بگی من کارمند مثلا فلان بانک سوئیسم که متوجه یه اختلاف مالی شدم یه مقدار آربیتراژ داره این قیمت با اینور با اونور فرق میکنه من میتونم این رو منتقل کنم یه چیزی که آدمای عاقلتر و انبوه مردم بپذیرن تا اینکه بیوهی ولیعهد اصلا کودتا شدهی یه کشور ساحل عاجی، چرا اینو مطرح میکنی؟ یک مقاله ی خیلی تامل برانگیزه. حالا بذارید دیگه من خیلی توضیحش ندم بذارید وسوسه شید برید خود مقاله رو بخونید یا کتاب مرسیه رو بخونید ولی نکتهای که داره اینه. که در واقع کورمن هیرلی این رو میگه، میگه اینا عمدا خیلی احمقانه ساخته شده، که ساده لوح ترین و فریب خورنده ترین لایهی اجتماع رو مخاطب قرار بده دقت بفرمایید دوستان. میگه شما فکر کن اگر این میومد یک اسپم یک ایمیل تقلبی درست میکرد که خیلی هوشمندانهتر بود یک طیف وسیعی از آدمهای قویتر متخصص مبتکر فعالان به این جواب میدادن. شمام مثلا این اسپما چون خیلی بزرگ بوده مثلا یه دفعه پنجاه میلیون صد میلیون ایمیل میفرستادن، و شما اصطلاحا میگه victim ratio نسبت در واقع قربانی، اگه نسبت قربانیت بالا بود مثلا ده درصد مردم به اون جواب میدادن شما فکر کن مثلا صد میلیون ایمیل فرستادی ده میلیون جواب میاد. ولی این ده میلیون توشون کلی آدم هوشمند و توانمند و خود اصلا آدمای خیلی هفت خط ممکنه جواب داده باشن، یعنی شما با مثبت کاذب بالا مواجه میشی، یعنی خودت خودت رو تو تله میندازی، خودت رو سیبل ده میلیون آدم کردی که تو این ده میلیون ممکنه خیلی آدمای هوشمندتر از تو هم باشن، و در واقع اونا تو رو تو تله بندازن، پس میای victim ratio رو میاری پایین، یعنی عمدا ایمیل رو جوری میسازی که وقتی صد میلیون شلیک کردی حداکثر هزار تا پس بیاد که بتونی processش کنی و در عین حال آستانهی گول خورندگی رو اونقدر آوردی پایین که اونی که به اون ایمیل جواب میده دوستان خیلی عذر میخوام یعنی دیگه خیلی پرته. یعنی false positive مثبت کاذبش خیلی پایینه. دیگه عملا اصل جنسه اونیه که میخوای سوارش بشی اونیه که میخوای گولش بزنی. و در واقع این رو میگه، میگه در سیستمهای کلاهبرداری، اون چیزی که کلاهبردار رو ناراحت میکنه اینه که یه سری آدم گول نخور هم پیام شما رو قبول کنن چون گول نخوره بعدا چندین پله باهاش در واقع مراوده میکنی جلو میری و به جای اینکه گول بخوره اون یا تو رو گول میزنه یا تو رو لو میده یا اینکه منصرف میشه در واقع انرژی شما رفته. بازم نگاه کن یاد اون stotting غزال تامسون که حتما باید دنبال اونی بدوی که نشون داده بابا من گولخورم، یه جملهی خیلی قشنگی تو مقالهی کورمن هیرلی هست، این مقاله رو دانلود کنید تو اینترنت خواستید اگه بخونید، البته پر از چیزای ریاضیه راستشو بخواین خودمم نفهمیدم همهشم نخوندم خیلی مبسوطه ولی جمله رو نگاه کنید این به عنوان حسن ختام این بحث میخوام بگم، اصلا آدم یه جور مور مور میشه، و خیلی از وقایع زندگی براش یه معنی دیگه پیدا میکنه. میگه sense gullibility is unobservable، از آنجایی که ساده لوحی و هالو بودن قابل مشاهده نیست، the best strategy is to get those who possess this quality to self-identify بهترین استراتژی آن است که آنهایی را که واجد این صفت هستند یعنی هالو هستند را کاری بکنی که خودشان را معرفی کنند، این خیلی نکتهش ظریفه، یعنی استراتژی کلاه برداری در این است، عوام فریبی در این است، جوری عمل کنی که هالوها خودشون اعلام کنن ما هالوییم، که بعد تو فرصت پیدا کنی اونا رو استثمار کنی کلاه بذاری سرشون حساب بانکیشونو خالی کنی نمیدونم گولشون بزنی، محصول بنجلتو بهشون بفروشی برای همینه که در واقع nigerian spam احمقانهست خیلی ادعاهای این فرقهها احمقانهست خیلی درمانهای اخیری که میگن شما حس میکنی اصلا مبتذله بابا یه چیز بهتر میگفت یه فرمول شیمیایی یه چیز قشنگی در میآوردی این چیه اینایی که میگی؟ آخه کی اینارو قبول میکنه؟ میگه نکته همونه، میخوای victim ratio رو بیاری پایین، وقتی victim ratio یعنی نسبت قربانیت میاد پایین، اونایی که تو قربانیا قرار گرفتن دیگه توشون مثبت کاذب نیست همه قربانی واقعیان و در واقع یک الک و فیلتر گذاشتی. میگم هوگو مرسیه خیلی دیگه داره خوشبینانه نگاه میکنه میگه وقتی شما میبینید تو خیلی از این فرقهها توی این لینکهای اینترنت مثلا میبینی پنج میلیون فالوور داره یه ادعایی میکنه خیلی چرنده ،حرفی میزنه خیلی مبتذله، خیلی مستهجنه بابا خب تو پنج میلیون فالوور داری چرا داری همچین حرفی میزنی ؟یه ذره حرف سطح بالاتر بزن میگه اون منتظر گرفتن پیامیست با victim ratio پایین، یعنی میخواد در ازای اون پنج میلیونی که میخواد اغفال کنه انتظار نداره چهار میلیون پاسخ بدن چون اون چهار میلیونی که پاسخ میدن اغفال شدنی نیستن با انبوهی از مثبت کاذب شما مواجه میشی که خودت رو در واقع زیر سیل و آوار این پاسخها میمونی. باید اینقدر آستانه رو بیاری پایین که هزار نفر پونصد نفر تو تلهی ادعای احمقانهت بیفتن. ولی اون پونصد نفری که تو تله افتادن دیگه همشون واقعا قابل اغفالن خیالت راحت دیگه یه الک گذاشتی یه فیلتر گذاشتی .به همین دلیل هوگو مرسیه میگه نترسید ناراحت نشید اگر شما میرید میبینید این حسابهای فالوور دار میلیونی چه چرندیاتی تحویل مردم میدن اینه که مخاطب اینا اون پنج میلیون- ده میلیون فالوورش نیست مخاطبش اون ratio یا اون نسبت یا تناسبی یک در صد هزاره، این دنبال اون داره میگرده. و البته هوگو مرسیه این ادعا رو هم میکنه که این کار خیلی از مواقع هوشمندانهی غریضیه نه اینکه اون آدم انقدر متفکر اجتماعی باشه در حد کورمن هیرلی، و این تئوریسنهای میکروسافت و فیسبوک و اینا که چجوری محاسبه میکنن اون غریضی فهمیده که باید یه چیزی بگی که دیگه اوناییم که میخوان آدما رو اغفال کنن معمولا با یه روشی اغفال میکنن که اونی که اغفال شد دیگه خیلی اغفال پذیر بوده باشه .آدمای خیلی هوشمند رو شما نباید سعی کنی اغفال کنی بعدا ضد حملهشون خطرناکه backlash دارن اونام تلافی در میارن حالتو میگیرن. باید بری اون لایه و اون منتهی الیه گسترهی زنگولهی اجتماع رو گول بزنی و به همین دلیل میگه وقتی شما رسانههای میلیونی داری میری میگردی یه چیز خیلی خیلی نشدنی میگی اونی که براش این قبول میشه اون دیگه اصل جنس شماست. پس برداشتش چیه؟ برداشتش اینه خیلی فکر نکن اون مثلا چند میلیونی که تو اون پیج فالوور داری همهشون اون حرف رو باور کردن، اگر هم باور کردن از نوع reflcetive هست، از نوع سطحیه، یعنی هیچ تاثیری تو زندگیش نداره به صورت یک پالس گذرا توی خودآگاهیش رفته امکان نداره روش عمل کنه و شما خیلی نگران نباش، این یه پیام خیلی آرامبخشه، تو این ایام میشه گفت پرتلاطم، که شما انقدرم نگران نباش بابا هر چرندیاتی حرفای عجیب که میزنن عصبانی نشو اون مخاطبش اون یک در صد هزارهست اون یک در صد هزاره رو میخواد self identified کنه به قول کورمن هیرلی، Since gullibility is unobservable, the best strategy is to get those who possess this quality to self-identify، نباید لو بری، حالا اگرم دوستان عزیز عذر میخوام توهین به شما نشه دارید این فایل رو گوشم میدید شما واجد صفت گول خورندگی یا هالو شدن یا اغفال پذیری هستی یک نکتهی خیلی مهم اینه که تا زمانی که این صفت رو استتار کردی و کسی پی نبرده درامانی ولی اگه یکی محک زد و تو این رو لو دادی که اوه من اصل جنسم و به این راحتی گول میخورم، اون موقع دیگه تبعات انواع کلاهبرداری و خالی کردن اکانتت و دزدیدن پسوردتو انواع سواستفادههای مادی و معنوی و جنسی و جسمی و مالی و اینا ممکنه برای شما تبعات داشته باشه. در جهان بین صید و صیاد تلاش اصلی صید اینه که به صیاد نشون بده من ضعیف نیستم و منو نمیتونی گول بزنی یا بخوری. ولی وقتی لو رفت موضعت اون موقع تو سیبل هدف اون صیاد قرار خواهی گرفت. این شاید خلاصهای بود از کتاب هوگو مرسیه میگم من اگر همهی این رو پذیرفته باشم ناقض ادعای هوگو مرسیهه، قطعا نپذیرفتم اینم که میبینی با هیجان دارم تعریف میکنم چون به نظرم دید متفاوت و جدیدی بود. بر خلاف رویه چندین ساله روانشناسی اجتماعی، که خیلی تاکید بر گول خورندگی عوام داره سورن کیل ریگارد روانشناس اجتماعی نیست اگزیستانسیاله ولی اشاره میکنه که در وقایع کلان همیشه حق با اقلیته .یعنی اقلیت درست درک میکنن اکثریت همیشه اشتباه میکنن. و این حتی باعث چالشهایی شده کتابهایی در اومده که دموکراسی رو زیر سوال برده گفته خب اگه عوام انقدر راحت گول میخورن این خیلی خطرناکه زمام کل ممکلت رو بدی دست اینا. یه نفر میاد مثلا یه شعاری میده یه چیزی میگه فوری مثل ترامپ انتخابش میکنن. خب این چرا باید اینجوری بشه؟ ولی هوگو مرسیه میگه نه مکانیزمش انقدرم که شما فکر میکنی ساده نیست کتابی رو مثلا ریفرنس قرار داده wisdom of crowds در واقع خرد تودهها. خرد گروهها. کتاب یه ذره قدیمیه Surowiecki نوشتتش ۲۰۰۵، ولی اشاره داره که انقدرم بدبین نباشید انقدرم با دید عینک تیره نگاه نکنید اگر چند مورد داری در اطرافت میبینی که مردم چه شایعاتی رو قبول میکنن ؟اخه اینا کیه میری فالو میکنی؟ اخه اینا کیه هی حرفشو برمیداری پخش میکنی؟ نمیدونم ریتوئیت میکنی آخه این به چه درد میخوره؟ خیلی نگران نباش پشت این اونقدریام که فکر میکنی خرابکاری نیست. دوست دارم این کتاب رو تو مناسبتهای دیگه بحث کنیم چون میدونید دیگه جریان اصلی روانشناسی اجتماعی و علوم شناختی یه ذره عکس اینو میگه، میگه مکانیزمهای ما گاردهای ما انقدرم قوی نیستن و برای همین ما باید مهارتهای تفکر نقاد داشته باشیم. آخ خستهتون کردم هفتاد دقیقه شد خیلی عذر میخوام ولی بیایم یه ذره تامل کنیم مطالعه کنیم هفتهی بعد یه کتاب دیگه معرفی خواهم کرد اون when prophecy fails و باز چند کتاب دیگه خدمتتون خواهم گفت که شاید یه جوری آشتی دادن این دو نوع تفکره اون تفکر علوم اجتماعی رو بعضیا اسمش رو این گذاشتن people are stupid source of social pyschology، یعنی مکتب روانشناسی اجتماعی که مردم ناآگاه و stupid هستن. بازم اگر اینجا لغت بدی به کار بردم لغتی مثل چرند ،احمق، ابله و عوام فریب .عذر میخوام برای یه ذره روشن شدن مبحث بود و الا قصد توهین به هیچ گروه یا هیچ باوری ندارم. خیلی ممنون از توجه شما.